عشق من مهناز فصل چهارم قسمت سوم

اشتراک گذاری :

 

نودیها : رفتم ، دور و بر حاجی رو چند نفری گرفته بودند. گفتم :”حاج آقا چند تا سوال داشتم”

نمی دونم انگار فهمید که سوال خصوصیه با دست اشاره کرد منتظر باش. بعد از چند دقیقه حاجی، من و راهنمایی کرد به سمت دفترش.

گفتم:”حاج آقا من تازه ازدواج کردم از اون وقتی که زندگی جدید و شروع کردیم حس بدی دارم دوست دارم بر گردم خونه پدر ومادرم با اینکه واقعا با عشق و علاقه ازدواج کردم”

حاجی بدون اینکه فکری کنه گفت:”طبیعیه عزیزم! طبیعیه. اول ازدواج اون هایی که مخصوصا به خانواده و محیط زندگی قبلیشون وابسته بودن اینجوری میشن بعد از مدتی خودش درست میشه”

خیلی برام عجیب بود. خیلی خوشحال شدم سوالات دیگه ام رو بیخیال شدم و به سمت خونه راه افتادم. سر راه یک شاخه گل خریدم وقتی رسیدم بعد از باز شدن در به مهناز دادمش و مهناز در آغوش گرفتم خیلی تعجب کرده بود.

بعد ماجرای رفتنم پیش حاجی و سوال و جواب بهش گفتم. گفت:”چرا دروغ منم یه حس های بدی دارم پس درست میشه؟”

این اولین چالش ما در زندگی مشترک بود حالا میخواستم از مسایل جنسی هم از حاج آقا سوال کنم برای همین،فردای همون روز به مسجد رفتم…

مرتضی حیدری

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

بازدیدها: 186

مرتضی - مدیر اصلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

عشق من مهناز فصل چهارم قسمت چهارم

پ آوریل 4 , 2019
نودیها : حاج آقا خیلی سرش شلوغ بود. اصلا فرصت نکرد باهام صحبت کنه گفت:”شرمنده شدم کاظم جان فردا قبل از نماز بیا صحبت کنیم” واقعا جالب بود این قدر اخلاق خوبی داشت و این قدر اطلاعات داشت خیلی ها بهش مراجعه می کردن. فردا قبل از نماز رفتم پیش […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...