طنز – باغ وحش / پلیس / منو بابام / سمبوسه

یه بارهم افسر گفت چرا اینقدر تند میری ؟

گفتم آخه گاهی از یه حدی که دیرتر برسی ، انگار اصلا نرسیدی….!!

گفت زیبا بود با اجازه ماشینو میبرم پارکینگ

====================

ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯿﺸﻪ :

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻟﻄﻔﺎ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﻧﺪﻫﯿﺪ !!

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ:

ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﻫﯿﺪ …

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ :

ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻨﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﮕﯿﺮﯾﺪ!!!

===================

پسره به پدرش اس ام اس میده :

سلام برتو اى پدر بزرگوار و گرامى
دلم برایت بسیار تنگ شده است

چه وقت تشریف میاورى خونه اى پدر دلسوز و مهربان .؟؟

پدر : نمیدم

پسر : چیو ؟

پدر : ماشینو

پسر : مرسى

======================

مردی از همسرش میپرسه :

چه احساسی داری وقتی چهار ساعت میشینی سمبوسه میپیچی

و من در عرض یک دقیقه میخورمشون ؟

   زنش میگه :

همون احساسی که تو بعد از یک ماه کار حقوقت رو میاری

و من در عرض چند دقیقه تو بازار خرجش میکنم

یکى نیست بگه آخه برادرمن سمبوستو بخور

چرا روی اعصاب خودت راه میری ؟؟؟

===================

محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

داستانک پاره ای از “او”

پ مه 28 , 2015
پشتش‌ سنگین‌ بود و جاده‌های‌ دنیا طولانی. می‌دانست‌ که‌ همیشه‌ جز اندکی‌ از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه‌ دور بودند. سنگ‌پشت‌ تقدیرش‌ را دوست‌ نمی‌داشت‌ و آن‌ را چون‌ اجباری‌ بر دوش‌ می‌کشید. پرنده‌ای‌ در آسمان‌ پر زد، سبک؛ و سنگ‌پشت‌ رو […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...