مشكلات جنسى جوانان | |
مشكلات جنسى جوانان |
|
پيشگفتار |
|
بخش اوّل /مشكلى به نام ازدواج |
|
1 مشكلات انتخاب همسر |
|
2 كاهش ازدواج يك فاجعه بزرگ اجتماعى |
|
3 امكان ارتباط هاى نامشروع يك عامل مهم كاهش ازدواج |
|
4 زنجيرهايى كه بر دست و پاى جوانان سنگينى مى كند |
|
5 هفت خوان زندگى زناشويى |
|
6 پدران و مادران سختگير |
|
7 كدام يك انتخاب كنند: جوانان يا پدران و مادران؟ |
|
8 عشق هاى آتشين |
|
9 خطرات عشق |
|
10 عشق سركش! |
|
11 عشق و رؤيا |
|
12 ازدواج هاى تجارتى |
|
13 ازدواج هاى هوسى |
|
بخش دوّم انحرافات جنسى |
|
1 جوانان و انحرافات جنسى |
|
2 عواقب مرگبار انحرافات جنسى |
|
3 يك اشتباه بزرگ در مورد انحرافات جنسى |
|
نمونه اى از قضاوت خوانندگان |
|
4 دستورهاى ده گانه |
|
▲مشكلات جنسى جوانان
اين كتاب تا كنون ده ها بار چاپ شده و هزاران هزار نسخه از آن منتشر شده، و مايه نجات بسيارى از جوانان گشته است، و هم اكنون مرتباً تجديد چاپ مى شود.
آية الله مكارم شيرازى | |
▲پيشگفتار براى بيدارى خانواده ها پدران و مادران در خوابند و جوانان هم در برابر حوادثى كه با سرنوشت مسلّم آنها سر و كار دارد خونسرد و بى تفاوت! گويا همه براى فرار از وحشت مشكلات; ترجيح مى دهند آنها را فراموش كنند، و يا به اصطلاح ديپلوماتها سياست «صبر و انتظار» را پيش گيرند. و در اين ميان هزاران جوان بيگناه قربانى اين سهل انگاريها، فراموشكاريها; و ندانم كاريها مى گردند و اجتماعى نيز به لجن كشيده مى شود. راستى عجب است در طول سال در دنيا هزاران انجمن، سمينار، كنگره و مانند آن براى مطالعه درباره معادن زير درياها، جانوران مختلف اقيانوسها، مسير بادها و طوفانها، آفات غوزه پنبه و جو دوسر، بر افتادن نسل بزهاى كوهى و كاهش پنگوئن ها، ساختمان درونى كرم شب تاب و مانند اينها تشكيل مى گردد و دانشمندان سراسر جهان در يك جا جمع مى شوند و به بحث مى پردازند. امّا چيزى كه اگر هم صحبتى روى آن مى شود در مقياس خود بسيار كم و ناچيز است مسائل مربوط به جوانان يعنى فعّالترين و گرانبهاترين ذخائر انسانى جامعه ها مى باشد. چه مى توان كرد؟ بر دنياى امروز ما عقل و منطق حكومت نمى كند. واقعيات بحساب نمى آيد، غالباً مسير حوادث و مسائل را يك مشت انگيزه هاى شخصى، منطقه اى، احساساتى، تفنّنى و امورى كه بيشتر با سطح و ظواهر اجتماع سر و كار دارد، تعيين مى كند. و الاّ نبايد مسئله اى به اين اهميّت تا اين اندازه فراموش شده باشد، اين سهل انگارى متفكران و دانشمندان بشر مانع از آن نمى شود كه خود جوانان و پدران و مادران مسئوليّتهاى خطير خود را در اين وسط از ياد ببرند اگر دايه ها را دامان نسوزد عجب نيست دل مادر چرا نسوزد؟ * * * در ميان انبوه مشكلاتى كه جوانان امروز با آن روبه رو هستند هيچكدام در اهميت به پايه مشكل جنسى نمى رسد، و با نهايت تأسف بايد اعتراف كرد اين مشكل با ماشينى شدن هر چه بيشتر زندگى، و افزايش مدت تحصيل و دوره هاى تخصّصى و راه يافتن تجمّل به همه خانواده ها، و تزلزل پايه هاى اعتماد دختران و پسران به يكديگر، روز به روز بغرنج تر و پيچيده تر مى شود. ما در طى بحثهاى اين كتاب اين مسائل را به طور عريان و صريح مطرح كرده و راه حلهايى نشان داده ايم و على رغم تصوّر عدّه اى كه خيال مى كنند كار به بن بست كشيده، ثابت كرده ايم مسئله اين طور هم نيست، و اگر جوانان و پدران و مادران مصمّم به حل اين مشكل باشند راه حل هاى قابل توجّهى دارد. ضمناً بحثى درباره «انحرافات جنسى» و راه درمان و پيشگيرى آن به صورت زنده و عملى طرح كرده ايم كه مطالعه آن مسلّماً به همه جوانان آگاهى فراوانى براى نجات از چنگال اين موضوع خواهد داد، اين بحثها قبلا در نشريّه «نسل جوان» انتشار يافته بود كه بنا به درخواست مكرّر و نامه هاى فراوانى كه به دفتر نشريه رسيد پس از تجديد نظر و تكميل به صورت كتابى كه ملاحظه مى كنيد در دسترس عموم قرار گرفته است. از خداوند بزرگ مى خواهيم كه به همه جوانان توفيق دهد با به كار بستن دستورات اين كتاب مشكلات خود را در اين مسئله حسّاس زندگى حل نمايند، و اين آخرين آرزوى ماست. قم - ناصر مكارم شيرازى مرداد ماه 1350 | |
▲بخش اوّل /مشكلى به نام ازدواج مشكلات جنسى جوانان مشكلات انتخاب همسر
| |
▲1 مشكلات انتخاب همسر به نام خداوند جان آفرين هر جوانى با اين مشكلات روبه روست مى دانيم آمار ازدواج (مخصوصاً در سال هاى اخير) بميزان قابل توجّهى كاهش يافته و بعكس سن ازدواج، به خصوص در شهرهاى بزرگ و نقاطى كه به تمدن نزديك تر است، بالا رفته تا آن جا كه ازدواج در سنينى صورت مى گيرد كه «شور» و «طراوت» جوانى تقريباً از ميان رفته، و بهترين فرصت طبيعى ازدواج پايان يافته است. البتّه اين وضع معلول عوامل مختلفى است كه از ميان آنها چهار عامل زير از همه مهمتر است: 1- طولانى شدن دوران تحصيل. 2- امكان ارتباط هاى نامشروع. 3- عدم تأمين نيازمندهاى زندگى (به طور دلخواه) و هزينه سنگين ازدواج. 4- فقدان اعتماد پسران و دختران جوان نسبت به يكديگر. در اين جا دو قسمت اوّل را كه از اهميّت بيشترى برخوردار است مورد بررسى دقيق قرار مى دهيم. بعضى از طرّاحان اجتماعى بدون اين كه زحمت مطالعه درباره عوامل اين پديده خطرناك و راه مبارزه با آن را به خود بدهند، طرح «ازدواج اجبارى» را پيشنهاد كرده اند. به اين معنا كه (مثلا) يك نوع ماليات مخصوص بر «تجرّد» بسته شود كه جوانان را مجبور سازد به زندگى خانوادگى تن در دهند، و يا از استخدام جوانان مجرّد (در سنين معينى) در مؤسّسات مختلف جلوگيرى به عمل آيد. و يا مجازات هاى سنگين ترى براى اين دسته جوانان در نظر گرفته شود! بعضى از جوانان نيز از ما مى پرسند آيا به عقيده شما چنين طرح، و اقدام به چنين كارى صحيح است؟! به عقيده ما اگر منظور از «ازدواج اجبارى» تنها انتخاب طرقى مانند عدم استخدام جوان مجرد در مؤسّسات مختلف و... باشد، شايد كمى در وضع فعلى اثر بگذارد، ولى هرگز راه حلّ اساسى و نهايى براى «پديده خطرناك كاهش ازدواج» نخواهد بود، بلكه ممكن است احياناً واكنش هاى نامطلوبى نيز در بر داشته باشد. اصولا «ازدواج» و «اجبار» دو كلمه متضاد است و هرگز اين دو با هم سازگار نمى باشد. ازدواج اجبارى مثل «دوستى و محبّت اجبارى» است! آيا هرگز مى توان ميان دو نفر، اجباراً، و به زور قانون، پيوند محبّت و دوستى ايجاد كرد؟! ازدواج - به معناى صحيح - نيز يك نوع پيوند روحى و جسمى براى يك زندگى مشترك آرام و آميخته با سعادت و صميميّت است. و به همين دليل بايد در محيطى كاملا آزاد صورت گيرد و هيچ گونه جنبه تحميلى نداشته باشد، و لذا در اسلام هر گونه ازدواجى كه بدون رضايت كامل طرفين انجام گيرد مردود و باطل شناخته است. ازدواج مثل «خدمت سربازى» نيست، كه مثلا كسى را به حكم قانون به سربازخانه ببرند و تحت يك كنترل خاصّى وادار به فرا گرفتن فنون نظامى كنند. تعجّب در اين جاست كه اين «طرّاحان» مى كوشند وضع كنونى را كه نتيجه يك سلسله ناهنجارى هاى اجتماعى است از ميان ببرند بدون اين كه كمترين توجّهى به عوامل پيدايش آن داشته باشند. به عقيده ما به جاى اين طرح ها، كه اگر قابل عمل هم باشد حكم داروى مسكن را دارد بايد «ريشه هاى اصلى» اين پديده و «ريشه هاى آن ريشه ها» را پيدا كرد و سوزاند تا اين وضع زننده غير طبيعى و غير منطقى كه در مسأله ازدواج، امروز به وجود آمده خود به خود از بين برود. بنابراين بسيار به مورد است كه هر يك از عوامل چهارگانه بالا را كه به طور مسلّم عوامل اصلى كاهش شديد ازدواج در محيط ماست به طور مستقل مورد بررسى قرار دهيم. * * * طولانى شدن دوران تحصيل، نخستين مشكل بزرگ در راه ازدواج جوانان گرچه نياز به تذكّر ندارد كه همه كسانى كه از زير بار مسأله حياتى ازدواج فرار مى كنند به علّت اشتغال به تحصيل نيست چه اين كه بسيارند كسانى كه مدّت ها پس از پايان تحصيل همچنان مجرّد مى مانند، و يا اصولا مدّت هاست ترك تحصيل كرده اند و باز هم مجردند. ولى اين را هم نمى توان انكار كرد كه طولانى شدن دوران تحصيل يك «مانع بزرگ و مهم» براى بسيارى از جوانان در راه ازدواج محسوب مى گردد. دوران تحصيلى براى بسيارى از رشته ها در حدود 18 سال يا كمى كمتر است و بنابراين يك جوان هنگامى مى تواند نفس آزادى بكشد كه تقريباً 25 سال دارد، تازه «جوانى است جوياى كار» (اگر بتوانيم كلمه جوان را به معناى واقعى درباره او به كار ببريم، زيرا قسمت عمده جوانى را پشت سر گذاشته و تنها حاشيه آن باقيمانده است!). و چنين به نظر مى رسد كه در دنياى آينده كه دنياى تخصّص است اين سن، از اين هم بالاتر برود و شايد تا حدود 35 سالگى ادامه يابد! اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه آيا بايد «ازدواج» حتماً متوقّف بر «پايان دوران تحصيل» باشد هر قدر دوران تحصيل طولانى تر گردد؟ يا بايد اين رابطه را كه بعضى تصوّر مى كنند ناگسستنى است ميان اين دو از بين برد، و جوانان را از اين شرط فوق العاده سنگين آزاد ساخت. ولى از طرفى يك جوان محصّل كه خود به صورت يك «دستگاه مصرف» و «هزينه تراش» است، نه يك «دستگاه توليد» و ايجاد درآمد، چگونه مى تواند دم از ازدواج با آن بارهاى سنگين و كمرشكن، بزند؟ و چگونه مى توان رابطه ازدواج را با پايان تحصيل انكار كرد؟ به عقيده ما اگر كمى آزاد فكر كنيم و از دنباله روى هاى غلط بپرهيزيم حل اين مسأله زياد مشكل نيست، و طرح روشنى براى آن وجود دارد و آن اين كه: چه مانعى دارد جوانان در دوران تحصيل - هنگامى كه به سنين مناسب ازدواج مى رسند - شريك زندگى آينده خود را با مشورت با پدران و مادران و دوستان دلسوز روشن انتخاب كنند، نخست يك نوع نامزدى مشروع (خواندن عقد ازدواج و انجام مراسم مذهبى و قانونى، بدون مراسم عروسى) كه نياز به هيچ گونه تشريفات و تجملات و هزينه هاى سنگين ندارد، در ميان آنها برقرار گردد، و دختر و پسر بدانند به يكديگر تعلق دارند و شريك زندگى آينده يكديگر خواهند بود. سپس با فراهم شدن امكانات در نخستين فرصت اقدام به بقيه مراسم ازدواج و عروسى با وضع ساده و آبرومندى كنند. فايده اين طرح، نخست اين است كه يك آرامش روحى به جوانان مى بخشد، و به زندگى آنها نور اميد مى پاشد، و از هيولاى وحشتناكى از آينده مبهم كه بسيارى از مجردان را آزار مى دهد نجات مى بخشد. و ديگر اين كه آنها را در برابر بسيارى از انحرافات اخلاقى بيمه مى كند و از تلف كردن وقت هاى فراوانى كه به هنگام امكانات آغاز يك زندگى مشترك، به منظور پيدا كردن همسر مناسب مصرف مى گردد، نجات و رهايى مى بخشد و زندگى آنها را در يك مسير طبيعى قرار مى دهد. انجام اين طرح براى اكثر جوانان ممكن است. اگر پدران و مادران، هوشيارى به خرج دهند، خود جوانان هم درست بينديشند، و اين طرح معمول گردد قسمت قابل توجّهى از مشكلات مربوط به اين مسأله حل خواهد شد. خلاصه اين كه برقرارى مراسم نامزدى شرعى (عقد خوانده) و پيوند تعلق يك پسر و دختر به يكديگر، به جوانان امكان مى دهد كه قسمت قابل توجّهى از نياز جنسى خود را از اين راه برطرف كنند، زيرا دوران نامزدى دورانى است كه بسيارى از مزاياى زندگى زناشويى را در بر دارد و مقدار قابل ملاحظه اى از محروميّت هاى جنسى جوانان را - كه نياز به شرح ندارد - جبران خواهد نمود. و به اين وسيله مى توان جوانان را از آلودگى به فحشا و انحرافات جنسى نگاه داشت، بدون اين كه هزينه اضافى خاصّى به خانواده پسر يا دختر تحميل گردد و يا مسأله به وجود آمدن فرزند پيش آيد و مشكلى براى ادامه تحصيل آنها ايجاد نمايد. راه ديگر اقدام رسمى به ازدواج تا آخرين مرحله يعنى مرحله عروسى است، منتها با طرق خاصّى كه امروز فراوان است (و بسيارى از آنها شرعاً هم جايز است) از انعقاد نطفه فرزند جلوگيرى شود، چون اشكال عمده ازدواج مسأله فرزندانى است كه ميوه آن مى باشد كه تحمل آن براى جوانان در اين سنين و با ادامه تحصيل مشكل است، ولى همه اين طرح ها در صورتى است كه ازدواج از صورت تشريفاتى و پر خرج و هزينه هاى كمرشكن فعلى كه هيچ دليل منطقى براى آن وجود ندارد بلكه كاملا احمقانه به نظر مى رسد، درآيد و ساده و بدون تشريفات برگزار گردد. اگر راستى پدران و مادران، و همچنين جوانان خواهان سعادتند راه اين است، و نشستن در انتظار پايان دوران تحصيلات عالى، و سپس پيدا كردن يك شغل مناسب و آبرومند و پردرآمد، و تهيه خانه و اتومبيل و وسايل ديگر و هزينه هاى سنگين ازدواج تشريفاتى، نتيجه اش، علاوه بر آلودگى شديد جوانان و هزاران گونه انحراف، اين مى شود كه غالباً در سنين نزديك به 35 يا 40 سالگى كه دوران (بازنشستگى)! كم كم نزديك مى شود اقدام به ازدواج كنند و اين گونه ازدواج ها صددرصد غير طبيعى و فاقد روح و اصالت است، به دليل اين كه هيچ گونه هماهنگى با سازمان هاى وجود انسان و تاريخى كه غرائز طبيعى براى ازدواج تعيين كرده اند ندارد. | |
▲2 كاهش ازدواج يك فاجعه بزرگ اجتماعى كاهش ازدواج، و عدم تمايل جوانان به زندگى زناشويى و روى آوردن به زندگى غير طبيعى تجرّد، و يا صحيح تر چيزى كه اصلا نمى توان نام آن را زندگى گذارد، فاجعه بزرگى است براى جهان انسانيّت كه همراه ديگر آثار منفى زندگى ماشينى، دامنگير انسان قرن ما شده است. كاهش ازدواج تنها از اين نظر فاجعه آور نيست كه به انقراض يا كمبود نسل، مى گرايد، تا گفته شود فعلا - و شايد تا چندين سال ديگر - فكر ما از اين جهت آسوده است، زيرا جهان انسانيّت با كمبود نفرات روبه رو نيست، بلكه شايد ازديّاد جمعيّت در حال حاضر مايه نگرانى باشد (البتّه در كشورهاى غير صنعتى، و نه صنعتى كه جمعيّت كاملا در آنها كنترل شده است)! بلكه عيب اين موضوع بيشتر از اين نظر است كه افراد مجرّد در واقع از نظر احساس مسئوليّت اجتماعى بسيار عقب هستند، آنها تقريباً به هيچ جامعه اى تعلّق ندارند و به افرادى مى مانند كه در يك فضاى بيكران در حالت بىوزنى در ميان كرات سرگردان باشند! آنها ممكن است با كمترين چيزى پيوند خود را از آب و خاك خود بريده، فوراً به نقطه ديگرى پرواز كنند، و يا در صورت ناراحتى با زندگى وداع گويند و از آن چشم بپوشند. آمار انتحار و خودكشى ها به خوبى اين واقعيّت را روشن مى سازد زيرا طبق اين آمار (خودكشى) در ميان افراد مجرّد به درجات از افراد متأهّل بيشتر است. فرار مغزها بيشتر در ميان افراد مجرّد كه هنوز پيوند زندگى زناشويى با اجتماع كشور خود برقرار نساخته اند ديده مى شود. بسيارى از جنايتكاران يا مجرّدند يا يك نوع زندگى شبيه به تجرّد دارند. در حقيقت زندگى زناشويى، انسان را از اين كه تنها متعلّق به خودش باشد، و هر آن اراده كرد هر نوع تصميمى درباره خود و آينده خود بگيرد بيرون مى برد، و بر اثر احساس مسئوليّت در برابر جامعه كوچكى كه نامش «خانواده» است از هرگونه تصميم خطرناك و غلط باز مى دارد. اين «عدم احساس مسئوليّت» و «فقدان پيوند اجتماعى» آثار شوم ديگرى هم دارد كه مهمتر از همه به كار نبستن حدّاكثر نيروها و بسيج نكردن همه قدرت ها در پيشرفت زندگى است، چه اين كه براى اداره زندگى يك نفر آن هم يك نفر كه هر طور بر او بگذرد غمى نيست. به كار بستن نيروى زيادى لازم نمى باشد! همين موضوع است كه زندگى مجردان را با ركود و تنبلى، و بى تفاوتى، در به دست آوردن امكانات زندگى، و به كار انداختن نبوغ خود، و بى اعتنايى نسبت به حفظ امكاناتى كه به دست آورده اند، مى آميزد. و نيز به همين دليل است كه بسيارى از كسانى كه در حال تجرّد از اداره زندگى شخص خود عاجزند، و به صورت سربار اجتماع زندگى مى كنند، و افرادى بى اراده و سست و ولنگار به حساب مى آيند، به هنگام شروع زندگى زناشويى، افرادى مصمّم، جدّى، با اراده، پر تحرك و هوشيار از آب در مى آيند اينها همه معجزه احساس مسئوليّت است! و اين كه در «منابع اسلامى» مى بينيم تأكيد شده «روزى به همراه همسر است» نيز شايد اشاره به همين معنا باشد. و از اين نظر افراد مجرّد را مى توان به «چادرنشينان خانه بدوش» تشبيه كرد كه، هرگز كوششى براى عمران سرزمين هايى كه موقتاً در آن زندگى دارند و به زودى از آن به جاى ديگر كوچ مى كنند، از خود نشان نمى دهند، و در برابر آن بى تفاوتند. از نظر اخلاقى افراد مجرّد هرگز يك «انسان كامل» نخواهند بود، زيرا بسيارى از مفاهيم اخلاقى از قبيل وفا، گذشت، جوانمردى، عاطفه، محبّت، فداكارى و حق شناسى بيش از همه جا در محيط خانواده و زندگى مشترك همسران و فرزندان تحقّق مى يابد و كسانى كه از اين زندگى دورند به اين مفاهيم كمتر آشنايى دارند. درست است كه قبول مسئوليت زندگى مشترك زناشويى، انبوهى از مشكلات و مسئوليّت ها پيش پاى انسان مى گذارد، ولى مگر انسان بدون استقبال از مشكلات و مسئوليّت ها هرگز تكاملى پيدا مى كند؟! مسأله پاسخ به نياز طبيعى جسم و روح، و واكنش هاى نامطلوب روانى و جسمى كه بر اثر پاسخ نگفتن به اين نياز قطعى و مسلّم پيدا مى شود خود داستان جداگانه اى دارد كه بايد جداگانه از آن سخن گفت. با توجّه به اين واقعيّات غير قابل انكار، اگر گرايش به «تجرّد» و كاهش روزافزون ازدواج را يك فاجعه اجتماعى بناميم به هيچ وجه اغراق نگفته ايم. * * * ولى از طرفى اين سؤال پيش مى آيد كه با اين بن بست ها، و مشكلات طاقت فرسايى كه جوانان در راه اين «وظيفه، طبيعى و اجتماعى» دارند چه بايد كرد؟ آيا با اين زندگى ماشينى و آن همه عوارضش، با اين توقّعات بيجا، با اين اختلاف فكر پدران و مادران و جوانان، با اين وضع تحصيلى و هفت خوان هايش! و با اين وضع تهيّه كار و مشكلاتش، و با اين بى اعتمادى افراد نسبت به يكديگر باز مى توان اين وظيفه بزرگ و مقدّس را به موقع انجام داد؟ اينهاست كه بايد دقيقاً مورد بررسى قرار گيرد و بدون حل آنها، حل نهايى اين معضله اجتماعى ممكن نيست. نكته اى كه لزوماً در اين جا بايد به آن توجّه شود اين است كه وضع نابسامان كنونى ازدواج و مشكلاتش در واقع چيزى است كه خود ما، و اجتماع ما كه آن هم هيچ مفهومى جز خود ما ندارد، به وجود آورده ايم. از آسمان بر سر ما نباريده، از زير زمين سر درنياورده ماييم كه بر اثر چشم و هم چشمى ها، ندانم كارى ها، پيش داورى هاى نادرست، محاسبات غلط، و گرفتارى در چنگال يك سلسله عادات و رسوم و تقاليد كوركورانه زيان بخش، اين «بنا» را نهاده ايم. بنابراين اگر تصميم بگيريم مى توانيم اين وضع را به هم بزنيم، و طرحى نو بيندازيم، طرحى كه بر اساس واقعيّات و مفاهيم اصيل زندگى چيده شده باشد نه بر پايه اوهام و خيالات و تقاليد غلط. نه بن بستى در كار است، و نه معجزه اى لازم است، و نه كار به جاى محالى كشيده است. | |
