دو ماه بعد از عید رفتم اتاق بابا سعید و مسایل و براش گفتم پدر گفت:”باید این تغییر و بهش اطلاع بدی” گفتم :”چطوری خیلی بدش میاد مستقیم باهاش صحبت کنم” گفت:”منظور منم مستقیم نبود برو و جریان رو به آقا باقر بگو ، مرد فهمیده ایه حتما کمکت میکنه” […]
دو ماه بعد از عید رفتم اتاق بابا سعید و مسایل و براش گفتم پدر گفت:”باید این تغییر و بهش اطلاع بدی” گفتم :”چطوری خیلی بدش میاد مستقیم باهاش صحبت کنم” گفت:”منظور منم مستقیم نبود برو و جریان رو به آقا باقر بگو ، مرد فهمیده ایه حتما کمکت میکنه” […]