امیر خسرو دهلوی کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش ما خدا داریم ما را ناخدا در کار […]
امیر خسرو دهلوی کافر عشقم مسلمانی مرا در کار نیست هر رگ من تار گشته حاجت زنار نیست از سر بالین من برخیز ای نادان طبیب دردمند عشق را دارو به جز دیدار نیست ناخدا در کشتی ما گر نباشد گو مباش ما خدا داریم ما را ناخدا در کار […]