▲3 امكان ارتباط هاى نامشروع يك عامل مهم كاهش ازدواج زندگى اجتماعى امروز در بسيارى از قسمت ها از صورت يك زندگى طبيعى و صحيح بيرون رفته، كه يك نمونه آن كاهش شديد ازدواج، و روى آوردن جوانان به زندگى غير طبيعى «تجرّد» است. گفتيم كاهش ازدواج و توسعه تجرّد، قطع نظر از اثرى كه روى نسل بشر دارد، از نظر ايجاد يك نوع سيستم زندگى بدون احساس مسئوليّت و قطع پيوندهاى اجتماعى، و بى تفاوتى در برابر رويدادهاى اجتماعى كه از آثار قطعى زندگى افراد مجرد است. يك فاجعه بزرگ براى جوامع بشرى محسوب مى گردد. و اگر انحرافات اخلاقى را كه از اين رهگذر دامنگير بسيارى از افراد مجرّد مى شود به آن بيفزاييم اهميّت اين مشكل اجتماعى روشن تر خواهد شد. اكنون به اتّفاق خواننده عزيز بررسى خود را روى عوامل اصلى اين پديده خطرناك اجتماعى دنبال كنيم: بدون ترديد اين وضع نابسامان معلول يك يا دو علّت نيست ولى مسلّماً در ميان عوامل اصلى چند عامل بيش از همه جلب توجّه مى كند كه يكى از آنها مسأله «توسعه ارتباط هاى نامشروع» است. زيرا از يك طرف بر اثر سهولت اين ارتباط ها، «زن» در نظر بسيارى از جوانان به صورت يك موجود مبتذل و كم ارزش، و حتى احياناً «رايگان»! درآمده است كه به آسانى مى توان به او دست يافت. و به اين ترتيب آن ارزش و اهميّت و شخصيّتى را كه در سابق در اجتماع داشت كه براى وصول به او فداكارى زيادى لازم بود به كلى از دست داده، و ديگر يك موجود گرانبها و رؤيايى كه نظر جوانان را به خود جلب كند نيست! برهنگى روزافزون زنان، در دنياى امروز به اين ابتذال كمك كرده، و اگر در آغاز عامل زودگذرى براى جلب توجّه نظر هوسبازان باشد، سرانجام به ابتذال و از ارزش افتادن زن منتهى مى گردد، و اين درست عكس آن چيز است كه اين گونه زنان انتظار آن را داشتند! به همين دليل آن عشق هاى پاك و مقدّس و آتشينى كه در گذشته به وجود مى آمد، و سرآغاز يك پيوند زناشويى محكم مى شد. در اجتماعات امروزى اثرى از آن نيست زيرا هميشه انسان نسبت به چيزى عشق آتشين پيدا مى كند كه به آسانى در دسترس او قرار نگيرد، و معنا ندارد نسبت به يك موضوع مبتذل، و ارزان و رايگان عشق بورزد، آن هم يك عشق آتشين! * * * از طرف ديگر بسيارى از افراد بى بند و بار حساب مى كنند چه دليلى دارد كه تنها براى دسترسى به يك زن زير بار هزار گونه «شرايط» و «مسئوليّت هاى» ازدواج بروند، در حالى كه بدون قبول هيچ يك از اين شرايط و مسئوليّت ها دسترسى به افراد زيادى مى توانند پيدا كنند؟! و لذا اين افراد چون به عواقب شوم بى بند و بارى جنسى و اخلاقى آشنا نيستند و تنها به ازدواج، و زن از نظر اشباع غريزه جنسى مى نگرند، اصولا تن به ازدواج و آن همه شرايط و مسئوليّت ها را يك كار احمقانه مى دانند! و لذا همه يا قسمت عمده زندگى خود را به حال تجرّد مى گذرانند. با توجّه به حقايق بالا اثر «امكان و سهولت ارتباط هاى نامشروع» روى كاهش ازدواج كاملا روشن مى گردد، و به همين جهت در جوامع غربى كه اين آزادى و بى بندوبارى بيشتر است ازدواج كاهش بيشترى پيدا كرده، و اگر ازدواجى صورت مى گيرد در سنين بالاست، و تازه اين ازدواج ها هم به قدرى سست و بى دوام است كه غالباً به بهانه هاى كوچك و گاهى مضحك از هم گسسته مى شود! * * * قربانيان اين روابط ننگين علاوه بر آنچه گفته شد هميشه در كنار اين گونه جوامع كه زندگى تجرّد را ترجيح بر زندگى مشترك زناشويى داده اند دمل هاى چركين متعفنى به نام «مراكز فحشا» و «شهر نو»ها وجود دارد كه خود نيز يك عامل مهم براى كاهش ازدواج، و همچنين از هم پاشيدن خانواده ها مى باشد. اين كانون هاى چركين كه الزاماً در كنار جوامع ناسالم كنونى است دليل روشنى بر عدم سلامت مزاج اين اجتماعات است. مسأله فحشا و مراكز بدنام را نبايد تنها از نظر اين كه كانونى براى توسعه فساد اخلاق، و نشر انواع ميكروب هاى جسمى و روانى است مورد مطالعه قرار داد. همچنين نبايد «فقط» از نظر اثرى كه روى كاهش ازدواج و روى آوردن به زندگى تجرّدى دارد مورد بحث قرار گيرد، اگر چه هر يك از اينها خود قابل بحث و مطالعه فراوان است. بلكه علاوه بر اين از نظر خود زنان بدكار كه در اين مراكز جمع مى شوند و به خودفروشى مى پردازند كاملا قابل دقت و اهميّت است. كسانى كه در اين زمينه مطالعات دقيقى دارند، و كتاب هايى به دنبال تحقيقات وسيع خود در اين باره نوشته اند همگى معترفند كه وضع اين دسته زنان خودفروش دردناك ترين و فجيع ترين انواع بردگى قرون وسطى را در نظر مجسم مى سازد. زنانى مطرود، درمانده و بينوا به معناى واقعى، كه هميشه از فرق تا قدم در قرض و بدهكارى غرقند، و شب و روز چون شمع مى سوزند تا روشنگر مجالس هوس و لذت حيوانى اين و آن باشند و عاقبت هم به بدترين وضعى در يك گوشه متروك اجتماع جان مى سپارند و حتّى گاهى كسى كه جسد آنها را از زمين بردارد و به خاك بسپارد پيدا نمى شود. كدام وجدان اجازه مى دهد در عصرى كه در آن ادعاى الغاى بردگى مى شود چنين بردگان بينوايى در كنار اجتماع وجود داشته باشند و هيچ كس در راه آزادى آنها قدم بر ندارد؟! ولى نبايد فراموش كرد كه اين بردگى رقّت بار را كه بدبختانه بسيارى از جوامع امروزى عملا به رسميّت شناخته اند و صحّه پاى آن گذارده اند مولود همان سهولت ارتباط هاى نامشروع است. زيرا زنانى كه در اين لجنزارهاى متعفّن اجتماع دست و پا مى زنند غالباً همان قربانيان ارتباط هاى نامشروعند كه تدريجاً به اين مراكز كشيده شده اند. شرح حال بعضى از اين زنان كه در پاره اى از كتاب ها آمده بدون شك غم انگيزترين تراژدى ها را تشكيل مى دهد، و لكّه ننگى بر پيشانى جوامع امروز محسوب مى گردد، و متأسفانه كمتر روى آن بحث مى شود. بنابراين هم براى جلوگيرى از فرو ريختن خانواده ها، و هم براى جلوگيرى از سقوط و كاهش ازدواج، و هم براى آزاد كردن اين بردگان بينوا، بايد جلوى اين آزادى و بى بندوبارى جنسى و امكان ارتباط هاى نامشروع گرفته شود، و آن هم بدون تنظيم برنامه صحيحى ممكن نيست. جوانان عزيز با توجّه به حقايق بالا بايد در مورد خودشان و دوستانشان مراقبت بيشتر به عمل آورند و از سخنان مبتذل فريبنده اى كه براى كشانيدن آنها به اين بى بندوبارى ها از حلقوم افراد ناپاكى بيرون مى آيد وقعى ننهند. كسانى كه اين وضع و اين مراكز را به عنوان يك ضرورت اجتماعى معرّفى مى كنند، و به اين وسيله مى خواهند از قبح و زشتى فحشا و رفت و آمد به اين مراكز بكاهند، بلكه پا را از اين فراتر نهاده، اين عمل ناروا را وسيله اى براى حفظ پاكى خانواده ها!! و سلامت جوانان!! بنامند سخت در اشتباهند. آيا وجود يك لجنزار متعفن كه عامل گسترش انواع فساد اخلاق و احياناً بيمارى هاى جسمى مى شود، و به همين دليل غالباً آن را از اجتماعات جدا مى كنند و با ديوارهاى بلندى به دور اين زندانيان سيه روز و طرد شده به گمان خود از سرايت اين فساد به داخل خانواده ها جلوگيرى مى نمايند، آيا وجود چنين لجنزارى يك ضرورت اجتماعى و رفت و آمد در آن وسيله سلامت است؟ | |
▲4 زنجيرهايى كه بر دست و پاى جوانان سنگينى مى كند «درست است كه از وقت طبيعى ازدواج ما مدت ها گذشته است ولى ما چگونه مى توانيم ازدواج كنيم با اين كه هنوز منزل شخصى نداريم. هنوز اتومبيل سوارى نداريم. هنوز شغل پردرآمدى به دست نياورده ايم. هنوز پول هنگفتى كه جواب گوى هزينه هاى سنگين ازدواج، و هدايا و كادوهاى خانم عروس و بستگان و اقوام او باشد ذخيره نكرده ايم. هنوز محل مناسب بزرگ و آبرومندى براى برگزارى جشن هاى ازدواج در نظر نگرفته ايم هنوز... و هنوز...!». * «ما چگونه با ازدواج دخترمان موافقت كنيم با اين كه هنوز يك شوهر ايده آل، با درآمد كافى، شغل آبرومند، پست خوب، خانه و زندگى، خوش تيپ، فاميل دار و... به خواستگارى او نيامده و هر كس آمده غالباً فاقد يك يا دو تا از اين شرايط بوده است!؟ به علاوه هنوز جهيزيه لازم تهيّه نكرده ايم و از وسايل منزل، فرش و مبل، يخچال و ماشين رختشويى و سرويس هاى مختلف غذاخورى، اتو و جارو برقى، چرخ خياطى و... دو سه قلم كسرى داريم! و البتّه با اين وضع اقدام به ازدواج دختر، جز آبروريزى چيزى نيست! خدا از سر اجتماع ما نگذرد كه اين همه قيد و بند بر پاى ما گذارده است...! چه كنيم شرايط سخت و مزاحم محيط به ما غير از اين اجازه نمى دهد». * * * اينها درد دل - يا صحيح تر عذر و بهانه هاى بنى اسرائيلى - جمعى از جوانان، دختران و پسران و پدران و مادران در مورد عدم اقدام به امر حياتى ازدواج است، دانشمندى مى گويد: «زندگى دو قسمت بيش نيست: نيم اوّل به اميد نيم دوّم، و نيم دوّم در حسرت نيم اوّل سپرى مى شود!». و اگر به جاى كلمه «اميد» كلمه «رؤيا» به كار بريم شايد عبارت رساتر باشد و بگوييم: نيم اوّل زندگى در رؤيايى نيم دوّم، و نيم دوّم در حسرت نيم اوّل تلف مى شود! نمونه روشن اين موضوع همين مسأله ازدواج بسيارى از جوانان ماست. نيمى از عمرشان براى به دست آوردن همسر ايده آل تلف مى شود و نصف ديگر در حسرت ندانم كارى هاى نصف اوّل. به هر حال به اين جوانان و به آن پدران و مادران بايد گفت اين قيد و بندهاى غلط و مزاحم را كسى جز خود شما به دست و پاى شما نگذاشته است. شماييد كه يك مفهوم توخالى و صددرصد خيالى براى زندگى زناشويى درست كرده ايد، و براى رسيدن به يك سعادت و خوشبختى «خيالى» سعادت و خوشبختى «واقعى» را از دست مى دهيد. مطمئن باشيد اين مرزها و خطوطى كه براى سعادت خود ترسيم كرده ايد هرگز شما را خوشبخت نخواهد نمود، و تمام آزمايش ها و تجربه ها نيز اين حقيقت را ثابت كرده است. اين چشم و هم چشمى ها، اين تقليدهاى كوركورانه از يكديگر، اين اصالت بخشيدن به امور غير اصيل، اين عينك هاى گمراه كننده در ديد صحيح زندگى، اين توقعات پردامنه و بى انتها، اين رؤياهاى كاذب و سراب هاى فريبنده، آرى اينهاست كه زنجيرهاى گران بر دست و پاى شما گذارده و شما را از انجام ضرورى ترين كار براى يك جوان باز مى دارد. شما جوانان، شما پدران و مادران اگر كمى تصميم و اراده و شهامت به خرج دهيد و اين زنجيرهاى اسارت، اسارت در چنگال وهم و خيال و رؤيا را پاره كنيد و اين بت ها را بشكنيد آن گاه احساس خواهيد كرد كه چه اندازه آزادى روح، و راحتى پيدا كرده ايد و سعادتمند و خوشبخت شده ايد. راستى شما چه كسى را پيدا مى كنيد كه در آغاز جوانى خانه و زندگى و همه چيزش جور بوده كه چنين توقعى را درباره خودتان يا همسرتان پيدا كرده ايد، هر كسى را مى بينيد غالباً از صفر شروع كرده است. بله آنها كه نسل اندر نسل ثروتمند و اشرافى بوده و پول مفتى به چنگ آورده اند شايد چنين باشند، امّا آنها هم چون غالباً افراد خودساخته نيستند خوشبختانه يا بدبختانه قدرت نگاهدارى اينها را نخواهند داشت. كارها را سهل بگيريد، همين كه شرايط ساده و عاقلانه ازدواج فراهم شد اقدام كنيد. به عقيده ما يك ازدواج بدون پيرايه و سهل و ساده اگر تعجّب نكنيد حتّى با تحصيل هم كاملا سازگار است، مشروط به اين كه طرفين معناى ازدواج صحيح را درك كنند. و نيز درك كنند كه همه چيز جهان آفرينش تدريجى است و شرايط زندگى بهتر هم تدريجاً فراهم مى گردد و توقعات هم بايد هميشه در حدود امكانات باشد. جوانانى كه به دنبال اين تشريفات و رؤياها در بيراهه ها سرگردانند، گويا فراموش كرده اند آنچه در ازدواج اصالت دارد مسأله وجود «دو انسان» است كه يكديگر را درك كنند و همچنين مفهوم صحيح زندگى را و به آن عشق بورزند. صحيح وجود داشته باشد بقيه هيچ است و اگر هم وجود نداشته باشد مسلّماً بقيه هرگز خوشبختى نمى آفريند. و به همين دليل دستورات عالى مذهب ما براى انجام يك ازدواج صحيح هيچ چيز را، جز وجود دو انسان عاقل (دو همسر) كه خواهان زندگى مشترك زناشويى با هم باشند شرط نمى داند امّا ببينيد اين مسأله ساده به چه روزى افتاده است؟! نكته جالب توجّه اين كه زندگى ساده محصّلين علوم دينى و طلاّب جوان مى تواند الگوى عملى روشنى براى ساير جوانان باشد (دقّت كنيد). تقريباً 99 درصد اين آقايان در ضمن تحصيل، اقدام به ازدواج مى كنند و با اين كه برنامه هاى درسى در حوزه هاى علمى كاملا سنگين است و تمام وقت آنها را اشغال مى كند چون اساس زندگى در اين محيط ها با الهام از دستورهاى اسلام بر «سادگى» است، با همان كمك خرج مختصر كه از بيت المال حوزه هاى علمى، به آنها داده مى شود، و يا با زراعت و كشاورزى و كار ساده اى كه بعضى از آنان در ايّام تابستان دارند، و يا مانند اينها، زندگى خود را در دوران تحصيل با نهايت پاكى و سادگى اداره مى كنند بدون اين كه با عواقب شوم زندگى تجرّد روبه رو گردند و از اين نظر كاملا احساس آرامش و خوشبختى مى كنند. | |
▲5 هفت خوان زندگى زناشويى * بسيارى از مسائلى كه ما آنها را «ضرورت هاى ناگوار و اجتناب ناپذير» زندگى مى دانيم فرآورده هاى اعمال غير منطقى خود ماست و غالباً اجتناب پذير است! * بسيارى از دام هايى كه گمان مى كنيم دست تقدير بر سر راه ما گذارده همان زنجيرهايى است كه دانه هاى آن را با دست خود به هم بافته ايم. * قسمت زيادى از مشكلات زندگى ما، اشكال تراشى ها، بهانه جويى ها، لجاجت ها و احياناً محصول عدم انعطاف هايى است كه ما در مواجهه با حوادث نشان مى دهيم، و نه مشكلات واقعى! مى گويند «رستم» قهرمان افسانه اى ايران روزى تصميم به تسخير بعضى از مناطق اين كشور كه تا آن زمان هيچ يك از يلان موفق به گشودن آن نشده بودند گرفت. او در مسير خود به سوى قلب اين منطقه با «هفت مانع» بزرگ كه هر يك از ديگرى وحشتناك تر بود برخورد كرد، گاهى با ديو سفيد و زمانى با اژدهاى غول پيكر و گاهى با جادوگران خطرناك روبه رو شد و سرانجام با زورمندى و مهارت و قهرمانى مخصوص به خود آنها را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت و از اين هفت مرحله (هفت خوان) گذشت و شاهد پيروزى را در آغوش گرفت، كه فردوسى حماسه سراى ايران آن را در شاهنامه با ريزه كارى هاى جالبى آورده است. اين «افسانه» تجسم شاعرانه اى است از انبوه مشكلات زندگى انسان ها، و تعدد و كثرت آنها و طرحى براى نشان دادن راه پيروزى و غلبه بر اين مشكلات. مسأله ازدواج و عبور از عقبات آن در محيط امروز دست كمى از عبور «رستم» از «هفت خوان افسانه اى» مزبور ندارد با اين تفاوت كه همه جوانان با آن شجاعت و قدرت رستم را براى پشت سر نهادن اين هفت خوان ندارند و يا اصولا چنان تصميمى نگرفته اند! همان طور كه در گذشته هم اشاره كرديم كمتر مسأله اجتماعى مانند اين مسأله از صورت اصلى و طبيعى خود بيرون رفته و اين چنين پيرايه هاى زيانبخش و مزاحمى به آن بسته شده است. بيشتر ناله ها، شكايت ها، و داد و فريادهاى جوانان و پدران و مادران از سنگينى بار ازدواج مربوط به همين پيرايه هاست. وگرنه اصل و اساس اين مسأله ساده تر و پاكيزه و مقدّس تر از آن است كه اين همه بدبختى و دردسر در پيش يا به دنبال خود داشته باشد. ازدواج در شرايط كنونى براى بسيارى حكم استخراج «طلا» از پاره اى معادن دارد كه آن قدر با مواد زايد و خارجى آميخته شده كه استخراج آن مقرون به صرفه نيست و به زحمتش نمى ارزد! اين مواد خارجى زايد ازدواج، همان چشم و هم چشمى ها، ارزش هاى موهوم، رسوم و عادات غلط، هوس هاى زودگذر، كسب افتخار و شخصيت و آبروهاى خيالى است. ازدواج در ميان انبوه اين مشكلات چهره اصلى خود را به كلى از دست داده و به صورت «غول بيابان هراس انگيزى» درآمده كه باركش آن شدن كار همه كس نيست. از همه بدتر اين كه كمتر كسى شهامت مبارزه با اين پيرايه ها و مواد زايد را دارد، تحصيل كرده ها در اين قسمت از بى سوادها بدتر، و امروزى ها از قديمى ها در اين مبارزه ضعيف تر و ناتوانترند. بسيارى با اين استدلال غلط خود را دلخوش مى كنند كه: «آخر مگر انسان در طول عمر خود چند بار ازدواج مى كند كه بخواهد آن را به سادگى برگزار نمايد؟ بگذار به آخرين آرزوها و هوس ها و تمايلات درونى خود جامه عمل بپوشانيم! غافل از اين كه اين استدلال غلط هنگامى كه به صورت همگانى و همه گير درآمد بزرگ ترين سدّ راه سعادت و خوشبختى جوانان و حتّى استدلال كنندگان مى شود. * * * جوانان بايد با قهرمانى خود، مانند رستم از خوان هاى هفتگانه اين راه دور و دراز بگذرند و اين طلسم هاى جادويى را در هم بشكنند اگر تعجّب نكنيد، اين راه هم هفت خوانى دارد كه عبارتند از: 1- توقّعات نامحدود و رؤيايى، توقّعات دختران از پسران، و پسران از دختران و پدران و مادران از هر دو. 2- اشكال تراشى هاى بى مورد بسيارى از پدران و مادران و اقوام و فاميل و دوستان و آشنايان. 3- مهريه هاى سنگين و كمرشكن. 4- تشريفات زايد مربوط به مراسم ازدواج و هزار گونه «مقدّمات» و «مخلفات» و چشم و هم چشمى هاى كشنده. 5- ايرادگيرى در هم طراز بودن و هم شأن بودن دو خانواده! 6- عشق هاى آتشين و غير قابل كنترل و در عين حال حساب نشده. 7- وسواس خارج از حدّ و عدم اعتماد و ايمان به عدم خيانت يكديگر در آينده. هنگامى كه در اين مشكلات هفتگانه مى انديشيم مى بينيم بيشتر آنها مربوط به متن مسأله ازدواج نيست و هر چه هست مربوط به حواشى و زوايد آن است. * * * به عنوان نمونه مسأله «هم طراز» بودن (و به اصطلاح «كفو» بودن) را در نظر مى گيريم. اين موضوع كه براى بسيارى مانع بزرگ ازدواج محسوب مى شود چيزى جز تحريف واقعيّت ها نيست. جوانى كه خود را مهندس نفت معرفى مى كرد و به اعتراف خودش حقوق كافى داشت و در حدود 30 سال از سنش گذشته بود، از اين كه تا كنون موفق به ازدواج نشده است شكايت مى كرد و ناله ها داشت. او مى گفت: آخر نمى توانم از هر خانواده اى همسر اختيار كنم، بايد سراغ يك خانواده با شخصيّت و محترم! و هم طراز خودم بروم. امّا هنگامى كه سراغ آنها مى روم چنان ترسيمى از ازدواج و شرايط و مخارج آن براى من مى كنند كه تنها يك «مغز الكترونيكى» مى تواند آن را محاسبه نمايد!... گفتم: ببينم منظور شما از «شخصيت و احترام و...» سواد و معلومات كافى است؟ من خانواده هاى زيادى را به شما نشان مى دهم كه دختران تحصيل كرده با لياقتى دارند و آماده ازدواج با امثال شما هستند؟ يا اين كه منظور شما از شخصيت، داشتن صفات عالى انسانى و ارزش هاى اخلاقى و يا امتيازات جالب جسمى و بدنى است؟ باز چنين افرادى كم نيستند و در ميان خانواده هاى كم ثروت و امّا اصيل و نجيب چنين افرادى فراوانند. ولى گمان نمى كنم منظور شما هيچ يك از اينها باشد. منظور شما از خانواده با شخصيت و محترم و... اين است كه عمو و عموزاده اش مدير كل و رئيس كل باشند و پدر و مادر او پرپول و ثروتمند، خانه و اتومبيل و زندگى پر زرق و برق و مرتبى داشته باشند؟ اين طور نيست؟... ديدم منظورش همين است. گفتم شما كه در زندگى چنين اشتباه بزرگى را مرتكب شده ايد كه شخصيّت را در اين امور مى دانيد، نه در امتيازات واقعى انسانى، بايد اين چنين در زجر و شكنجه باشيد. جالب توجّه اين كه در روايات اسلامى ما با مسأله هم طراز بودن به اين مفهوم غلط كه در آن زمان ها در ميان قبايل و اجتماعات طبقاتى به شدت رواج داشت شديداً مبارزه شده و عموم زنان و مردان، دختران و پسران با ايمان را هم طراز معرفى نموده است. در روايات اسلامى مى خوانيم: «المؤمن كفو المؤمن» هر فرد با ايمان از هر فاميل و هر خانواده، و هر نژاد و طبقه اى باشد هم شأن فرد با ايمان ديگر است. بنابراين اگر موهومات مربوط به زندگى طبقاتى و رده بندى هاى اجتماعى برداشته شود، و طرفين ازدواج يكديگر را به خاطر آنچه ارزش انسانى و منطقى و عقلانى دارد بخواهند نه به خاطر پست هاى عموها و عموزاده ها، و ثروت و ماشين و املاك خاله ها و خاله زاده ها، مطمئناً اين مشكل حل خواهد شد. اتفاقاً بسيارى از مشكلات ديگر ازدواج نيز از همين نمونه است. | |
▲6 پدران و مادران سختگير اين پدران و مادران، آينده فرزندان عزيز خود را شديداً به مخاطره مى اندازند بسيارى از پدران و مادران كه به اصطلاح «خرشان از پل گذشته» و دوران جوانى را با همه رنج ها و مشكلاتش «چنان كه افتد و دانى» پشت سر گذاشته اند، و خبرى از طوفانى كه در دل جوانان - اعم از دختران و پسران - در مورد پاسخگويى صحيح به غريزه جنسى برپاست، ندارند، در مورد مسائل مربوط به ازدواج پسران و دخترانشان فوق العاده «خونسرد» و يا «سختگيرند». اين «خونسردى» و «سختگيرى» كه هر دو از يك ريشه روانى منشعب مى شوند گاهى به حدّى مى رسد كه تأخير يك سال و 5 سال در نظر آنها يك كار ساده و كوتاه مدّت است! «خوب امسال نشد، ان شاءالله سال آينده، و يا حالا نمى شود چند سال ديگر، هنوز دير نشده!...». غافل از اين كه يك سال كه هيچ، گاهى تأخير يك ماه يا حتّى چند روز - در مواقع حسّاس - ممكن است سرنوشت جوانى را عوض كند. معلوم نيست اين پدران و مادران چرا گذشته خود را به ياد نمى آورند؟ چرا به اين زودى طوفان ها، و شور جوانى قبل از تأهل خود را فراموش كرده اند؟ چرا خود را به جاى فرزندان جوانشان فرض نمى كنند؟! در حالى كه اين قياس به نفس كه جوانان را همچون خودشان خونسرد فرض مى كنند بسيار خطرناك است و غالباً گران تمام مى شود و گاهى به جنون مى كشد. يكى از عوامل اصلى گريز جوانان از محيط خانواده، خودكشى ها، انحراف ها، و بيمارى ها عدم توجّه به اين واقعيّت است. مخصوصاً اگر موضوع بحث، جوانان پرهيزكار و پاكدامن و با ايمان باشند كه اتفاقاً سخن ما بيشتر درباره آنهاست. سهل انگارى پدران و مادران درباره اين گونه افراد هم ظالمانه تر است و هم دور از واقع بينى و مآل انديشى. گرچه مشكلات ازدواج و مسئوليّت هاى ناشى از آن براى پدران و مادران غالباً سبب مى شود كه ناخودآگاه تشخيصى را كه از وضع جوانان و بحران طغيان غريزه جنسى آنان دارند، به دست فراموشى بسپارند، و يا به خود بباورانند كه هنوز وقت بسيار است،، و بگويند: مگرچه خبر است به اين زودى؟!... هنوز دهنشان بوى شير مى دهد!... هنوز بچّه اند، بچّه و اين حرف ها؟... هنوز و هنوز... ولى همين «هنوز»هاست كه گاه عواقب دردناك آن يك عمر تمام دامان خود پدران و مادران را خواهد گرفت، آن هم در موقعى كه راهى براى جبران آن وجود ندارد. «سختگيرى هايى» كه پدران و مادران در انتخاب همسر براى فرزندانشان نشان مى دهند و قيود و شروط بى اساس و حتّى گاهى مضحك، كه براى ازدواج آنها قائل مى شوند، و احياناً تا سر حدّ وسواس پيش مى روند. غالباً از همين عدم احساس ضرورت سرچشمه مى گيرد. زيرا هميشه اگر انسان ضرورت چيزى را احساس كرد شرايط آن را كم و سبك مى كند، و اصل اغماض و گذشت و همكارى را پايه تمام بحث ها و تصميم ها قرار مى دهد، بعكس عدم احساس ضرورت انسان را مشكل پسند و غير قابل انعطاف مى سازد. در مقاله اى خواندم بعضى از افراد سختگير و وسواسى هنگام خريدن اتومبيل حتّى آن را «بو» مى كنند! مثل اين كه گوشت است يا سبزيجات! اين افراد هنگامى كه براى خريدن اتومبيل از نيروى شامّه خود تصديق بخواهند، هنگام انتخاب همسر براى دختر و پسر خود پيداست چه ها مى كنند؟ و جالب توجّه اين كه بسيار ديده شده اين گونه پدران و مادران وسواسى پايشان در چاله هايى فرو مى رود كه هرگز انتظار آن را نداشتند. شايد علّت روانى آن هم اين باشد كه تنها افراد متقلّب، متظاهر و تودار مى توانند با صحنه سازى و پشت هم اندازى، چاخان كردن، و در باغ سبز نشان دادن خود را در دل اين گونه افراد وسواسى جا كنند، و الا اين كار از دست افراد سليم النفس عادى هرگز ساخته نيست! آنها هرگز نمى توانند توجّه آنها را به خود جلب كنند. درست است كه براى انتخاب همسر حتماً بايد دقت كافى به خرج داد، انتخاب يك شريك براى تمام عمر غير از خريدن يك پيراهن يا لباس است. ولى «دقّت» با «سختگيرى و وسواس» فرق بسيار دارد. همين كه ظواهر امر نشان دهد، طرف، شايسته همسرى است، تحقيقاتى هم كه به دنبال آن از افراد مطّلع به عمل مى آيد اين حقيقت را تأييد كند، بايد بدون ترديد اقدام كرد، و از لطف و يارى خداى بزرگ مدد گرفت، و مطمئناً نتيجه آن بد نخواهد بود. با الهام از دستورات مكرّر اسلامى در مورد تعجيل در ازدواج فرزندان، و با الهام از فرمان عقل و آزمايش هاى فراوان مطّلعان، بايد به همه پدران و مادران توصيه كرد، كه در مسأله ازدواج فرزندان خود از خونسردى، و سختگيرى هاى بى مورد به شدّت بپرهيزند، و خطراتى را كه از اين سختگيرى ها و خونسردى ها ناشى مى شود كوچك نشمرند و آينده فرزندان عزيز خود را به مخاطره نيندازند. نبايد فراموش كرد كه غريزه جنسى جوان به قدرى نيرومند است كه ناديده گرفتن و سهل انگارى در مورد آن همه گونه انفجارى را ممكن است به دنبال داشته باشد. سراسر تاريخ بشر، و سراسر زندگى روزمرّه انسان ها نشان مى دهد كه خطرات ناشى از انفجار اين غريزه با هيچ چيز برابرى نمى كند، و از همه مهمتر و ريشه دارتر است. كدام يك انتخاب كنند | |
▲7 كدام يك انتخاب كنند: جوانان يا پدران و مادران؟ اين انتخاب خودم و اين هم انتخاب پدر و مادرم! اين سرگذشت عجيب كه نظائرش كم نيست در جرايد بود: عروس 18 ساله اى چند لحظه پيش از عقد، پيراهن عروسيش را درآورد و بعد از پوشيدن لباس مردانه از پنجره اطاق به حياط پريد و فرار كرد، او سپس خودش را به يكى از حمام هاى نارمك رسانيد و رگ دستش را بريد و به حال اغما افتاد، كمى بعد متوجه شدند و او را به يكى از درمان گاه ها رسانيدند و از مرگ حتمى نجات يافت. او پس از نجات از مرگ، ماجراى زندگيش را براى يكى از مقامات انتظامى چنين شرح داد: «تا سال گذشته من در دبيرستان تحصيل مى كردم، و نامزد «جوانى» بودم كه خودم او را پيدا كرده بودم، سال گذشته هنگامى كه روزنامه را ورق مى زدم ناگهان چشمم به عكس نامزدم افتاد كه به جرم سرقت جواهرات از طرف مأموران ژاندارمرى نارمك دستگير شده بود. با ناباورى به خانه او تلفن زدم و بعد از تحقيق فهميدم قضيه صحت دارد، و او به همراه باندى به سرقت مى رفته و الان هم هر چه دارد از سرقت است! البتّه من با اين تحقيق نيز قانع نشدم، و به شركتى كه او ادّعا مى كرد يكى از «مهندسان پر مسئوليّت» آن شركت است مراجعه كردم، فهميدم تمام اين حرف ها دروغ بوده و مسئولان آن شركت اصلا چنين كسى را نمى شناسند! تا اين كه يك ماه پيش يكى از دوستان پدرم به خواستگارى من آمد اين خواستگار چهل ساله مرد ثروتمندى است كه همسرش تازگى فوت شده است. من هيچ گونه تمايلى به ازدواج با اين خواستگار نداشتم و كراراً نظر خود را بيان مى كردم، امّا هيچ كس گوش به حرف من نداد، و پدرم همچنان اصرار بر اين كار داشت، يك وقت نگاه كردم كارت هاى عروسى پخش شده و من در برابر عمل انجام شده قرار گرفته ام لذا چاره اى جز «فرار» و سپس «انتحار» نديدم!...». در مورد اين كه ازدواج بايد به تصويب پدران و مادران و بزرگان و ريش سفيدان فاميل صورت گيرد، و يا اين كه اين مسأله حساس تنها بعهده تمايلات خود جوانان گذارده شود، و هيچ گونه مداخله اى از طرف هيچ كس در اين باره نشود، دو طرز تفكر كاملا متناقض وجود دارد، و طرفداران هر يك براى خود منطقى دارند. اجازه بدهيد نخست به منطق هر دو دسته آشنا شويم و سپس راه صحيح را با بررسى و مطالعه پيدا كنيم: يك دسته از جوانان مى گويند: «آخر مگر پدران و مادران ما مى خواهند همسر براى خودشان انتخاب كنند كه پسنديدن آنها مقياس باشد؟ شريك زندگى هر كس را خودش بايد انتخاب كند. فرض كنيد فلان دختر در نظر پدر و مادر ما، فرشته آسمانى باشد، هنگامى كه مورد علاقه ما نيست از غول بيابانى هم بدتر است! مطالعات دانشمندان اجتماعى و مقامات قضايى نشان مى دهد بسيارى از ازدواج ها كه به طلاق منجر مى شود همان ازدواج هايى است كه در سنين پايين صورت گرفته و تنها ملاك عمل پسنديدن پدر و مادر بوده است. اصولا آدم بزرگ «قيّم» نمى خواهد، فرار و خودكشى بسيارى از دختران و پسران از كانون خانواده معلول همين اشتباه بزرگ اولياست كه نمونه آن هميشه در جرائد ديده مى شود. اگر فرضاً يك روز چشم و گوش جوانان بسته بود و قادر به تشخيص مصالح خود نبودند امروز ديگر آن طور نيست، و پيش از بلوغ همه آنها همه چيز را مى دانند! اساساً طرز تفكر پدران و مادران غالباً قديمى است و موافق با روح زمان نمى باشد، و به همين دليل نمى توانند امتيازات يك دختر و پسر جوان امروز را درك كنند. خلاصه پدران و مادران بايد خود را به كلى از اين مسأله حياتى كنار بكشند، و ميدان را براى ذوق و ابتكار و فكر فرزندان خود باز گذارند. امّا پدران و مادران مى گويند: انسان اگر افلاطون و بوعلى سينا هم باشد در آغاز جوانى خام است، و به تعبير صحيح تر بايد گفت جوانان بيش از اندازه خوش بين و خوش باورند، و روى صفا و پاكى خود، زودفريب ظاهرهاى آراسته و قيافه هاى حق بجانب را مى خورند، و خبر ندارند كه در پشت اين ظواهر فريبنده چه ديوهاى خطرناكى نهفته اند. بسيارند افراد منحرفى كه براى به دام انداختن پسران و دختران جوان، و به اصطلاح «صيد همسر» زيباترين عبارات و دل انگيزترين جمله هاى عشقى و ادبى را حفظ كرده، و با نازك كارى هاى فوق العاده ماهرانه تحويل طرف مى دهند، و خيلى زود با استفاده از فوت و فن هاى شيطانى دقيقى كه بلدند در دل آنان جا مى كنند. و از قديم گفته اند: «اوّل خودش را جا كند، بعداً ببين چه ها كند». و پس از آن كه كار از كار گذشت و راه برگشتى نبود «خلاف آن بدرآيد كه خلق پندارند». جوانان هر قدر باهوش باشند. بالاخره در اين راه كه براى نخستين بار آن را مى پيمايند نياز به راهنما دارند، و بايد از «رهروان اين راه» بپرسند، و به اصطلاح «قطع اين مرحله بى همرهى خضر» نكنند. زيرا: «ظلمات است و بايد از خطر گمراهى بترسند». وانگهى مگر پدران و مادران دشمن فرزندان خود هستند كه مصالح واقعى آنها را در نظر نگيرند فرزندان خود را از جان خود هم بيشتر دوست مى دارند، و به همين دليل جان خود را فداى آنان مى كنند. آنها هر قدر هم كه بى اطلاع و كم سواد باشند سرد و گرم روزگار را چشيده اند، به مزايايى كه در آينده زندگى زناشويى تأثير دارند آشنا هستند و به تشخيص «واقعيات» از «خيالات و اوهام» قادرند. از همه گذشته از نظر اخلاقى هم اين امر بسيار زننده است كه جوان، كسى را كه حق حيات و زندگى بر او دارد، و تمام قدرت و نشاط و نيروى خود را در راه وى فدا كرده در چنين موضوع حساسى كه در زندگى آينده پدر و مادر نيز اثر دارد، به كلى كنار بگذارد، و به احساسات پاك آنها ابداً وقعى ننهد، و تنها چشمش به اشباع هوس هاى خودش دوخته باشد، و بدون جلب رضايت پدران و مادران دست به انتخاب بزند و تمام ديون را نسبت به آنان به دست فراموشى بسپارد. اين كار با هيچ «اصل انسانى» سازگار نيست. * * * ولى ما معتقديم هيچ يك از اين دو نظر به طور دربست واقع بينانه نيست. نه پدران و مادران به تنهايى حق دارند عقيده خود را در انتخاب همسر بر جوانان تحميل نمايند، و نه صلاح جوانان است كه به تنهايى دست به اين كار مهم بزنند. بلكه راه صحيح اين است كه با تشريك مساعى و هم فكرى و مشورت و تبادل نظر اين مسأله حياتى را به سامان برسانند. پدران و مادران بايد به اين حقيقت توجّه كنند كه مسأله انتخاب همسر همه اش منطق و استدلال نيست، بلكه عامل اصلى اين انتخاب غالباً ذوق است و مسلّماً ذوق افراد - حتى دو برادر - با هم تفاوت بسيار دارد. كمتر اتّفاق مى افتد كه يك ازدواج تحميلى پايدار بماند، و بالاخره دير يا زود به جدايى مى انجامد، و از همه بدتر و خطرناك تر اين است كه پدران و مادران مصالح شخصى خودشان را در انتخاب همسر براى فرزندانشان در نظر بگيرند. چنين افرادى بسيار گمراهند. از طرفى «جوانان» نيز بايد بدانند كه غالباً شور و عشق جوانى پرده ضخيمى روى چشم انسان مى اندازد، و در آن حال جز «خوبى» چيزى نمى بينند. و تمام «عيوب» را فراموش مى كنند. اين پدران و مادران دلسوز و دوستان مطّلع هستند كه بايد با كمك هاى فكرى خود آنان را در اين انتخاب بزرگ يارى نمايند. به علاوه جوانان هر قدر نيرومند باشند در طوفان ها و حوادث زندگى از كمك دوستان و بستگان و پدران و مادران بى نياز نيستند. اگر جوانان در اين امر مهم آنان را كنار بگذارند در مشكلات آينده نمى توانند از پشتيبانى و حمايت آنان برخوردار گردند، و جلب اعتماد آنان مسلّماً براى جوانان ضرورت دارد. از نظر اخلاقى هم قطعاً وظيفه دارند تا آن جا كه مى توانند جلب نظر پدران و مادران دلسوز و با محبّت خود را بنمايند، و لذا در قوانين اسلامى اين تشريك مساعى به صورت جالبى پيش بينى شده و مخصوصاً در مورد دختران (دوشيزگان) دستور داده شده نخست رضايت آنها جلب شود و سپس موافقت اولياء، البتّه موارد نادرى كه پدر بخواهد براى منافع شخصى خود اقدام به ازدواجى بر خلاف مصالح فرزند خود كند از اين دستور اسلامى مستثنا است و همچنين مواردى كه ازدواج بر وفق مصالح فرزند است ولى پدر عمداً كارشكنى مى كند، در هيچ يك از اين موارد نظر او معتبر نيست و الزامى براى پيروى از وى وجود ندارد. | |
▲8 عشق هاى آتشين يك رهگذر خطرناك و صعب العبور در مسير زندگى جوانان درباره عشق، عظمت و شكوه عشق، و يا جنون و بيمارى عشق، سخن بسيار گفته اند، و شايد كمتر كلمه اى باشد كه اين همه تعبيرات مختلف و متناقض درباره آن شده باشد. بعضى از نويسندگان بزرگ گاهى آن را به قدرى بالا برده اند كه گفته اند: «عشق افسر زندگى و سعادت جاودانى است». (گوته آلمانى) و يا به گفته «هزيه» عشق معمار عالم است. «توماس مان» از اثر معجزه آساى عشق سخن گفته و معتقد است كه: «عشق روح را تواناتر و انسان را زنده دل نگه مى دارد». عدّه اى از فلاسفه بزرگ شرق، پا را از اين هم فراتر نهاده و عقيده دارند: «هر حركت و جنبشى در جهان است ناشى از يك نوع (عشق) مى باشد، حتى حركات افلاك و كرات عالم بالا»! و البتّه اگر اين كلمه را به معناى وسيع خود - يعنى هر نوع كشش و جاذبه فوق العاده - تفسير كنيم بايد گفتار آنها را تأييد كرد، چه جاذبه اى از جاذبه عمومى نيرومندتر و بنابراين چه عشقى از آن آتشين تر؟! در برابر اين همه تعبيرات و تفسيرهاى جالب، عده اى ديگر از نويسندگان و فلاسفه، زننده ترين حملات و اتهامات را نثار «عشق» كرده و آن را تا سرحدّ يك بيمارى نفرت انگيز تحقير نموده اند. يكى از نويسندگان معروف شرق گويد: «عشق مانند سل و سرطان و نقرس، بيمارى مزمنى است كه آدم عاقل بايد از آن فرار كند»! «عشوه گرى هاى شامپانى عشق است»! بعضى ديگر همچون «كوپرنيك» دانشمند معروف فلكى كه خواسته است در تحقير خود، جانب عشق را كمى نگه دارد گفته است: «عشق را اگر يك نوع جنون ندانيم لا اقلّ عصاره اى از مغزهاى ناتوان است»! بالاخره بعضى هم مانند «كارلايل» بى پروا به عشق تاخته و معتقد است: يك ضرب المثل خارجى نيز مى گويد: «عشق تنها يك نوع جنون نيست بلكه تركيبى است از چند نوع جنون!». * * * اين تفسيرهاى فوق العاده ضد و نقيض را آن هم درباره كلمه اى كه از متداول ترين كلمات در ادبيات و شعر، و حتى سخنان روزمره است، نبايد حمل بر تناقض در قضاوت در مورد يك واقعيت معين دانست بلكه اين اختلاف، در واقع، از اختلاف در زوايه ديد قضاوت كنندگان سرچشمه مى گيرد. يعنى هر يك از اين نويسندگان و دانشمندان در واقع يكى از چهره هاى عشق را كه شايد در زندگى خود بيشتر با آن مواجه بوده است مورد بحث قرار داده، در اين صورت بايد اعتراف كرد كه: اگر منظور از عشق يك كشش و جاذبه نيرومند و خارق العاده ميان دو انسان، يا به طور كلى دو موجود (اعم از انسان، حيوان، گياه و موجود بى جان) در مسير يك هدف عالى بوده باشد چه از آن بالاتر تصوّر مى شود؟! زيرا قدرت خلاقيّت آن به قدرى عجيب است كه مى تواند هر مانعى را تحت الشعاع خود قرار مى دهد و به سرعت همه موانع را در مسير تكامل پشت سر بگذارد. تمام تحسين هايى كه از عشق شده به خاطر همين خلاقيّت و نيروى عظيم و بى نظير آن است، چنان كه مى دانيم بسيارى از عالى ترين شاهكارهاى ادبى معمارى، و هنرى به معناى واقعى تحت چنين جاذبه اى به وجود آمده است. امّا اگر منظور از عشق جاذبه و كشش نيرومندى باشد كه دو انسان را به گناه، آلودگى، و سقوط در لجنزار عصيان و فحشا بكشاند هر چه در مذمت آن گفته شود كم است، زيرا لكه هاى ننگ آن، چنان پررنگ و ثابت است كه به اين آسانى پاك شدنى نيست! و اگر منظور آن جاذبه ديوانه كننده اى باشد كه عقل را به كلى ويران كرده، از كار مى اندازد، و انسان بر اثر آن دست به هر كار جنون آميزى مى زند هر چه درباره تحقير آن نيز گفته شود بجاست. و به گفته «استاندال» نويسنده فرانسوى: «در قضاياى مربوط به عشق فاصله ميان پاكى و خطا فقط يك بوسه است!». خلاصه عشق از دريچه هاى ديد مختلف، چهره هاى فوق العاده گوناگون دارد. بنابراين هم ستايش هاى آن و هم تحقيرهاى آن هر دو بجاست. * * * در زير لفافه شاعرانه «عشق» موضوعى كه در اين جا توجّه به آن براى همه جوانان پاكدل نهايت ضرورت را دارد اين است كه امروز در زير لفافه زيبا و شاعرانه «عشق» چه جنايت ها و تبهكارى ها كه نمى شود، و چه آلودگى ها كه به نام عشق مقدّس انجام نمى گردد؟! هر آلوده دامن هوسباز و شهوترانى خود را در لباس عاشق صادق كه به اصطلاح «گواهش دل چاك چاك اوست» و در دستش «جز اين سند پاره پاره نيست»! جا مى زند. هر فريبكار دو روى ديو صفت كه نظرى جز اشباع شهوات سركش حيوانى خود ندارد در زير همين «ستار» و با استفاده از شاخ و برگ ها و توصيف هاى شاعرانه همين «كلمه» به مقاصد شوم شيطانى خود جامه عمل مى پوشاند و به همين دليل پس از آن كه اهداف كثيف او صورت گرفت، ماسك از چهره واقعى او برداشته مى شود، آنچه را گفته بود همه و همه را فراموش مى كند، درست مانند ظرف بزرگ آبى كه يك مرتبه آن را وارونه كنند قطره اى از آن عواطف پاك و عشق هاى آتشين و سوزان باقى نمى ماند، و اثرى از آن قلب لبريز از محبّت، و چشم هاى بيمار از بيمارى عشق، و هزاران ادعاى ديگر ديده نمى شود. آن گاه معشوق فريب خورده و پشيمان مى ماند با يك دنيا اندوه و حسرت و غم! جوانان بايد شديداً و با دقّت هر چه بيشتر مراقب اين «مدعيان دروغين عشق» باشند. اين مدعيانى كه سرمايه اى جز دروغ و فريب و خدعه ندارند و چه بسا قلب مملوّ از عشق سوزان خود را در آنِ واحد در چندين جا گرو گذاشته اند!، و با هزار تزوير و نيرنگ همه جا خود را عاشقى صادق و يكه شناس! قلمداد نموده اند. بايد توجّه داشته باشند، كه از اين قماش افراد در محيط امروز، بسيار زيادند، همين ها هستند كه گاه وقاحت را به جايى مى رسانند كه مثلا نامه واحد مملوّ از دروغ ها را كپيه كرده، در آن واحد براى چند دختر مى فرستند و در همه جا لباس «عشق مقدّس» بر تن كرده تمام قامت خود را در آن فرو برده اند، ولى در زير اين نام هزار گونه جنايت مرتكب مى شوند. نه تنها دختران جوان بلكه پسران نيز بايد مراقب اين دام هاى گوناگون كه به نام «عشق پاك» بر سر راه آنها نهاده مى شود باشند، دام هايى كه پس از افتادن در آن غالباً رهايى وجود ندارد، و كفاره يك لحظه غفلت، و خوش بينى بيجا، و تسليم الفاظ رياكارانه توخالى شدن را گاهى در يك عمر هم نمى توان داد. مخصوصاً كسانى كه از نظر «محبّت» كمبودى دارند و در «محروميت» به سر برده اند، خيلى زود تسليم اين اظهار عشق ها و محبّت ها مى شوند، و همين محروميت ها سبب مى گردد كه زود فريب بخورند و به دام افتند، اينها بايد بيش از ديگران مراقب باشند. در بحث آينده تحت عنوان «خطرات عشق» مطالب لازم ديگرى را با شما در ميان مى گذاريم كه مكمل اين بحث است. | |
▲9 خطرات عشق گفتيم «عشق» به معناى «يك كشش و جاذبه فوق العاده نيرومند» ميان دو انسان، يا دو موجود به طور كلى، در راه رسيدن به يك هدف پاك، يكى از عالى ترين تجليّات روح انسانى، و از پرشكوه ترين شاهكارهاى آفرينش است. اگر زيربناى ازدواج دو همسر بر چنين علاقه اى، باشد علاقه اى ريشه دار و واقعى، نه دروغين و سطحى، مسلّماً چنين بنايى بسيار استوار خواهد ماند، و در حالى كه «خلل پذير بود و هر بنا كه مى بينى» اين چنين بنايى كه بناى محبّت و عشق پاك است خالى از خلل مى باشد، و چنين ازدواج هايى پرثمر، مفيد، قابل اطمينان، و آرام بخش خواهد بود. ولى اين، غير از عشق هاى دروغين و قلابى است كه غالباً بى اندازه به ظاهر آتشين و سوزان هم هستند!، و غير از هوس هاى زودگذرى است كه نقطه نهايى هدف كامجويى هاى نامشروع و بى قيد و شرط و سپس به گوشه اى خزيدن و همه چيز را فراموش كردن مى باشد، و معمولا به جاى عشق هاى پاك و مقدّس قالب زده مى شود. در همان عشق ها و علاقه هاى پاك واقعى هم خطرات بزرگى هست كه هرگز نبايد آنها را از نظر دور داشت: * * * نخستين خطر: محبّت هاى عادى تا چه رسد به علاقه هاى شديد و فوق العاده اثر «عيب پوشى» و پرده افكنى عجيبى دارند. يعنى اگر فى المثل انسان دو چشم داشته باشد يكى چشم «رضا» و ديگر چشم «نفرت» چشم دوّم به هنگام عشق به كلى بسته مى شود كه حتى بدترين «عيوب» را - با توجيه و تفسيرهاى عجيب و شگفت آورى ـ بهترين «حسن» معرفى مى كند. چنين كسانى كه در كوران عشق شديدى قرار گرفته اند معمولا پيش خود فكر مى كنند در پرتو اين عشق دركى پيدا كرده اند كه ساير مردم از آن محرومند و اگر مردم قضاوتى مى كنند، و پندى مى دهند، همه معلول بى اطلاعى و عدم درك صحيح، و ارزيابى هاى غلط آنان نسبت به واقعيات اين زندگى است (اگر بر ديده مجنون نشينى - به جز نيكويى ليلى نبينى) اين جاست كه نصيحت به چنين عاشقى هيچ سودى ندارد، بلكه گاهى فوق العاده خطرناك است. امّا هنگامى كه اين گونه «عشق هاى آتشين» ولى بى پايه، با آميزش جنسى خاموش شد يكباره پرده ها كنار مى رود و چشم واقع بينى باز مى شود عاشق بى قرار مثل اين كه از يك خواب عميق و لذت بخش طولانى بيدار شده باشد، احساس مى كند از عالم خيال انگيزى گام در يك جهان واقعى گذارده است. ارزش ها، همه جابه جا شده، موجودات رنگ ديگرى به خود گرفته، همه چيز قيافه دلپذير و خالى از نقص و عيب سابق را از دست داده اند! در اين هنگام چه بسا ندامت و افسردگى غير قابل توصيفى سايه شوم و سنگين خود را بر روى او مى اندازد، ظلمت و تاريكى خفقان آورى سراسر روح او را مى پوشاند. و گاه فاصله ميان اين دو حالت به اندازه اى زياد است كه تمام زندگى او در ميان آن دفن مى شود، و از وحشت دست به انتحار مى زند! گرچه جلوگيرى از اين حالت و عوارض آن كار آسانى نيست، و عاشق بى قرار و كسانى كه هم درس او هستند تمام اوراق را شسته اند «كه درس عشق در دفتر نباشد» و به همين دليل استدلالات عقلى سودى به حال آنها نمى دهد، چه اين كه آنها در آن حال، منطقى غير از منطق سايرين پيدا مى كنند، و فاصله ميان عالم آنها و عالم ديگران به قدرى زياد مى شود كه اصولا زبان مشتركى كه با آن بتوان با ديگران تفاهم كنند ميان آنها و سايرين وجود ندارد! آنها تنها با زبان عشق سر و كار دارند و ديگران با زبان منطق و عقل و ميان اين دو بى اندازه فاصله است. ولى علاقه مندان و دوستان چنين اشخاصى كه متوجه اشتباه دوست و رفيق خود هستند بايد از طرق روانى و با نهايت ظرافت و دقّت، بدون اين كه احساسات آنها را - كه جريحه دار ساختنش خطرناك است - جريحه دار سازند آهسته در آنها نفوذ كنند، و مسائل را به طور غير مستقيم با آنها طرح نمايند. واقعيات و اشكالات و اشتباهات آنها را غالباً به صورت «سؤال» بازگو كنند، و اجازه دهند كه عاشق بى قرار كه گرفتار اشتباه در عشق خود شده، راهى را كه رفته آهسته آهسته با پاى خود باز گردد، و چنين تصوّر كند كه خودش واقعيات را درك كرده، و به اشتباهات خويش واقف شده و صددرصد به اراده خود باز مى گردد نه اين كه ديگرى به او الهام كرده است. خود جوانان در حالات عادى نيز بايد امكان اين خطر بزرگ را به خود تلقين كنند تا در ناخودآگاه آنها بطور قاطع قرار گيرد، و از آن جا كه امواج نيرومند ناخودآگاه حتى در چنان حالت بحرانى كه منطق و دستگاه خود آگاه به كلى تعطيل مى شود، از اثر نمى افتد، مى تواند كمك قابل ملاحظه اى به چنين افراد كند و آنها را از اين گونه خطرات عشق تا حدود زيادى باز رهاند. جوانان بايد به خود تلقين كنند كه هميشه براى گفته ديگران (افراد فهميده و آگاه و جهان ديده) ارزش قائل شوند و در اين مسائل روى آن تكيه نمايند. * * * موافقت هاى ضمنى با چنين عاشقان بى قرار و شمردن نقاط قوت محبوب آنها، و اعتراف به اين نكته كه آنها در تشخيص خود صد در صد در اشتباه نيستند اثر عميقى در جلب اعتماد آنها به گوينده و احترام به افكار او، و توجه به نصايح او خواهد داشت. بايد توجه داشت تحقير و سرزنش چنين افرادى اثر بسيار نامطلوبى دارد و بايد به شدت از آن احتراز جست بعلاوه از جوانمردى و انصاف هم دور است كه چنين افرادى را كه در چنان كوران داغ و خطرناكى افتاده اند ملامت و سرزنش نمود. | |
▲10 عشق سركش! «عشق» از اوّل سركش و خونى بود... «سركشى عشق» هميشه ميان نويسندگان و شعرا معروف بوده است. عشق - مخصوصاً اگر آتشين باشد - (و شايد غير آتشينش را نتوان عشق ناميد) هيچ حدّ و مرزى را به رسميت نمى شناسد. قيود اجتماعى را در هم مى كوبد. مسائل اخلاقى را به بازى مى گيرد. با مصلحت انديشى و پند و اندرز ابداً سازگار نيست. و شايد به همين سبب گفته مى شود: «هنگامى كه عشق از يك در وارد شد عقل از در ديگر فرار مى كند»! حديث «عشق» و «عقل» و تضاد اين دو تازگى ندارد و غالباً آن را در آثار ادبى ديده ايم. و اگر مشاهده مى كنيم كارلايل فيلسوف معروف انگليسى بى پروا به عشق مى تازد، و آن را يك نوع جنون، و يا «تركيبى از چند جنون» مى داند، از همين رهگذر است. و الا عظمت و شكوه عشق در صورتى كه به عنوان يك عامل نيرومند و خلاّق در مسير صحيح و مشروع به كار گرفته شود قابل انكار نيست. و باز از همين رهگذر است كه از قديم «عاشقى» را با «رسوايى» قرين دانسته اند، و داستان ها از رسوايى «عاشقان دل خسته» در ميان مردم ديروز و امروز بر سر زبان هاست. تا آن جا كه شاعر شيرين زبان «فروغى بسطامى» مى گويد: رسواى عالمى شدم از شور عاشقى *** ترسم خدا نكرده كه رسوا كنم تو را! بد نيست در اين جا كمى به عوامل روانى اين موضوع بپردازيم و سرچشمه اين حالت خاص روانى را كه از لوازم عشق است پيدا كنيم: عشق همچون آتشى است كه سراسر وجود عاشق بى قرار را شعلهور ساخته و همه را به رنگ آتش، يعنى به رنگ خود، درمى آورد، گويا تمام نيروهاى وجود او به يك نيرو تبديل مى گردد و آن نيروى عشق است. و در واقع قدرت نمايى عشق هم به خاطر همين بسيج عمومى نيروها، و تمركز آن در يك نقطه مى باشد. نيروهاى گوناگون عقلانى، عاطفى، و غريزى انسان كه از درون وجود انسان سرچشمه مى گيرد بسان شعبه هاى يك رودخانه عظيم است كه بر حسب نيازمندى هاى سرزمين هاى مختلف در جوى هايى به راه مى افتد، بديهى است اگر تمام اين شعبه ها را در يك مسير، متراكم كنيم، هم بقيه زمين ها مى خشكد و هم اين يكى طغيان مى كند! روى همين جهت است كه «عاشق دل سوخته» هيچ فكر و احساس ديگرى جز همين احساس داغ و سوزان عشق ندارد. سخنش هميشه درباره محبوب است. ميل دارد در هر مجلس و محفلى نيز از او سخن بگويند. او با تمام ذرات وجود خود معشوق را مى جويد و هر حادثه اى با كمترين مناسبتى به صورت يك تداعى معانى نيرومند او را با معشوقش مرتبط مى سازد. در لابه لاى زمزمه بادها، جريان نسيم، حركت آب رودخانه، تكان خوردن برگ ها، حركت پرندگان، آواى مرغان و رفت و آمد آدميان، هم او را مى بيند، و از او سخن مى شنود و مرحله ؤ خطرناك از همين جا شروع مى شود، زيرا در اين موقع عشق هيچ گونه كنترلى را نمى پذيرد، و وجود عاشق مانند شهر بى دفاعى در برابر يك سپاه نيرومند غارت گر به سرعت و به تمام معنا تسليم مى گردد، و زمام تمام وجود خود را به دست عشق مى سپارد. دوست رشته اى در گردنش مى افكند، «مى برد هر جا كه خاطره خواه اوست» خواه «كعبه» باشد يا «دير»! * * * در اين هنگام اگر افراد دلسوزى به يارى او نشتابند و او را به مسير صحيح و مشروعى رهبرى نكنند دست به هر كارى مى زند، زيرا همه چيز - جز وصال معشوق - براى او بى تفاوت است، بدنامى و خوش نامى، گناه و پاكى و... همه يكسان مى گردد. نه به فردا مى انديشد، نه به آبروى خود و دوستان و بستگان، و نه به قيود و رسوم اجتماعى و اخلاقى. البتّه او در اين حال بدون اين كه «سوء نيتى» داشته باشد، ناخودآگاه به همه چيز كشانده مى شود و گاهى حاصل يك عمر گذشته، با تمام محصول آينده را در همين معامله از دست مى دهد! هنگامى كه به خود آمد - و اين به خود آمدن در عشق هاى آميخته به هوس معمولا مختصرى پس ازآميزش هاى جنسى صورت مى گيرد - طوفانى از غم و اندوه به خاطر آن چه از دست داده، و كارهايى كه احياناً از او سر زده، در وجود او پيدا مى شود. ندامت وحشتناكى از گذشته، مانند يك كابوس، روى فكر و قلب او سنگينى مى كند، امّا متأسفانه غالباً دير شده است و كار از كار گذشته. ممكن است اين ندامت و بيدارى در گوشه زندان پس از انجام يك جنايت روى دهد، و يا پس از گسستن پيوندهاى اجتماعى و فرار از خانه و زندگى و پدر و مادر و دوستان، و خزيدن در يك گوشه انزوا و يا پس از كشيده شدن به مراكز فساد و اعتيادها و... * * * جوانان در برابر اين خطر بزرگ كه مقدمات آن بسيار ساده است و ممكن است از يك نگاه شروع شود (آرى تنها يك نگاه) بايد به هوش باشند، و در همان مراحل نخستين كه قابل كنترل است خود را كنترل كنند و از منطقه خطر دور سازند. با انتخاب سرگرمى هاى سالم، اشتغال تمام وقت به كارهاى متنوع تحصيلى، ورزشى و... فرد مورد نظر را فراموش كنند از دوستان غافل و منحرفى كه به اين آتش دامن مى زنند بپرهيزند و در عواقب اين جريان بينديشند. آنها بايد اين خلائى كه در گوشه قلبشان براى يك عشق پاك و مقدّسى موجود است براى همسر آينده خود حفظ كنند. و از اين عشق هاى هوس آلودى كه گاهى در قيافه مقدّسى خودنمايى مى كنند به شدت اجتناب ورزند. دوستان آنها هم در اين هنگام وظيفه سنگينى به عهده دارند، وظيفه بيدار كردن آنها با روش هاى دوستانه و محبّت آميز و عاطفى پيش از آن كه حالت پذيرش اندرز از دست برود. | |
▲11 عشق و رؤيا بسيارى از فرارها، جدايى ها و انتحارها ناشى از عدم انطباق تخيّلات عاشقانه پيشين با زندگى واقعى آينده است. هر جوانى در معرض اين خطر قرار دارد كه روزى گرفتار عشق آتشين نامقدّس و بى سرانجامى گردد، و بدون اين كه خودش بخواهد همه چيز حتى هستى خود، و شايد بعضى از بستگان دور و نزديك خود را، بر سر اين كار نهد! بنابراين بايد همه جوان ها - و پدران و مادران - را از اين خطر آگاه ساخت تا بهنگامى كه پيشگيرى امكان دارد اقدام به پيشگيرى كنند. «عشق» بر خلاف ساير نهال ها خيلى زود بزرگ و بارور مى گردد و دقيقه ها در آن كار سال ها را انجام مى دهد، و همان طور كه گفتيم گاهى با يك نگاه، در افرادى كه استعداد خاصى براى اين موضوع دارند، بذرى به صورت درخت تنومندى درمى آيد،آرى فقط در يك لحظه و با يك نگاه. همين كيفيت خاص اين پديده روحى، ايجاب مى كند كه بيشتر مورد مطالعه قرار گيرد و به خطرات آن كاملا اهمّيت داده شود، اينك به دنبال بحث گذشته درباره خطرات عشق، خطرات ديگر را مورد بررسى قرار مى دهيم. * * *
عشق و خيال! هيچ چيز مانند عشق خيال انگيز نيست. رابطه ميان اين دو موضوع از دورترين ازمنه تاريخ شناخته شده است. گرفتاران اين «كمند» دائماً در يك عالم رؤيايى به سر مى برند كه همه چيز آن با اين جهان فرق دارد. مقياس هاى آن غير از مقياس هاى اين جهان و نمودها و پديده هاى آن طورى است كه به گفته خودشان «ديدنى» است نه «گفتنى» و به هر حال، الفاظ و كلماتى كه براى اين زندگى معمولى ساخته شده قادر بر توصيف زندگى عاشقان نيست! اين همه خيال پردازى «شاعران غزل سرا» و ريزه كارى هاى جالب اشعار آن غالباً مديون همين تخيلات عشق هاى حقيقى يا مجازى آنهاست. به اين دليل عاشقان دل خسته هنگامى كه در اين عالم رؤيايى فرو مى روند پيش خود فكر مى كنند اگر روزى به وصال محبوب برسند چه خواهد شد؟ و چه حوادثى روى خواهد داد!؟ لابد زمين ها و آسمان ها و كهكشان ها رنگ ديگرى به خود خواهند گرفت! يك جهان سرور و شادى، يك عالم شور و نشاط و يك دنيا لذت غير قابل توصيف ناگهان آشكار مى شود. امّا غالباً هنگامى كه به وصال مى رسند و كمتر از آن رؤياهاى شيرين اثرى مى بينند، همه چيز در حدّ عادى يا كمى بالاتر از حدّ واقعى است، به واقعيّت هايى دست مى يابند كه اگر چه در حدّ خود قابل ملاحظه اند، امّا در برابر آن همه رؤياها صفر هستند، راستى صفر! در اين موقع وحشتى سر تا پاى آنها را فرا مى گيرد. سردى غم انگيزى - به جاى آتش سوزان عشق پيشين - قلب آنها را فشار مى دهد. خود را در اين معامله فردى ورشكست شده مى بينند. گاهى فكر مى كنند اغفال شده اند. و يا فكر مى كنند ارواح مرموزى مستقيماً - يا به كمك اغيار و رقيبان و حسودان - به دشمنى با آنها برخاسته اند. چيزى كه تصورش آن همه دل انگيز بود پس چرا وجود حقيقيش اين چنين كم روح و كم رنگ و سرد است؟! درست حال كسى را پيدا مى كند كه روزى تابلوهاى نقاشى دورنماى فوق العاده دل انگيز و زيبايى را ببيند و سعى كند با هزار زحمت خود را به آن نزديك كند، امّا همين كه به آن نزديك شد جز يك مشت خطوط ساده و رنگ هاى معمولى چيزى نمى بيند. اين جاست كه عكس العمل هاى شديدى از خود نشان مى دهند كه درجه شدت آن متناسب با فاصله آن رؤيا با اين واقعيت است: فرار از اين زندگى، جدايى و يا انتحار؟... و يا عكس العمل هاى حاد ديگر. عشق و توقع عاشقان دل سوخته معمولا گذشت هاى بى حسابى در راه محبوب خود مى كنند و يا اگر گذشتى آن چنان نكرده باشند، لااقلّ آمادگى هر گونه گذشت را داشته اند. به همين دليل هنگامى كه آتش عشق فرو نشست جاى خود را به انتظارات و توقع هاى عجيب و غريبى خواهد داد، و چون اين انتظارات هرگز برآورده نمى شود شروع به ناراحتى مى كنند و شكوه و شكايت را سر مى دهند و همان است كه زندگى آينده آنان را حتى اگر به يكديگر هم برسند مبدل به جهنم سوزانى خواهد كرد.
* عشق و انتقام يكى ديگر از خطرات بزرگ عشق، بيدار شدن حس انتقام شديد و خطرناك به هنگام يأس از وصال و نرسيدن به مقصود است. تاريخ معاصر و گذشته پر است از صحنه هاى خونين قتل هاى فجيعى كه به دست عاشقان بى قرار اتفاق افتاده، و مقتول هم كسى جز محبوب ديروز نبوده است. از نظر روانى نكته آن روشن است: اين عشق سركش با آن قدرت عظيم خود تا زمانى كه اميد ضعيفى براى رسيدن به مقصود وجود دارد او را به پرستش محبوب وا مى دارد، امّا همين كه يأس كامل سر تا پاى او را فرا گرفت، چون اين نيروى عظيم ممكن نيست يك مرتبه خاموش شود فوراً تغيير شكل داده به يك نيروى ضربتى شديد (درست مانند توپى كه به شدت به مانعى برخورد كند و به عقب برگردد) تبديل مى شود، و همان طورى كه در صورت اميد وصال، همه چيز را در راه رسيدن به محبوب كوچك و قابل تحمّل مى ديد، در هنگام يأس نيز از هيچ چيز در راه انتقام از او پروا ندارد، و غالباً تا عكس العمل نشان ندهد آرام نمى گيرد، و اگر چنين قدرتى در خود احساس نكند ممكن است واكنش را با انتحار و خودكشى نشان دهد و اين نيز نمونه هاى فراوانى دارد، و به اين ترتيب يا از محبوب، و يا از خودش انتقام مى گيرد. اينها گوشه اى از خطرات عشق هاى آتشين و هوس آلود و بى سرانجام است. | |
▲12 ازدواج هاى تجارتى سخن از ازدواج يعنى سخت ترين و پرپيچ و خم ترين مرحله زندگى جوانان امروز بود، و به دنبال آن سخن به مسأله عشق و خطرات آن كشيده شد، اكنون به سراغ دنباله بحث مهم سابق برگرديم: اگر تعجب نكنيد ازدواج هم براى خودش انواع و اقسامى دارد: ازدواج هاى تجارتى. ازدواج هاى هوسى. ازدواج هاى كاغذى. و انواع ديگرى از ازدواج ها... هر يك از اين ازدواج ها مشخصاتى دارد كه روى آن به آسانى مى توان ازدواج را بدون كم و كاست تشخيص داد. از علائم ازدواج هاى تجارتى وجود مهريه هاى سنگين جهيزيه زياد، آب و ملك و خانه و مستغلات پشت قباله!، پول هاى هنگفت ديگرى كه گاهى به نام شيربها (در حالى كه از نظر قوانين اسلامى اصولا شيربها معنا ندارد) و يا عناوين ديگر گرفته مى شود، در ازدواج هاى تجارتى معمولا دو نوع ثروت و سرمايه مورد مبادله قرار مى گيرد. 1- ثروت مرئى. 2- ثروت نامرئى. منظور از ثروت مرئى محاسبه دقيق ثروت مرد يا زن، و كسان و بستگان نزديك از قبيل پدر و مادر و برادر و خلاصه همه كسانى كه اگر عمرشان را به عروس و داماد بخشيدند، و به رحمت ايزدى پيوستند همه يا قسمتى از ثروت آنها به عروس يا دامّاد مى رسد! در ازدواج هاى تجارتى همه اين ثروت ها به دقت بررسى و موازنه مى شود، و صد البتّه كه پس از انجام اين «معامله» عروس و داماد، هر كدام در كمين اموال پدر و مادر و برادر ديگرى نشسته و براى مرگ آنها عملا روزشمارى مى كنند. امّا ثروت نامرئى، زمينه هاى اجتماعى و مقامات مختلف كسان و بستگان دور و نزديك طرفين است كه از وجود آنها به عنوان يك پارتى نيرومند براى بالا رفتن از نردبان ترقى در اجتماع استفاده مى شود! ارزش اين ثروت هاى نامرئى كه گاهى به صورت پاس دادن پست ها و شغلها به كسان و بستگان يك فاميل در مى آيد احياناً به مراتب از ثروت هاى مرئى بيشتر است، و با اين تفاوت كه عروس و داماد در اين جا پس از انجام معامله شب و روز دعا به جان فاميل هاى يكديگر مى كنند تا خداوند آنها را از گزند حوادث محفوظ دارد و به سلامت باشند و در موقع لزوم بتوانند از توصيه و حمايت آنها برخوردار گردند و نردبان ترقى را تا آخرين پله بالا روند. شايد احتياج به تذكر نداشته باشد كه در اين نوع ازدواج صفات انسانى طرفين، پايه معلومات، و مانند اينها مطرح نيست بلكه تمام بحث ها بر محور دارايى و سرمايه هاى مرئى و نامرئى طرفين (مخصوصاً زن) دور مى زند. در ازدواج هاى تجارتى شخصيت زن تا سر حّد يك متاع عادى سقوط مى كند و همچون كالا با پول معامله مى شود. اين نوع ازدواج در اجتماع امروز ما، با نهايت تأسف، بسيار فراوان است، و بسيارى از پدران و مادران و جمعى از جوانان از علاقه مندان وفادار و پر و پا قرص آن هستند. عيب بزرگ اين نوع ازدواج ها يكى دو تا نيست، سر تا پا عيب است، و بدبختى، و ناراحتى، عامل بقاى اين ازدواج ها همان چيزى است كه علت حدوث آن بوده و اگر مرد يا زن خود را از ديگرى بى نياز ديد، يا تصاحب اموال مورد نظر صورت گرفت، فوراً وضع آنها به هم مى خورد، و بسيار ديده شده كه اين گونه مردان، همسر خود را همچون ميوه اى كه آن را بمكند و تفاله آن را به دور اندازند، از خود جدا مى كنند. علاقه و عشق مقدّس كه ضامن بقاى پيوند زناشويى است هرگز در ميان آنها مفهومى ندارد و طرفين به يكديگر به همان صورت نگاه مى كنند كه به يك اتومبيل گران قيمت و يا يك آپارتمان لوكس! توقعات زنانى كه به اين صورت به خانه بخت مى روند فوق العاده زياد است، به مقدار ثروت و مكنت و امكانات كسان و بستگان و جهيزيه و اموال ديگرشان. و اين چنين توقع دامنه دارى دشمن بزرگ بقاى پيوند زناشويى است. شيوع اين نوع ازدواج سبب شده كه بسيارى از جوانان براى جلب توجّه دختران و يا خانواده آنها، خود را به دروغ و تزوير صاحب الاف و الوف، و اتومبيل هاى لوكس و خانه و آپارتمان و... معرّفى كنند و پس از اتمام ازدواج ثابت شود كه در هفت آسمان يك ستاره هم ندارند و آن وقت آغاز دعوا و كشمكش «خودكشى» و «ديگركشى» است. در دستورات مذهبى ما، به اين مسأله اهميّت خاصّى داده شده است و مردم مسلمان به شدّت از اين نوع ازدواج هاى نابسامان منع شده اند. پيشوايان بزرگ ما كسانى را كه به خاطر مال و ثروت طرف ازدواج مى كنند ملامت كرده اند، همچنين مهريه هاى سنگين را نشانه شومى ازدواج گرفته اند و مخصوصاً فرزندان خود را با مهرهاى سبك به افرادى كه ثروت ماديشان كم ولى از ثروت معنوى غنى بودند مى دادند تا سرمشقى براى همگان باشد. پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «كسى كه با زنى «تنها» به خاطر زيبايى اش ازدواج كند به منظور خود نمى رسد و كسى كه با زنى تنها به خاطر ثروتش ازدواج كند خدا او را به حال خود وامى گذارد (و لطفش را از او قطع مى كند) بكوشيد با زنان با ايمان و پاك ازدواج نماييد».(1) 1. وسائل الشيعه، جلد 3، صفحه 6. | |
▲13 ازدواج هاى هوسى «هوس» يكى از مهمترين، و در عين حال خطرناك ترين پايه هاى ازدواج است. «هوس» را نبايد با لذت هاى مشروع جنسى كه انگيزه فطرى ازدواج است اشتباه كرد شك نيست كه اكثريت قريب باتفاق جوانان در ازدواج «لذت جنسى» مى جويند و به حكم فطرت و آفرينش كه چنان غريزه نيرومندى در آنها آفريده، چنان حقى را هم دارند. اما هوس چيزى بالاتر از اين است. «هوس» يك سلسله خيالات خام و محاسبات غلط و غير عاقلانه است كه با نوسانات بى رويه و كامجويى هاى شيطنت آميز و حيوانى آميخته است. تكيه گاه هوس ارزش هاى زودگذر و ناپايدار و احياناً كودكانه يا احمقانه است. ازدواج هايى كه بر اساس هوس چيده مى شود غالباً به جدايى مى انجامد، زيرا ضامن بقاى آن گاهى چيزهايى است به ناپايدارى يك حباب روى آب، يا يك برق آسمان! ازدواج هاى هوسى نشانه هاى فراوانى دارد: مجلات هوسى پر است از اين ازدواج هاى هوسى. الگوى اين ازدواج ها گاهى فيلم هاى سينما، و گاهى ازدواج ها و طلاق هاى خواننده ها و هنرپيشه ها مى باشد. غافل از اين كه اين «كاسب كارها»! براى سر و سامان دادن به كسب و كار خود، و آجر نشدن نانشان، بايد هر چند روز، كار تازه اى انجام دهند كه اسم آنها در زبان ها بيفتد، و به همين جهت مجبورند يك روز ازدواج و روز ديگر طلاق بگيرند، تا عكس و تفصيلات اين جدايى، و آن اتّصال زينت بخش صفحات جرايد بازارى گردد و موج تازه و رونق جديدى به كسب و كارشان بيفتد. اين را نيز مى دانيم كه صحنه ها و چهره هاى سينمايى جز يك مشت صحنه هاى ساختگى، و چهره هاى گريم كرده چيزى نيست، و در آن سوى چهره ها چهره هاى ديگرى وجود دارد. امّا هوسبازان بى مطالعه همه اينها را جدى گرفته، و شالوده زندگى خود را روى اين «سراب ها» و «حباب ها» مى نهند و به دنبال آن هزار گونه ناراحتى خود و ناراحت كردن ديگران، هزار گونه دربه درى خود و دربه در كردن ديگران به كفّاره اين هوس هاى زودگذر فراهم مى سازند. نمونه ديگرى از اين ازدواج هاى هوسى آن است كه به خاطر فلان ژست و ادا در كنار دريا، و مثلا ابراز احساس بموقع در هنگام مشاهده فلان مسابقه ورزشى و مانند آن صورت مى گيرد. * * * ازدواج با فوتبال! اخيراً خبر جالب و در عين حال تأسف آورى در جرايد به چشم مى خورد: زنى از دست همسرش به دادگاه شكايت كرده كه شوهرم شيفته مسابقات فوتبال است و تا سرحدّ عشق به آن مهر مىورزد، هر مسابقه در هر كجا تشكيل شود نخستين مشترى پروپا قرص آن، اوست، فرضاً اين توفيق نصيب او نشود كه مسابقه فوتبال را در محل تشكيل مسابقه ببيند بايد به هر قيمتى هست پاى تلويزيون بنشيند و يا به صداى گوينده راديو گوش كند. مخصوصاً به هنگام تماشاى مسابقات روى شيشه تلويزيون همه چيز حتى شام و خواب و زن و فرزند خود را فراموش مى كند او ميل دارد تمام سخن از فوتبال در ميان باشد، و نه چيز ديگر. با اين كه خودش پا به توپ نمى زند قسمت زيادى از پول هاى خود را روى شرط بندى فوتبال از دست مى دهد گاهى هم مقروض مى شود! اى كاش اين عاشق فوتبال با خود «فوتبال» ازدواج مى كرد نه با من. من از اين زندگى خسته شده ام و دارم خفه مى شوم. ولى اين خانم كه اكنون از همسرش يك بچه دارد نمى داند كه اصلا همسرش او را به خاطر فوتبال گرفته است! چه اين كه خودش اعتراف مى كند به تماشاى يك مسابقه فوتبال رفته بودم، و به هنگامى كه براى بازيكنان يك تيم ابراز احساسات مى كردم اين جوان هم براى همان ها ابراز احساسات داشت و از همان جا با او آشنا شدم، و پايه ازدواج ما به اين ترتيب ريخته شد، گويا قدر مشترك روحى آنها همين ابراز احساسات به فلان دسته بازيكنان بوده است! مى دانيد شوهر او در برابر اين شكايت چه گفت؟ گفت: من اين طورم كه مى بينى مى خواهى بمان و تحمل كن، نمى خواهى راهت را بگير و برو! ازدواج هاى كاغذى! ديگر از نمونه هاى ازدواج هاى هوسى ازدواج هايى است كه از صفحات مجلات و جرايد هوسى شروع مى شود. مثلا فلان آقا در مجله در صفحه مخصوص آگهى هاى ازدواج مى خواند: «دوشيزه اى هستم 29 ساله! قد... سانتيمتر، دور كمر... سانتى متر... دور سينه... سانتى متر، دور ران ها... سانتى متر، درآمد... تومان در ماه، علاقه مند به موسيقى و رقص و دانس و گردش و تفريح و پيك نيك! خواهان ازدواج با مردى سبزه و گندم گون كه طول قامتش... سانتى متر و دور كمرش... سانتى متر و خوش تيپ و خوش آهنگ و خوش برخورد و خوش رو و خوش حرف باشد، درآمد مطرح نيست، هر چه آيد خوش آيد!...» اين آگهى آبدار توجه او را به خود جلب مى كند و چون هم خود را واجد شرايط مى بيند و هم طرف را، از طريق دفتر همان مجله - با حفظ حق دلالى - با او تماس مى گيرد و طرح اين ازدواج ميمون با وساطت همان مجله صورت مى گيرد. ولى همين كه آبها از آسياب فرو ريخت! و كمى به خود آمدند در فكر فرو مى روند كه مگر مى خواستند تيرآهن و الوار خريدارى كنند كه تنها با طول و عرض و قامت و كمر و رقص و لباس قناعت كردند و صفات انسانى كه ضامن اصلى وفادارى و بقاى ازدواج است همه را فراموش نمودند. ولى چون هيچ يك از اين صفات در متن عقد شرط نشده و نه جزء شرايط خارج عقد بوده و فقدان آنها لطمه اى به صحت ازدواج نمى زند ناچار با اندازه گيرى دقيق طول قامت و دور كمر و ران ها و كم و زياد بودن - ولو به اندازه يك سانتيمتر! - دستاويز مناسبى براى جدايى پيدا مى كنند و سند اين ازدواج كاغذى را از هم پاره كرده، دور مى ريزند و تا مدّت ها در زير بار عواقب و گرفتارى ها و بدهكارى هاى آن خواهند بود. * * * بعضى از ازدواج ها مخلوطى است از «هوس» و «تجارت» و طبعاً جامع عيوب و بدبختى هاى هر دو است، و از آن بالاتر ازدواج هاى سياسى است، و چه بهتر كه سر بى درد خود را به درد نياوريم و سربسته بگذاريم و بگذريم. پيشوايان بزرگ ما بيش از هر چيز روى مزاياى روحى و فكرى و اخلاقى دو همسر تكيه كرده اند، به همين دليل توجه به تربيت خانوادگى، اصالت، روح فداكارى، محبّت و صميميت پاكدامنى و نجابت، ايمان و تقوا را از هر چيز لازم تر شمرده اند. روزى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) ما به ياران خود فرمود: «از گياهان خوش آب و رنگى كه در نقاط متعفن و آلوده مى رويد بپرهيزيد»! ياران عرض كردند: منظور شما از چنين گياهان چيست؟ فرمود: منظورم زنان خوش آب و رنگى است كه در محيط هاى ناپاك و خانواده هاى آلوده پرورش يافته اند (و فاقد امتيازات اخلاقى هستند). | |
▲بخش دوّم انحرافات جنسى | |
▲1 جوانان و انحرافات جنسى فريادهاى دردآلودى كه از هر سو بلند است! مى دانيم جوانى دوران «بحران» غرائز مخصوصاً «غريزه جنسى» است. اين غريزه اگر به صورت صحيحى رهبرى نگردد خرد كننده ترين ضربت را بر پايه خوشبختى و سعادت جوانان خواهد زد، و سرنوشت آنها را به كلى دگرگون خواهد ساخت. نيروهاى خلاّق آنها، همچون غنچه هاى ناشكفته پرپر شده نابود خواهند شد، و «نبوغ» و «ابتكار» آنان كه ممكن است سرچشمه افتخارات فراوانى براى خودشان يا اجتماع گردد مسلّماً به هدر خواهد رفت. تعداد قربانيان اين راه در ميان جوانان كم نيستند و تعداد كسانى كه پس از بيدارى از خواب گران خود، دردناك ترين تأسف و ندامت را بر روح خود احساس مى كنند نيز فراوانند. و بسيارند كسانى كه با آثار شوم اين عدم رهبرى صحيح تا پايان عمر خويش دست به گريبان مى باشند! * * *
نامه هاى فراوانى كه تا كنون از عدّه اى از قربانيان اين راه به دست ما رسيده مى تواند پرده از گوشه اى از اين راز وحشتناك بردارد، و ما را در جريان اين موضوع حساس و پر خطر بگذارد. اين «نامه ها» شامل اسرار ناگفتنى، وقايع دردناك و بهت آور است، و نويسندگان آنها همه، استمداد كرده و راه چاره خواسته اند. حقيقت اين است كه ما هم تا اين اندازه از توسعه و اهميّت اين خطر آگاه نبوديم، ولى با اطلاعاتى كه به دست ما رسيده چاره اى جز اين نداريم تا آن جا كه از ما ساخته است و در قدرت داريم در راه بيدار ساختن جوانان و آگاه نمودن آنها به نقاط اصلى خطر از هيچ كوششى فروگذار نكنيم و از خداى بزرگ مى خواهيم كه به ما و آنها در اين راه كمك فرمايد. نخست اجازه بدهيد گوشه اى از اين نامه ها را كه مى توان آن را درج نمود «عيناً» در اختيار شما بگذاريم: * نامه اوّل «... چون شما در نوشته هاى خود يادآور شده ايد كه: جوانان مشكلات خود را در موضوعات مختلف تشريح كنند به فرستادن اين نامه مبادرت ورزيدم: ... مشكلى كه من از آن رنج مى برم و نزديك است مرا هلاك كند راجع به امور جنسى و تمايلاتى است كه ذيلا برايتان تشريح مى كنم. جوانى هستم 23 ساله و محصل، از روزى كه پا به دايره بلوغ گذاشتم بر اثر نداشتن تربيت صحيح و عدم مراقبت و بى اطلاعى به «يك نوع انحراف جنسى» مبتلا شده ام و «بدبختانه» هفت سال آن را ادامه داده ام! اكنون به اين بلاى خانمانسوز مبتلا هستم و هر چه در ترك آن كوشيده ام نتيجه اى نگرفته ام، ضررهاى آن را علاوه بر اين كه در كتاب هاى فارسى مطالعه نموده ام در بدن خود نيز مشاهده مى كنم: چشمم ضعيف شده، ضعف اعصاب، كم خونى، لرزش بدن، لاغرى و پژمردگى مرا بيچاره كرده است! وقتى قلم به دست مى گيرم قدرت نوشتن ندارم، ناچار قلم را بر زمين مى گذارم تا وقتى كمى دستم قدرت پيدا مى كند دوباره مى نويسم! ايمان ضعيفى در من وجود دارد، و با وجدانم دست به دست هم داده مرا سرزنش مى كنند. ناچار در گوشه اى مى نشينم و تا مى توانم گريه مى كنم كه چشمانم سرخ مى شود، خلاصه بيچاره و بدبختم و دادرس و فريادرسى ندارم!!... شايد مايل باشيد بدانيد چرا با اين كه ضررهاى آن را مشاهده مى كنم آن را ترك نمى نمايم؟ در جواب خواهم گفت امروز ترك اين كار (تقريباً) از نظر من محال است. هنگام تحريك شدن، اراده از من سلب مى شود بعد كه به خود مى آيم كارم گريه است!... گاهى به خدا التماس مى كنم و به درگاه امامان(عليهم السلام)متوسّل مى شوم... امّا هر چه التماس مى كنم كمتر نتيجه مى گيرم. گاهى با خود فكر مى كنم مگر خدا و ائمه اطهار به افراد ناپاكى چون من توجّه ندارند؟!... ما درماندگانى، كه حتّى به نزديك ترين خويشان نمى توانيم درد دل خود را بگوييم دامن چه كسى را بايد بگيريم؟ كاسه صبرم لبريز، و جانم به لب رسيده، به من رحم كنيد و راه نجاتى به من معرّفى نماييد اگر دستور طبى در نظر داريد به من اطّلاع دهيد. و مسلّم بدانيد (و مى دانيد) احتياج به قدردانى امثال من نداريد اجتماع بايد از شما قدردانى كند و پاداش شما با خداى بزرگ است. * * *
* نامه ديگر «... شما را به خاطر جهاد مقدّسى كه براى هدايت جوانان آغاز كرده ايد مى ستايم... چه براى من واضح است كه ايده شما بر خلاف عدّه زيادى از نويسندگان مطبوعات (اگر بشود به آنها نويسنده گفت) خوشبختى جوانان است. بارى جوانى هستم 17 ساله و محصل سال چهارم دبيرستان كه در تمام دوران ابتدايى شاگرد ممتاز بوده ام، ولى به عللى كه خودتان خيلى خوب مى دانيد به محض رسيدن به دوران پرآشوب بلوغ به يك دام افتادم. البتّه اين منحصر به من نيست عدّه اى از همسالان من نيز به اين دام افتاده اند. در كلاس اوّل دبيرستان مبتلا به «يك نوع انحراف» شدم در عرض اين چهار سال مقدار فراوانى از قواى فكرى خود را از دست داده ام. ده ها بار توبه كردم. ولى روز به روز ضعف نفس من زيادتر شده. اكنون به طورى كه خودم حس مى كنم قسمت هاى عمده بدن من يعنى قلب و اعصابم دچار خلل شده، و بدتر از همه اراده ام را نيز به مقدار زيادى از دست داده ام، دائماً احساس حقارت مى كنم، خيلى كم حرف مى زنم، ورزش نمى توانم بكنم و حتّى به ميهمانى هاى خانوادگى نيز نمى روم!... به خوبى مى دانم كه آينده خوبى نخواهم داشت... اين قدر بى اراده شده ام كه ترك اين «عمل خطرناك» برايم كارى مشكل شده است... علت چيست؟ علت اين است كه عكس هاى زنان برهنه در دست همسالانم زياد ديده مى شود. فيلم هاى منحرف كننده و سكسى تنها سرگرمى ماست و كتاب هاى مزخرف با نازل ترين قيمت در دسترس ما قرار دارد. مرا راهنمايى كنيد. به من بگوييد چطور مى توانم از اين درد «كشنده» خلاص شوم؟!...». * * * * نامه سوّم «... آيا از وضع جوانان و درد دل هاى ما آگاهى داريد؟... آيا مى دانيد عدّه اى از جوانان دست به جنايت بزرگى مى زنند و گرفتار انحرافاتى هستند؟... چندى پيش در خيابان ثرياى «يزد» مى گذشتم ناگهان چشمم به جوانى افتاد كه سن او در حدود 25 سال بود، بدنى بى حس و چشمانى نابينا داشت در حالى كه دست او در دست براد كوچكش بود، از خيابان مى گذشت. من از چرخ پياده شدم و از برادرش كه با هم آشنا بوديم پرسيديم اين كيست؟ گفت اين برادرم است، مات و مبهوت انگشت بر دهان گذاشتم... گفتم چرا برادرت به اين روز افتاده؟ گفت تا 20 سالگى هيچ عيبى نداشت، ولى بر اثر اعتياد به «يك نوع انحراف جنسى» چند سال است كه چشمش نابينا شده... بدبختانه باز دست بردار نيست... تقاضا مى كنم هر چه زودتر زيان هاى اين جنايت و راه علاج آن را براى ما «جوانان» تشريح كنيد، چه كنيم كه ما هم آلوده اين كارها نشويم؟...». * * * اين بود قسمتى از نامه هايى كه از شهرستان هاى مختلف به دست ما رسيده و غالباً به عين عبارت (با حذف نام نويسندگان و عباراتى كه قابل درج نبود) در بالا آورديم. اين نامه ها و مانند آنها «تابلوى زنده و گويايى» از وضع جوانان ما و آينده آنهاست، البتّه انكار نمى توان كرد كه افراد پاك و غير آلوده به هيچ نوع انحراف اخلاقى، در ميان جوانان فراوانند ولى تعداد قربانيان هم بسيار زياد است. اگر دست روى دست گذارده و تماشاگر اين صحنه ها باشيم، هم اين افراد پاك در معرض خطر آلودگى قرار خواهند گرفت، و هم افرادى كه آلوده شده اند به كلى از دست خواهند رفت و يا همچون قربانيان ديگر، افرادى ناتوان، قابل ترحم، شكست خورده، بينوا و احياناً جنايتكار خواهند شد. ولى ما اميدواريم با طرقى كه ارائه خواهيم داد حتى آلوده ترين افراد (اگر بخواهند) نجات پيدا كنند، و افراد پاك با توجه و مراقبت بيشترى به اين مسائل نگريسته و راه پيشگيرى از هر گونه انحراف جنسى را دريابند. قلب ما از شنيدن ناله اين قربانيان به شدت مى لرزد، و نيش قلم هاى آنها كه به طرز تضرّع آميزى استمداد مى كند روح هر انسانى را مى خراشد و جريحه دار مى سازد. بدبختانه «مسأله جنسى جوانان» در زمانى كه بر اثر بدآموزى هاى فراوانى كه به وسيله پاره اى از مطبوعات بازارى و فيلم هاى سكسى، و پخش عكس هاى شهوت انگيز، و اعمال سوداگران ديگرى از اين قماش، وارد مرحله بسيار خطرناكى شده است، و سوء استفاده از آزادى نيز مزيد بر اين علت گشته است، و اگر جهاد پى گيرى براى نجات جوانان نشود آينده شوم و مرگبارى در پيش خواهد بود. گرچه تصوّر مى كنيم مشاهده وضع قربانيان اين راه، كه نمونه هاى آن در بالا ذكر شد (گرچه هنوز نمى توان اسم آنها را قربانى گذاشت) و نمونه هاى ديگر كه كم و بيش خود شما خوانندگان عزيز ديده ايد، به تنهايى معلّم گويايى است كه بسيار چيزها مى تواند به همه بياموزد. امّا اهميّت موضوع ايجاب مى كند كه آنچه گفتنى است در اين زمينه گفته شود و از پرتگاه هايى كه از اين رهگذر در مسير زندگى جوانان قرار دارد همگان آگاه شوند، و راه نجات «در دام افتادگان» نيز تشريح گردد. ما همه شما و دوستان را به مطالعه دقيق اين سلسله بحث ها دعوت مى كنيم، و به شما اطمينان مى دهيم كه اگر دل خود را در اختيار ما بگذاريد و آنچه ما در اختيار شما مى گذاريم، مو به مو اجرا كنيد از هر گونه خطرى رهايى خواهيد يافت. | |
▲2 عواقب مرگبار انحرافات جنسى يكى از مهمترين مسائلى كه جوانان با آن روبه رو هستند، و راه پيشگيرى افراد غير آلوده، و درمان آلوده ها!
در بحث گذشته با ذكر چند نمونه زنده ديديم كه چگونه انحرافات جنسى و اعتياد به پاره اى از آنها مى تواند جوانان را به صورت موجودى زبون، ناتوان، مأيوس عقب مانده، و بيمار درآورد، و تا سرحدّ «جنون» و «مرگ» پيش ببرد. بدبختانه در عصر ما كه بعضى آن را «عصر مسائل سكسى» نام نهاده اند، بسيارى از نويسندگان بى هدف سعى دارند انحرافات جنسى جوانان را كوچك و كم اهميّت جلوه دهند، و گاهى براى خوشايند بعضى از منحرفان آن را يك ضرورت زندگى و از لوازم دوران جوانى معرّفى نمايند!! دسته اى هم كه مى دانيم و مى دانيد دامن زدن به اين مسأله را وسيله «كاسبى نامشروع» خود ساخته، و براى پيدا كردن سوژه هاى داغ جنسى و تهيه عكس هاى تحريك آميز، زمين و زمان را زير پا گذارده، و از هيچ دروغى هم پروا ندارند! مثلا در يكى از مجلاتى كه به نام «زنان» انتشار مى يابد اخيراً خبر به اصطلاح تكان دهنده اى كه به قول نويسنده مجلّه سراسر اروپا را در بهت و حيرت فرو برده بود (و شايد دامنه آن نيز به زودى به كرات ديگر كشيده شود!) درج شده بود و آن اين كه اخيراً زنى در يكى از جرايد اعلان كرده است كه براى شوهرش معشوقه پيدا مى كند!!... آنهاامثال اين خبر را كه به احتمال قوى ساخته و پرداخته خود يا همكارانشان است به عنوان يك وسيله مؤثّر تبليغاتى براى بالا بردن تيراژ مجله خود انتخاب مى كنند، حال نشر اين گونه اخبار آن هم با آن آب و تاب، چه اثرى جز ننگ و فساد مى تواند براى اجتماع داشته باشد، اصلا براى آنها مطرح نيست. بدبختى منحصر به اينها نيست، حتى بعضى از به اصطلاح جامعه شناسان و روانشناسان و پزشكان هم از اين «موج جنسى»! بر كنار نمانده و كوشش دارند آن را طبيعى و بى ضرر جلوه دهند. عدّه اى هم كه معتقد به عواقب شوم و دردناك اين بى بندوبارى هستند در طرح اين مسائل كه به منظور پيشگيرى صورت مى گيرد طورى مسأله را طرح مى كنند كه نه تنها كمكى به حل مشكل و درمان مبتلايان نمى كند بلكه راه هايى را هم كه بلد نبودند به منحرفين مى آموزد و انحرافى بر انحراف آنان مى افزايد! مجموع اين عوامل است كه مسأله انحراف جنسى را در ميان جوانان به صورت فوق العاده پيچيده و وحشتناكى درآورده كه ريشه كن نمودن آن به اين آسانى ممكن نيست و نياز به صرف وقت و بودجه و طرح هاى دقيق فراوانى دارد. * * *
زيان هاى استمنا در هر حال جوانان بايد با سرپنجه عقل و فكر خودشان، اين پرده هاى جهل و جنايت را كه بر وى حساسترين حقايق مربوط به آنان انداخته شده پاره كنند، و به جاى فرار از درك حقيقت و پناه بردن به مطالبى كه اثرى جز تخدير و گمراه ساختن افكار آنها ندارد، بنشينند و حقايق حسى و روشنى را كه «حساب دو دو تا چهار تا» را دارد بررسى نمايند و سرانجام اين انحرافات مرگبار را با چشم خود ببينند. ما نخست در اين جا گواهى بعضى از پزشكان و محقّقانى را كه سال ها از عمر خود را صرف مطالعه در پيرامون اين گونه مسائل كرده اند نقل نموده، و سپس به تجزيه و تحليل علل روانى و اجتماعى انحرافات جنسى پرداخته، و پس از آن راه مبارزه با اين اعتيادهاى ننگين را شرح مى دهيم. يكى از اطباى معروف در كتاب خود كه درباره زيان هاى عادت ننگين «استمنا» نوشته، مشاهدات جمعى از پزشكان را به اين شرح نقل مى كند: «هوفمان» مى گويد: «جوانى را ديدم كه از پانزده سالگى گرفتار اين اعتياد شوم شده بود و تا سن 23 سالگى آن را ادامه داده بود. او چنان دچار ضعف قواى جسمانى گرديد كه هنگامى كه مى خواست كتابى را بخواند چشمهايش سياهى رفته سرش درد مى گرفت، حالتى شبيه سرسام به او دست داده بود، مانند افراد مست دچار سرگيجه شده بود، حدقه هاى چشم او بيش از حد معمولى گشاد و باز شده، و در قعر چشمهاى خود درد شديدى احساس مى كرد». مشاهدات دكتر هوچين سون (HUOTCHINSON) ثابت مى كند عموم ناراحتى هاى مربوط به دستگاه تناسلى از آثار «استمنا» و ناراحتى هاى شبكيه چشم و مشيميه از آن سرچشمه مى گيرد (دقت كنيد). نويسنده مزبور اضافه مى كند: «نخستين نتيجه عادت به اين كار شنيع اين است كه قوت و شفافيت چشم ها زايل مى گردد، صورت رنگ اصلى خود را از دست مى دهد و پژمرده مى شود، در نگاه هاى مبتلايان به اين كار هوش و ذكاوت اوّلى ديده نشده حالت گرفتگى در سيماى آنها ظاهر مى گردد، چشم هاى آنها با حلقه هاى كبودرنگى احاطه مى شود. بعد از آن سستى و تنبلى در اعضاى مختلف مشاهده مى شود. نقصان حافظه، خرابى اشتها، مشكل شدن هضم، تنگى نفس، تغيير اخلاق و مزاج به طور غير قابل توضيح، حسادت، غم و كدورت، ماليخوليا، فكر گوشه گيرى و تنهايى از نتايج شوم ابتلاى به اين انحراف جنسى است. اين طبيب در جاى ديگر از كتاب خود اضافه مى كند اين عمل موجب فقرالدم (كم خونى) و ضايع شدن قواى جسمى و روحى مى گردد و باعث دوران سر، صداى گوش ها، كمردرد، سختى تنفس، كم شدن حافظه، لاغرى، ضعف و سستى و خلاصه عدم اقتدار كلى در بدن مى شود، و بر اثر رابطه نزديكى كه با حواس پنجگانه دارد مخصوصاً در چشم و گوش اثر مى گذارد». (دقّت كنيد). عادت به اين انحراف شوم جنسى مخصوصاً نيروى مقاومت بدن را در برابر بيمارى ها كم مى كند و به طورى كه پزشك مزبور تصريح مى نمايد: «اشخاصى كه به اين عادت مذموم مبتلا هستند به محض گرفتارى به يكى از بيمارى هاى وخيم به آسانى نمى توانند گريبان خود را از چنگال مرگ نجات دهند». او سپس از قول يكى از نويسندگان نقل مى كند كه: «جوانى را مى شناختم كه مبتلا به اين عادت شوم بود او گرفتار يكى از «بيمارى هاى تب دار» شد در روز ششم بيمارى كه كاملا ضعيف شده بود باز نتوانست دست از عمل خود بردارد لذا مرگ با تمام وحشت خود بر او ظاهر گشت و او را در كام خود فرو كشيد»! و نيز نقل مى كند: «يكى از مبتلايانى كه به يك نوع از اين عادت شوم، مداومت مى نمود رفته رفته ضعف شديدى در خود احساس كرد، بدن او رو به لاغرى گذاشت ساق پا و ران هاى او به طور محسوسى ضمور (كم گوشت) شد و كمردرد او را آزار مى داد ادامه اين عمل منتهى به فلج عمومى بدنى او گرديد و پس از شش ماه بسترى شدن كه با وضع قابل ترحمى با مرگ دست به گريبان بود در آغوش مرگ فرو رفت»! مخصوصاً ابتلاى به اين عادت شوم براى مجروحين و آنهايى كه عمل جراحى در بدنشان شده فوق العاده خطرناك مى باشد. كوتاه سخن اين كه به گفته همان «پزشكى» و هم از نظر «مذهبى» منفور است موجب خرابى و نابودى وجود انسان و تزلزل روح مى گردد! * * * استمنا قابل كنترل نيست به هر حال زيان هاى اين گونه انحراف بيش از آن است كه در اين مختصر شرح داده شود. و يكى از هولناك ترين خطرات آن اين است كه اين عادت شوم به هيچ وجه قابل كنترل نيست و با توسعه روزافزون خود، اراده را تضعيف مى كند و به صورت افراطى عجيبى گسترش يافته هر گونه محدوديت را در هم مى شكند. درست است كه هر گونه افراط در امور جنسى حتى از طريق مشروع (از طريق ازدواج) نيز ممكن است خطرات فراوانى در بر داشته باشد. ولى گذشته از تفاوت هاى اصولى كه ميان اشباع طبيعى اين غريزه و اشباع از طرق غير طبيعى وجود دارد (و بعداً تشريح خواهد شد) فراهم شدن شرايط اشباع مشروع و طبيعى آن در همه حال ممكن نيست در حالى كه اين عادت شوم نياز به فراهم شدن شرايط خاصى ندارد و لذا به صورت خطرناكى در زندگى مبتلايان رخنه كرده و ريشه مى دواند. با توجه به حقايق فوق و با توجه به اهميّت فوق العاده اى كه اين مسأله در سرنوشت جوانان از نظر جسمى، فكرى، اخلاقى و اجتماعى و مذهبى دارد لازم است همه جوانان به دقت نكاتى را كه براى «پيشگيرى» از اين عادات شوم اعلام مى كنيم به كار بندند. مبتلايان نيز بايد بدانند كه براى ترك اين عادت هيچ موقعى دير نيست. قبل از هر چيز «تصميم» و سپس به كار بستن دقيق دستورهايى كه در صفحات آينده اين كتاب ذكر خواهد شد لازم است و با انجام اين برنامه ترك اين عادات مشكل نخواهد بود. | |
▲3 يك اشتباه بزرگ در مورد انحرافات جنسى «مى خواهم خون گريه كنم امّا قطره اشكى مژگان مرا مرطوب نمى كند؟ مى خواهم فرياد بكشم امّا آه هم از سينه بر نمى خيزد. مى خواهم بينديشم امّا به چه چيز؟ به كدام بدبختى و نافرجامى؟ مگر مغز انديشمندى هم در برابر اين ناملايمات برجا مى ماند؟! بيچاره و تنها، ويلان و سرگردان، هراسان و بيمناك از آنچه هستم و خواهم بود، متنفر از همه كس و همه چيز و از اين محيط آلوده و ننگين! 21 ساله هستم، ده سال تمام از حساس ترين ايّام عمرم را «تنهاى تنها» گذراندم، ناملايمات زندگى و رنگ هاى زننده چهره اجتماع مرا فوق العاده رنج مى دهد... نفهميدم چه شد چند سال قبل كه هنگام مطالعه كتابى بى اراده به يك عادت شوم جنسى آشنا شدم، آن موقع گذشت و كسى به من نگفت كه جوانى چه دوران حساس و خطرناكى است؟ اندام هاى برهنه زنان و دخترانى كه در آتش شهوت و هوس مى سوختند به هيجان درونى من دامن مى زد. بلى من عادت كردم و اكنون مريض جسمى هستم و روحم نيز بيمار شده است، دارم به ورطه جنون پا مى گذارم آن قدر ناراحتم كه در انديشه نمى گنجد... مرا از طول دادن نامه ببخشيد اين ناله ها و استغاثه ها از من نيست كه به گوش شما مى رسد مى دانم بسيارى از جوانان مثل من بيچاره اند. ناگفته نماند در اوان جوانى در سنين 16 يا 17 سالگى بود ه دو مرتبه به خودكشى دست زده ام. امّا اجازه مردن هم به ما بيچاره ها نمى دهند! اكنون خيلى ضعيف شده ام و مدّت كوتاهى است كه با كمال معذرت بى اراده از من قطرات... دفع مى گردد! اكنون در ميان طوفان مرگبارى به اين سو و آن سو مى روم، شايد هم يك سويش نابودى باشد!... استدعا دارم مرا نجات دهيد، خواهش مى كنم جوابم را خيلى سريع لطف كنيد اگر ممكن شود به وسيله پست، حتّى اگر در مجله نسل جوان خواستيد جواب بدهيد. هر چه زودتر، پيشرفت شما سروران پاكدل و گردانندگان آن نشريه محبوب را كه براى ارشاد امثال من آلوده و پيشگيرى ديگران مى كوشيد از خداى يكتا خواهانم. «س - ب» از مشهد * * *
مسأله مهم اين جاست به اين ترتيب نامه دردآلود و غم انگيز ديگرى را كه مربوط به جوان گرفتارى است كه از ذكر نام صريح او خوددارى مى شود، ورق زديم و صحنه ديگرى از صحنه هاى اندوهبار اين اجتماع آلوده را از نظر گذرانديم. اكنون اجازه دهيد رشته سخن را درباره عادت شوم و خطرناك «استمنا» يا MASTURDATION و چگونگى مبارزه با آن را دنبال كنيم، شايد بتوانيم اين سيلاب خطرناك را تا حدودى مهار كنيم. يكى از اشتباهات بزرگ در اين مسأله حساس اين است كه عده اى از پزشكان، در برابر متخصصانى كه سال ها در اين باره مطالعه نموده و آثار شوم اين عادت زشت را در كتاب هاى خود نوشته اند (و نمونه آن در بحث هاى گذشته از نظر خوانندگان گرامى گذشت) چنين اظهار نظر مى كنند كه: «ما در پزشكى زيانى براى اين عمل نديده ايم بلكه ترسانيدن افراد از آثار شوم و مرگبار اين عمل ممكن است آثار نامطلوبى در روح آنها بگذارد!». گاهى مى گويند: اين عمل با آميزش جنسى چندان تفاوت ندارد. متأسفانه همين اظهار نظرهاى بدون مطالعه در تمام جوانب مسأله، سبب سقوط عدّه اى از جوانان در دام اين عادت شوم شده است. پاسخ اين سخن را پزشكان مطّلع و وارد چنين مى دهند: اين آقايان از يك نكته اساسى در اين مسأله غفلت دارند كه: به شهادت «مشاهدات فراوان» و «اعتراف صريح بسيارى از مبتلايان» اين عمل، اعتيادآور است، اعتيادى شديد و مرگبار كه افراد را به دنبال خود مى كشاند و به اين آسانى دست بردار نيست. ممكن است يك مرتبه استعمال فلان مادّه مخدّر ضرر زيادى نداشته باشد، ولى بايد توجّه داشت خطر اعتياد در پيش است، اعتيادى كه همه چيز انسان ممكن است در آن دفن شود. همان طور كه گفتيم متخصّصان اين فن در كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته اند موضوع اعتيادآور بودن اين عمل شوم را صريحاً يادآور شده و جوانان را از آن برحذر داشته اند. (دقّت كنيد) نكته ديگرى كه بايد به اين موضوع اضافه كرد اين است كه وسايل آلوده شدن به اين عمل بسيار ساده است، يعنى در حقيقت وسايلى نمى خواهد و در هر گونه شرايطى و در همه حال امكان آن هست و كنترلى هم در آن نيست و بدبختانه چون در دوران «طغيان غريزه جنسى» مخصوصاً ميان سال هاى 16 تا 20 به سراغ جوانان مى آيد خيلى زود ممكن است به صورت يك عادت ريشه دار درآيد، در حالى كه آميزش جنسى هرگز چنين ساده نيست و زن و مردى كه همسر يكديگرند در شرايط خاصى چنين امكانى را پيدا مى كنند. كسانى كه زيان هاى آن را دست كم گرفته اند حتماً توجّه به مسأله «اعتياد» به آن، و ساير اوضاع و احوال خاص اين مسأله ننموده اند. وگرنه چگونه مى توان اين حقيقت حسى را انكار كرد كه بسيارى از جوانان آلوده تا سرحدّ مرگ و جنون و ناتوانى مطلق و فلج و از دست دادن همه چيز خود پيش مى روند مگر مشاهدات حسى را مى توان منكر شد؟! اتفاقاً در ميان اين دسته بسيارند كسانى كه مى گويند هرگز به زيان اين عادت شوم هم آشنا نبوديم و از ضررهاى آن آگاهى نداشتيم بنابراين، مسأله تلقين هم در اين جا منتفى است. * * * راه ها و دستورهاى پيشگيرى اكنون كه اين حقايق روشن شد توجه عميق همه جوانان عزيز را به نكات زير جلب مى كنيم، براى پيشگيرى از بروز اين عادت و اگر خداى نكرده آلوده شده اند براى درمان آن: گام نخست 1- نخستين مطلبى كه مبتلايان بايد به آن توجّه كنند اين است كه اين عادت شوم جنسى با تمام آثار مرگبارى كه دارد قابل معالجه و درمان است، و به گواهى پزشكان و بسيارى از افرادى كه آلوده بوده اند اگر از طريق صحيحى وارد شوند مانند هر عادت و اعتياد غلط ديگر به طور حتم برطرف خواهد گرديد. قابل توجّه اين كه بيشتر آثار شومى كه به واسطه آن به وجود آمده در مدت نسبتاً كوتاهى پس از قطع آن برطرف خواهد گرديد، زيرا نشاط و نيروى جوانى مى تواند بيشتر ضايعات گذشته را جبران نمايد (نمى گوييم همه آن را، مى گوييم، بيشتر آن را) و همان طور كه زخم هاى تن كودكان و جوانان خيلى زود التيام پيدا مى كند آثار سوء اين عمل نيز پس از بيدارى (در صورتى كه به موقع متوجّه شوند) در مدّت نسبتاً كمى برچيده خواهد شد. آن دسته از جوانان مبتلا كه از بهبودى خود مأيوس و يا در ترديدند سخت در اشتباه هستند، و همين يأس و ترديد بزرگ ترين سد راه آنهاست (دقت كنيد). بنابراين نخستين و لازم ترين موضوعى كه آنها بايد به آن توجه و ايمان داشته باشند همان امكان سريع ترك اين عادت شوم و ننگين و رهايى يافتن از بسيارى عواقب آن است. اكنون كه گام نخستين برداشته شد و با ايمان و اميدوارى كامل به سوى درمان اين مبتلايان پيش مى رويم بايد خود را براى به كار بستن نخستين دستور آماده كنند. * * * مهمتر از آنچه تصوّر شود 2- پزشكان عموماً معتقدند براى ترك هر نوع اعتياد قبل از هر چيز اراده و تصميم لازم است، تصميمى قاطع و جدى و محكم. ممكن است شما اين موضوع را يك موضوع ساده و معمولى تلقى كنيد امّا ما به شما مى گوييم بيش از آنچه تصوّر نماييد اين موضوع مهم و مؤثّر است. براى گرفتن تصميم بايد نخست به زيان هاى ادامه اين عمل خطرناك انديشيد و آنچه از زيان هاى آن در بحث هاى گذشته يادآور شديم با دقت چندين مرتبه از نظر گذراند. و عواقب شومى كه در انتظار معتادان است در نظر مجسم ساخت، و با توجّه به شخصيت و قدرت فوق العاده اى كه در هر انسانى نهفته شده - مخصوصاً در جوانان - بايد تصميم گرفت، تصميمى آهنين و خلل ناپذير. حتماً مى دانم در اين جا بعضى از جوانان مبتلا، به من ايراد مى كنند كه «ما قادر به تصميم گرفتن هم نيستيم و نيروى تصميم از ما سلب شده، بارها تصميم گرفته ايم و باز هم شكسته ايم»! ما به اين ايراد شما كاملا توجّه داريم امّا شما هم به پاسخ ما كاملا توجّه و دقّت كنيد: من از اين گونه افراد مى پرسم: «آيا هرگز شده در پيش روى پدر و مادر و برادر، دبير و يا شخص محترم ديگرى آشكارا دست به اين كار بيالاييد هر قدر هم (مثلا) ناراحت باشيد؟... حتماً خواهيد گفت: نه. مى پرسم چرا؟ مى گوييد آخر چنين كارى شرم آور است! مى گوييم: معناى سخن شما اين است چون اين كار شرم آور است ما تصميم گرفته ايم در پيش روى آنها انجام ندهيم! اين موضوع به خوبى ثابت مى كند كه شما هرگز آن طور كه خيال مى كنيد بى اراده و بى اختيار به سوى اين عمل كشانده نمى شويد، اگر بى اختيار و فاقد اراده بوديد براى شما حضور اين افراد و عدم آن كوچك ترين تفاوتى نداشت! شما بايد بكوشيد اين «اراده نيرومند خود» را كه در چنين مواردى به كار مى اندازيد به همه جا گسترش دهيد، اين سرمايه در وجود شما هست پس چرا از آن استفاده نمى كنيد؟ اين را هم فراموش نكنيد كه خدا در همه جا حاضر و ناظر اعمال شماست و شما در همه جا در حضور او هستيد آيا شايسته است در حضور چنين پروردگارى دست به چنين آلودگى بزنيد؟! جالب توجّه اين كه در يكى از سخنان پيشوايان بزرگ اسلام امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: روزى يك نفر به خدمتش عرض نمود: بيچاره فلان كس مبتلا به «يك نوع انحراف جنسى» شده (نوع ديگرى غير از اين عادت) و از خود هيچ گونه اراده اى ندارد! حضرت با عصبانيت فرمود: چه مى گويى؟! آيا حاضر است اين عمل را پيش روى مردم هم انجام دهد؟! عرض كردند: نه. فرمود: پس معلوم مى شود به اراده و اختيار خود اوست... و امّا اين كه بعضى مى گويند: «بارها تصميم گرفته ايم و شكسته ايم» ما به اين افراد صريحاً اعلام مى كنيم: شكستن تصميم به معناى از بين رفتن همه آثار آن در وجود انسان نيست، همين تصميم شكسته شده رسوباتى در اعماق دل و روح انسان باقى مى گذارد و زمينه را براى تصميم نهايى بيش از گذشته، آماده مى سازد (دقت كنيد). اجازه بدهيد مثالى براى شما بيان كنم: بسيارى از اوقات انسان مى كوشد با پاى خود از كوهى بالا رود و يا با اتومبيل از يك سر بالايى تند بگذرد، دفعه اوّل و دوّم و گاهى دفعه دهم عقب گرد مى كند و نمى تواند، ولى آخرين بار موفق مى شود و از آن مى گذرد، اين سخن به اين معنا نيست كه در دفعات اوّل هيچ كارى انجام نداده بلكه هر دفعه كه براى عبور از اين راه دشوار اقدام نموده و عقب رفته به طور ناخودآگاه يك مقدار آمادگى آموخته و ذخيره كرده و بالاخره در پايان پيروز شده است. دانشمندان مى گويند براى حفظ يك قطعه شعر يا نثر ممكن است در نخستين بار 5 مرتبه تكرار آن لازم باشد، و پس از مدّتى ممكن است فراموش گردد امّا براى حفظ آن در دفعه آينده مسلّماً 5 مرتبه تكرار لازم نيست ممكن است سه مرتبه هم كافى باشد. يعنى رسوبات تصميم ها و يادگيرى هاى گذشته همواره در روح انسان باقى مى ماند. مسائل مربوط به روان انسان همه از اين قبيل است. بنابراين اگر ده بار هم تا كنون تصميم گرفته ايد و شكسته ايد هم اكنون آماده يك تصميم قاطع و جدّى و آهنين براى ترك هر نوع اعتياد غلط شويد و تمام نيروهاى معنوى خود - مخصوصاً ايمان به خدا - را بسيج كنيد و اين گفتار پيشواى بزرگ ما على(عليه السلام) را فراموش نكنيد آن جا كه مى فرمود: «افراد با ايمان همچون كوه سرسخت و با استقامتند». اكنون كه تصميم نهايى خود را گرفتيد دستورات ديگر آينده را دقيقاً به كار بنديد. دستورهاى ده گانه | |
▲نمونه اى از قضاوت خوانندگان نامه هاى بسيار زياد و تكان دهنده در مورد اين كتاب به ما رسيده كه فقط يك نمونه آن را بدون هيچ گونه تغيير و حتّى بدون ويرايش در اختيار خوانندگان عزيز قرار مى دهيم.
به نام خداوند متعال به نام خداوندى كه جوانان را آفريد و به نام خداوندى كه تمام انسان ها را پاك آفريد. اجازه بدهيد همان طور كه قول داده بودم و بدون مقدّمه سرگذشت خود را برايتان ذكر نمايم تا در اختيار جوانان قرار گيرد: من جوانى هستم 19 ساله. در نوجوانى بسيار علاقه مند به قرآن و امام عزيزمان (ره) بودم و هم اكنون نيز مى باشم. در اين دوران (نوجوانى) از نگاه كردن به نامحرم بسيار نفرت داشتم و آن را گناه فراوان مى پنداشتم و اصلا نگاه بد نمى كردم. از موقعى كه پا به دوران بلوغ گذاشتم و وارد دبيرستان شدم تغييرى در من ايجاد شد و كم كم شيطان در من نفوذ نموده و مرا از راه راست منحرف كرد به طورى كه نگاه كردن به نامحرم برايم عادى شده بود. با دوستان بد آشنا شدم و آنان نيز مرا به عادتى كه 4 سال دامنگير من بود اُنس دادند. 4 سال دبيرستان اين عادت شوم جنسى را ادامه دادم و اُفت تحصيلى غير قابل انكارى در من به وجود آمد كه كاملا قابل احساس بود. در دوران راهنمايى شاگرد ممتاز كلاس بودم ولى دبيرستان بدون باور تجديدى آوردم. 4 سال از خداوند دور ماندم، 4 سال فرد پستى بودم، 4 سال از خود نيز غافل بودم. در طى اين 4 سال همه چيز خود را از دست دادم و از جمله سلامتى ام را. تمام علائم اين عمل در من ظاهر شد: لاغرى بدن، سستى بدن، كم خونى، كم شدن حافظه، كم شدن هوش، لرزش دست، ضعيف شدن چشم و... سال چهارم دبيرستان از خواب غفلت بيدار شدم و مى كوشيدم كه اين عمل را ترك نمايم ولى سعى ام بى فايده بود. 2 الى 3 روز تحمّل مى كردم ولى باز نمى توانستم نجات پيدا كنم و دوباره اين عمل شوم را انجام مى دادم. تابستان 70 تمام تلاش خود را براى ترك اين عمل كردم ولى نمى توانستم اين عمل را ترك كنم. به خداوند و امامان معصوم و امامزاده ها پناه آوردم و به تلاوت قرآن قبل از اذان گوش مى دادم و گريه مى كردم. در آن لحظات مى خواستم خون گريه كنم ولى قطره اشكى بر گونه هايم نمى باريد. مى خواستم درد دل كنم امّا با چه كسى؟ در همان لحظه تلاوتِ قرآن با خداوند صحبت مى كردم و از او كمك مى خواستم و تا 2 الى 3 روز اين عمل را انجام نمى دادم ولى بعد از 3 روز به اين عمل دست مى زدم، سپس گريه مى كردم و به حمّام مى رفتم و غسل مى نمودم و دوباره تصميم مى گرفتم اين عمل را انجام ندهم. نمى دانيد در آن لحظاتى كه اين عمل را انجام نمى دادم يا تصميم در ترك اين عمل مى گرفتم چه احساسى داشتم؟ آن قدر خوشحال بودم كه گويا خداوند تمام گناهانم را بخشيده است!؟ ولى لعنت بر شيطان... خلاصه هر روز غروب نزديك اذان به تلاوت قرآن گوش فرا مى دادم و همراه آن گريه مى كردم و از خداوند كمك مى خواستم و به او پناه مى آوردم و بعد از اذان، نماز مى خواندم و دعا مى كردم كه خداوند تمام جوانانى را كه معتاد به اين عمل هستند نجات دهد از جمله خودم. به دوستان خود نگاه مى كردم كه چه پيشرفت هايى داشتند ولى من بر عكس، سير نزولى را طى مى كردم. در كنكور سال 70 پذيرفته نشدم و علّت را همين اعتياد مى دانستم. لطف خداوند هيچ گاه بر روى بنده اش بسته نمى شود. بله، بالاخره خداوند لطفى در حق من نمود و يك روز در كتابخانه با كتابى به نام «مشكلات جنسى جوانان» آشنا شدم و آن را خريدارى نمودم. اين كتاب، همان كتاب نجات بود، همان كتابى كه مرا از مرگ پستى نجات داد، همان كتابى كه بيشتر جوانان را نجات مى دهد و به طور حتم كتابى كه اگر جوانان به دستورات آن عمل كنند از اين اعتياد نجات پيدا مى كنند. خدا را شكر مى كنم كه لطفى در حق اين بنده پست و حقير نمود و او را از مرگ حتمى و مرگ همراه با پستى نجات داد. تمام مطالب كتاب را خواندم و دستورات ده گانه آن را موبه مو اجرا كردم و در ضمن اجراى دستورات كتاب، نماز را به موقع و سروقت مى خواندم و بعد از نماز دعا مى كردم كه خداوند تمام جوانان معتاد به اين عمل را نجات دهد و آية الكرسى را آن قدر در روزهاى متوالى تكرار مى كردم كه از حفظ شده و تا فكر گناه به سرم مى آمد آية الكرسى را مى خواندم و تأثير آن را به وضوح و آشكار ملاحظه مى نمودم. در ضمن دو آيه «وَاِذا فَعَلُوا فاحِشَةً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ، ذَكَرُو الله، فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِم وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبُ اِلاّ الله، وَلَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ». و «اِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُمْ طائفُ مِنَ الشَّييْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذاهُمْ مُبْصِرُونَ». را در همان موقع مى خواندم و به طور كلّى اين فكرهاى فلاكت بار از ذهنم خارج مى شد. خواندن اين دو آيه بسيار مؤثّر مى باشد. ابتدا تصميم گرفتم، سپس از نگاه كردن به زنان و دختران چشم پوشيدم (بسيار مهم است) و برنامه اى فشرده در طول روز ترتيب مى دادم كه اصلا وقت براى اين كار نداشته باشم و... كه مو به مو و كامل در كتاب «مشكلات جنسى جوانان» توضيح داده شده است. اوّلين بار ايمانم را قوى كردم و از خداوند كمك خواستم كه مهم تر از بقيه مى باشد. من به آن جمله اى كه در آخر اين كتاب ذكر شده بود ايمان داشتم: «ما اطمينان كامل داريم جوانان اگر يك ماه دستورات كتاب را اجرا كنند از اين اعتياد نجات پيدا مى كنند». خلاصه بعد از چند بار تصميم گرفتن موفق شدم كه اين عمل را ترك كنم و نجات يابم و الآن كه اين نامه را مى نويسم دو ماه از ترك اين عمل مى گذرد. نمى دانيد وقتى يك ماه تمام شد چه احساسى داشتم و چقدر خوشحال بودم، دو ركعت نماز شكر خواندم و تا الان نيز دو ركعت نماز شكر مى خوانم و از خداوند مى خواهم كه اين احساس را در تمام جوانان معتاد جنسى ايجاد كند (ان شاءالله). جوانانى كه به اين عمل دست مى زنند اگر بدانند كه چه عواقب شوم و تاريكى آنها را دنبال مى كند و آنها را هلاك خواهد كرد، اگر تصميم بگيرند كه آن را ترك كنند و دستورات كتاب نامبرده را اجرا كنند مطمئن باشند كه بعد از يك ماه اجراى دستورات و دست نزدن به اين عمل حتماً نجات پيدا خواهند كرد و آن احساس را به دست خواهند آورد. (ان شاءالله) دلم مى خواهد فرياد بكشم و به تمام انسان ها بگويم من از مرگ نجات پيدا كردم، نه از مرگِ حق، از مرگ همراه با پَستى و بدبختى. دلم مى خواهد خون گريه كنم، نه گريه حاكى از شكست، گريه خوشحالى و پيروزى كه از ته دل بيرون آيد. دلم مى خواهد به طبيعت بنگرم، زيرا آن قدر زيبا شده است كه حدّ ندارد. دلم مى خواهد با خانواده بيشتر حرف بزنم و بخندم، زيرا تا دو ماه پيش چنين خنده اى كه از ته دل است در لبانم ظاهر نشده بود و خيلى كم حرف مى زدم. خدايا تو را شكر مى كنم كه لطفت را از بنده اى كه از تو دور مى شد، دريغ نداشته اى. خدايا تو را شكر مى كنم كه حقيقت را به من نشان دادى و كمك كردى به حقيقت بپيوندم. جوانان عزيز! آينده سازان كشور! بكوشيد اگر پاك هستيد، هميشه پاك باشيد و اگر پاك نيستيد، پاك شويد و كتاب «مشكلات جنسى جوانان» را مطالعه نماييد و دستورات را اجرا كنيد، مطمئن باشيد اگر معتاد هستيد نجات پيدا خواهيد كرد و بايد مطمئن باشيد زيرا در لحظات آخر نجاتم چنان اميدى در من ايجاد شده بود كه مى دانستم حتماً نجات پيدا خواهم كرد. جوانان عزيز! اگر تصميم گرفتيد كه اين عمل را ترك كنيد و نتوانستيد، دوباره تصميم بگيريد و اصلا نااميد نشويد و نگوييد كار از كار گذشته، نه اگر خيلى هم به اين عمل دست زده ايد ولى با تصميم هاى مكرّر مى توانيد حتماً پيروز شويد. آن قدر تصميمتان را تجديد كنيد تا شاهد پيروزيتان باشيد ان شاءالله و حتماً شاهد خواهيد بود. تصميم بعدى را محكم تر بگيريد. در ضمن، مطالعه كتاب «بهترين راه غلبه بر نگرانى ها و نااميدى ها» مفيد و سودمند است. (انتشارات نسل جوان). * * * و امّا شما اى مردان پاك! شما كه با چاپ كردن اين كتاب ها، جوانان زيادى را از مرداب هاى خطرناك نجات داديد و نجات مى دهيد مى دانم كه احتياج به سپاسگزارى ما جوانان نداريد ولى اجر و مزدتان را از خداوند منّان دريافت خواهيد كرد. خدايا، ما جوانان را كمك و مدد كن كه در ترك اين اعتياد پيروز و سربلند بيرون آييم. خدايا ما جوانان را راهنمايى فرما كه بدانيم آن قدر ارزش داريم كه نبايد تن به كارهاى خلاف بدهيم و نبايد نگاه آلوده به نامحرم بكنيم، زيرا با اين كارها خيلى كوچك و پست مى شويم. خدايا مى دانم با انجام اين عمل حافظه و هوشم را بسيار از دست داده ام، از تو مى خواهم آن حافظه و هوش قبلى را در من پديدار نمايى و مطمئنم اگر به تو پناه آورم حتماً حافظه و هوش اوّليه ام را به دست خواهم آورد. پس به تو پناه مى آورم اى ارحم الراحمين. خدايا خودت ما جوانانى كه اين عمل را ترك كرديم كمك كن تا ضررهاى قبلى را به راحتى جبران نماييم. خدايا توبه اعمال گذشته ام را بپذير و كمكم كن كه ديگر به اين عمل جانسوز مبتلا نشوم و همه جوانانى كه مى خواهند مثل من روزى از زنجير طغيان اين غريزه نجات يابند، نجات ده كه تمام امور به دست خودت است. خدايا به همه كسانى كه سعى در راهنمايى جوانان دارند مدد رسان و كمك كن كه بهتر بتوانند اين كار خداپسندانه را انجام دهند و آنها را وارد بهشت جاويد بگردان. خدايا شكر، شكر، شكر، صد هزار مرتبه شكر. خدانگهدار و التماس دعا كوچك شما...... | |
▲4 دستورهاى ده گانه گفتيم خطر و زيان انحرافات جنسى مخصوصاً «استمنا» MASTURDATIONكه گاهى به تناسب يك افسانه تاريخى «اونانيسم» نيز ناميده مى شود. اگر چه غير قابل انكار است، زيرا به زودى شكل «اعتياد» به خود مى گيرد، اعتيادى ريشه دار و كشنده تا آن جا كه گاه در يك روز چندين بار دامان مرتكبين خود را آلوده مى سازد،و حتّى طبق اعتراف صريح بعضى از مبتلايان گاهى كارشان به جايى مى رسد كه تنها با «تصوّر و فكر»! بدون هيچ گونه عمل ديگر مايع مخصوص از آنها دفع مى گردد. ولى از آن خطرناك تر يأس و نوميدى از مبارزه با اين اعتياد است، زيرا اين نوميدى بزرگ ترين سدّ راه نجات مبتلايان خواهد شد و واكنش هاى فوق العاده نامطلوب روحى در آنها ايجاد خودهد كرد. مبتلايان بايد اطمينان كامل داشته باشند كه اگر بخواهند مى توانند در مبارزه با اين عادت شوم پيروز گردند، و حتّى عمده آثار آن را از وجود خود برچينند، خواه دوران اين مبارزه كوتاه يا طولانى باشد. آنها هرگز نبايد به خود تلقين كنند كه اين اعتياد تا آخر عمر از آنها دست بردار نيست و يا آثار آن همچنان باقى خواهد ماند. منتها بايد با هوشيارى كامل و تصميم قاطع و به كار بستن «دستورهاى آينده» به مبارزه پى گيرى برخيزند. كسانى كه از چنگال اين عادات شوم نجات يافته اند بايد قدر پاكى خود را بدانند، و در حفظ آن نهايت مراقبت را بنمايند، از هر گونه وسوسه شيطانى در اين راه بپرهيزند، و با هيچ قيمتى سرنوشت خود را به دست افراد گمراه و معاشران منحرف نسپارند. همان طور كه سابقاً هم اشاره كرديم شرط پيروزى قطعى در مبارزه با هر نوع اعتياد غلط - اعم از اعتيادهاى خطرناك جنسى يا اعتيادهاى ديگر - پس از «اميدوارى و اطمينان به پيروزى» داشتن تصميم قاطع است. تصميمى آهنين و محكم و متّكى به ايمان و شخصيت و شرافت و وجدان. تصميمى راسخ و غير قابل عدول. حتّى اگر به عللى اين تصميم ده بار هم شكسته شد مجدداً، بلكه قاطع تر و راسخ تر بايد تصميم بگيرند و با همان اميدوارى و ايمان تصميم خود را تجديد كنند. زيرا سرانجام آثار اين تصميم ها در ناخودآگاه آنها اثر گذارده و هنگامى كه روى هم متراكم شد تأثير خود را خواهد بخشيد. امّا مسلّماً و بدون ترديد اگر اين تصميم شكسته نشود خيلى زودتر آثار اين عادات شوم از روح و جسم آنها برچيده خواهد شد. بديهى است اين گونه افراد اگر رابطه و پيوند نزديكى با خداى خود برقرار سازند و با تمام ذرات وجود خود از ساحت مقدّس او استمداد جويند، و به لطف او اميدوار و دلگرم باشند در پرتو اين ايمان مذهبى خيلى زودتر نتيجه خواهند گرفت. * * * اكنون كه اين مراحل پيموده شد بايد امور زير را دقيقاً به كار بندند. ممكن است اين امور در نظر بعضى ساده جلوه كند، ولى هنگام عمل روشن مى شود كه اثر معجزه آسايى دارد. 1- اجتناب از هر گونه تحريك مصنوعى اگر جوانان انتظار داشته باشند كه هر شب در سينما يا در برابر تلويزيون ناظر صحنه هاى هوس آلود «فيلم هاى سكسى» باشند، و همه روز قسمت مهمى از وقت گران بهاى خود را به مطالعه «رمان هاى عشقى» و تماشاى «عكس هاى شهوت انگيز» مجلات فاسد و مبتذل بگذرانند، و در كوچه و خيابان با ولع تمام اندام برهنه زنان و دختران را ورانداز كنند، و با اين همه باز هيچ گونه آلودگى پيدا نكنند سخت در اشتباهند. اين گونه «تحريكات مصنوعى» كه هيچ گونه ضرورتى هم ندارد، مسير فكر هر جوانى را از مسائل اصولى زندگى تغيير مى دهد و به سوى مسائل جنسى، آن هم به صورت حاد و طغيانگر، مى كشاند. شب و روز، آنها را در يك حال اضطراب دائمى عصبى كه آثار نامطلوب آن بر تمام وجود آنان سايه خواهد افكند نگه مى دارد. همه جوانان عزيز - مخصوصاً آنهايى كه داراى پاره اى از عادت هاى غلط جنسى هستند - بايد به شدت از اين گونه امور بپرهيزند، از ديدن اين فيلم ها، و مطالعه آن رمان ها و هر گونه چشم چرانى عمدى اجتناب ورزند، آرامش فكرى خود را بى جهت بر هم نزنند، و اعصاب نيرومند خود را با هيجان هاى دائمى تضعيف نكنند. براى موفقيت در اين قسمت لازم است سرگرمى هاى سالم و مناسبى براى اوقات فراغت خود انتخاب نمايند و به كمك دوستان خود برنامه هاى صحيحى براى اين اوقات تنظيم كنند. اين سرگرمى ها ممكن است: ورزش هاى فردى و دسته جمعى پياده روى در هواى آزاد مطالعه كتب سودمند و مفيد پرورش گل در منزل و به طور كلى كارهاى كشاورزى، كارهاى دستى جمع آورى اشعار تهيه كلكسيون هاى عكس و تمبر و مانند اينها. شركت در انجمن هاى گوناگون و كنفرانس هاى علمى يا اخلاقى، باشد.(1)
* * * 1. در نشريه اى كه تحت عنوان «سرگرمى هاى
2- تهيه برنامه فشرده و تمام وقت جوانان بايد بطور حتم براى تمام شبانه روز خود برنامه تنظيم كنند به طورى كه يك ساعت وقت بيكار و بدون برنامه نداشته باشند. نمى گوييم مرتباً درس بخوانند يا كار كنند، بلكه مى گوييم اگر تفريح يا ورزش هم دارند برنامه داشته باشند، و يك ساعت خالى از برنامه نباشد. جوانان بايد بدانند بزرگ ترين بدبختى براى يك جوان اين است كه وقت هاى خالى از هر گونه برنامه داشته باشد. خطرناك» به وسيله مطبوعات هدف نشر داده شده قسمت قابل توجّهى از سرگرمى هاى سالم تشريح گرديده است. ممكن است جوانى بيكار باشد و جوياى كار، امّا در عين حال براى شب و روز خود برنامه اى تهيه كند، اعم از مطالعه و تفريح و استراحت و مانند آن. حتى اگر جوانان بتوانند برنامه روزانه خود را كمى بيش از مقدار وقتشان تنظيم كنند به طورى كه فكر آنها حتى يك لحظه بيكار به معناى واقعى نباشد بهتر است، زيرا اشتغالات فراوان فكرى، اثر عميقى در انصراف فكر از آن عادات شوم دارد. بسيار ديده شده كه افراد معتاد به سيگار در روزهاى تعطيلى چند برابر روزهايى كه مشغول كار هستند سيگار دود مى كنند، اين تفاوت فاحش، اثر همان اشتغال فكر و اعصاب و بدن به كارهاى مثبت و انصراف از كارهاى بيهوده يا زيان آور در ايّام غير تعطيلى است. خلاصه افرادى كه گرفتار اعتيادهاى غلط جنسى هستند اگر برنامه مشغول كننده اى براى تمام وقت خود نداشته باشند به آسانى نمى توانند اين عادت را از سر خود دور كنند، و تهيه چنين برنامه اى از مؤثرترين عوامل ترك اعتياد است، و مطمئناً با تهيه چنين برنامه اى قسمت مهمى از مشكلات ترك اين اعتياد را پشت سر خود خواهند گذاشت. 3- توجّه مخصوص به ورزش معروف است ورزشكاران نسبت به مسائل جنسى كم علاقه هستند، چون ورزش مقدار فراوانى از انرژى هاى بدنى و فكرى آنها را به خود اختصاص مى دهد و طبعاً از مسائل ديگر كم مى كند. به همين دليل براى جلوگيرى از تحريكات زياد جنسى لازم است جوانان برنامه هاى وسيع و متنوع ورزشى انتخاب كنند. مبتلايان به اين عادت شوم غالباً افرادى گوشه گير، منزوى كم تحرك و خمود هستند و همين گوشه گيرى و انزوا و عدم تحرك وضع آنها را تشديد مى كند، و اگر از اين وضع به كلى در آيند و زندگى خود را با تحرك زياد بياميزند اثر عميقى در بهبود حال آنها و ترك عادتشان خواهد بخشيد. اين گونه افراد معمولا اعصاب ضعيف و ناتوانى دارند، و ورزش هاى متنوع و مناسب در تقويت اعصاب آنها فوق العاده مؤثّر است. اين افراد هر چه وقت اضافى و خالى از برنامه دارند بايد به بازى هاى گوناگون ورزشى و يا پياده روى در هواى آزاد تخصيص دهند تا هم سلامت از دست رفته خود را باز يابند و هم قسمتى از انرژى هاى جسمى و فكرى آنها متوجه اين قسمت گردد. به همان اندازه كه تحرّك و ورزش هاى فردى و دسته جمعى براى آنها مفيد است، انزوا و به گوشه اى خزيدن و در فكر فرو رفتن براى اين قبيل افراد سم مهلك است كه بايد به هر قيمتى شده از آن دورى گزينند. اين توصيه را فراموش نكنيد و آثار معجزه آساى آن را ببينيد، در روز آن قدر ورزش كنيد كه خسته شويد و شب هنگام به محض اين كه در بستر آرميديد در خواب عميقى فرو خواهيد رفت و از شر بسيارى از خيالات و افكار مضر و كشنده كه در اين موقع به سراغ جوانان مى آيد در امان خواهيد بود! * * * 4- بايد عادتى جانشين عادتى گردد روانشناسان مى گويند: براى ترك يك عادت بد حتماً بايد به سراغ عادت خوب رفت و آن را جانشين عادت بد نمود. مثلا كسانى كه عادت به قمار دارند، و با اين كه تمام زيان هاى آن را مى بينند و حس مى كنند، باز حاضر نيستند آن را ترك گويند، و به گفته خودشان وقت قمار كه مى رسد نمى فهمند چه نيرويى آنها را مانند يك اسير و برده به سوى اين عمل كه عقل و وجدانشان آن را محكوم ساخته مى كشاند؟!، چنين كسانى براى اين كه بر اين عادات غلط پيروز شوند حتماً بايد در همان ساعات، بازى صحيحى را (مانند يك مسابقه ورزشى سالم) جانشين بازى قمار كنند تا اين عادت بد به اصطلاح از سر آنها بپرد. و به عبارت ديگر انرژى خاصى كه تحت تأثير انگيزه عادت در آن حال تحريك مى گردد به اين سمت كشيده شود و مصرف گردد بدون اين كه هيچ گونه واكنش نامطلوبى داشته باشد (دقت كنيد). در مورد عادات بد جنسى بايد درست در همان ساعاتى كه انگيزه آن در مبتلايان توليد مى شود به سراغ برنامه خاصى براى چنين ساعتى از قبل پيش بينى كرده اند بروند، به سراغ مسابقه علمى، ورزشى، مسابقه هوش، مطالعه يك اثر جالب، يك ورزش مورد علاقه مانند كوهنوردى، اسب سوارى و... اين كار را آن قدر ادامه دهند كه جانشين عادت بد سابق گردد. * * * 5- پرهيز مطلق از تنهايى اين گونه افراد بايد حتماً و بدون هيچ گونه قيد و شرط از تنها ماندن به شدت اجتناب كنند. هرگز تنها نباشند; در خانه تنها نمانند، شب در اطاق تنها نخوابند، تنها براى مطالعه به نقاط خلوت نروند. و به محض اين كه در محيطى احساس كردند تنها هستند از آن محيط بيرون بروند. اين گونه افراد مخصوصاً بايد اين نكته را فراموش نكنند كه به مجرد اين كه نخستين تحريك را در خود حس مى كنند بلافاصله برخيزند و سرگرم كار ديگرى شوند. فراموش كردن اين تذكر غالباً گران تمام مى شود. تنهايى، محيط كاملا مساعدى است براى پرورش ميكرب اين اعتياد در فكر هر جوان، و تمام جوانانى كه مى خواهند خوشبخت و سالم و از خطرات عظيم استمنا در امان باشند بايد از تنهايى بپرهيزند.
6- ازدواج در نخستين فرصت اين افراد اگر امكاناتشان اجازه مى دهد بايد در نخستين فرصت ازدواج كنند حتى اگر امكانات آنها «تنها» براى انتخاب نامزد (البتّه نامزد مشروع كه عقد شرعى آن اجرا شده باشد) فراهم است بايد اين فرصت را نيز از دست ندهند. خلاصه ازدواج تأثير قابل توجّهى در مبارزه با اين انحراف جنسى دارد و در صورتى كه دامنهة توقّعات را كوتاه و تشريفات زايد و بيجا را از آن حذف كنند كارى است بسيار سهل و ساده و آسان، ولى متأسفانه يك سلسله اوهام و قيود غلط، دست و پاى غالب طبقات را - اعم از تحصيل كرده و بى سواد - در اين قسمت بسته است. بعضى از جوانان معتاد از ازدواج وحشت دارند، ولى اين وحشت كاملا بى اساس است زيرا با به كار بستن دستورها هم ترك اين اعتياد آسان است و هم پيروزى در تمام مراحل ازدواج و زناشويى.
7- تلقين و تقويت اراده «تلقين» نيز در مبارزه با اين عادت رُل مهمى را بازى مى كند. افراد معتاد بايد مرتباً به خود تلقين كنند كه به خوبى قادر هستند اين عادت زشت را ترك گويند. براى اين كه تلقين در آنها اثر قوى و سريع ببخشد آن طور كه يكى از اطباى روانشناس دكتر «ويكتور پوشه فرانسوى» مى گويد: - بايد تلقين را به صورت زير چندين روز پشت سر هم ادامه دهند - همه روز در محل آرامى كه چيزى فكر آنها را به خود مشغول نسازد، فكر خود را متمركز ساخته و با كلمات شمرده و محكم اين جمله را تكرار كنند: «من به خوبى قادر هستم اين عادت بد را از خود دور كنم، من قادرم»! تكرار اين تلقين ساده اثر عجيبى در تقويت روحيه و ترك اين عادت و هر عادت بدى دارد. (مى توانيد آزمايش كنيد). علاوه بر اين بايد براى تقويّت اراده از مطالعه كتاب هاى روانى كه براى تحكيم و رشد شخصيت و تقويت اراده نوشته شده است غفلت نورزند، زيرا همان طور كه دانستيم - و همه معتادانى كه موفق به ترك اين عادت بد و ساير اعتيادهاى ناپسند شده اند اعتراف دارند - نخستين گام در اين راه «اراده و تصميم» است. * * * 8- پرهيز كامل از معاشرت و همنشينى با افراد منحرف و مبتلا به اين عادت بد، در همه اوقات مخصوصاً دوران مبارزه، بايد به طور مطلق دورى جست همان طور كه از مبتلايان به «وبا» فرار مى كنند. علاوه بر اين بايد زيان ها و عواقب دردناك و مرگبار اين عمل را هرگز از خاطر خود دور ندارند و هرگز گوش به سخنان وسوسه انگيز اين و آن ندهند. نقش معاشران بد و فاسد در ابتلاى به اين انحراف، و ادامه آن، بسيار عجيب است آنها براى اين كه كمتر احساس گناه و بدبختى كنند سعى دارند افراد ديگرى را نيز مبتلا سازند و به سرنوشت غم انگيز خود گرفتار نمايند، لذا همواره مى كوشند با سخنان وسوسه انگيز اين عمل شوم و زشت را لذت بخش و كم ضرر جلوه دهند، ولى جوانان بيدار هرگز در دام وسوسه هاى شيطانى آنها نمى افتند. * * * 9- تقويت عمومى و رژيم غذايى داشتن يك رژيم غذايى كامل و سالم كه موجب تقويت عمومى بدن گردد نيز در مبارزه با اين عادت كه در بسيارى از مواقع از ضعف اعصاب سرچشمه مى گيرد و يا خود عامل ضعف اعصاب است تأثير قابل توجّهى دارد. استحمام با آب سرد (البتّه در مواقعى كه وضع هوا اجازه مى دهد) و سپس ماساژ دادن بدن با حوله نيز كمك مؤثرى به اين گونه افراد مى تواند بنمايد. همچنين اين گونه افراد بايد به شدت از پوشيدن لباس هاى تنگ و چسبان كه عامل مؤثّرى براى تحريك مصنوعى است بپرهيزند، اين گونه لباس ها اصولا براى همه جوانان زيان بخش و حتى گاهى خطرناك است هم به نمو و رشد طبيعى جسم آنها صدمه مى زند و هم وسوسه انگيز و تحريك آميز است. * * * 10- استمداد از نيروى ايمان و عقايد مذهبى نيروى ايمان و عقيده مذهبى مى تواند بزرگ ترين كمك را به اين مبتلايان كند و آنها را به زودى از چنگال اين عادت بد نجات بخشد. اين گونه افراد هرگز نبايد خود را يك فرد نفرين شده و مطرود درگاه خداوند بدانند. بلكه بايد به لطف خداوند بزرگ كاملا اميدوار باشند و هنگام نماز و پس از نماز كه سر به سجده گذاشته و با آفريننده مهربان و بخشنده خود راز و نياز مى كنند با تمام دل و جان و با تمام ذرات وجود خويش از او بخواهند كه آنها را در ترك اين عادت زشت يارى كند و از چنگال آن برهاند و مطمئناً هرگاه با جان و دل به او توجّه نمايند، لطف خداوند مهربان به يارى آنها خواهد شتافت و در اين مبارزه حياتى پيروز خواهند شد. و نيز بايد در همه جا و در همه حال او را حاضر و ناظر بدانند و هرگز به خود اجازه ندهند در پيشگاه مقدّس او دست به چنين كار خلافى بزنند. ما اطمينان كامل داريم اگر مبتلايان دستورهاى بالا را دقيقاً فقط براى يك ماه به كار بندند از شر اين انحراف رهايى خواهند يافت. پايان |