گفت :”سوال خوبی مطرح کردید من عروسی نمی رم البته اگر موسیقی حرام توش استفاده بشه معمولا هم یه موقعی میرم هدیه خوبی هم تهیه می کنم به طرف تقدیم می کنم و با یک دسته گل زیبا و بعدش اون جا رو ترک می کنم”
گفتم:”من نمی فهمم!!”
گفت :”این مسایل برای من قابل برگشت نیست و ابدا تغییرش نمیدم. اما شما کدوم قسمتش و نمی فهمید بخش دینی اش رو یا بخش ناراحت شدن طرف رو چون اگر قرار باشه طرف ناراحت بشه اون هدیه ای که گفتم این مسئله رو کاملا پوشش میده”
گفتم : “نمی دونم نیاز دارم در موردش فکر کنم”
گفت: “در مورد ولایت فقیه چی ؟”
گفتم :”در مورد ولایت فقیه چی چی ؟”
گفت:”چقدر برای شما مهمه؟”
گفتم:”بهش احترام می ذارم به عنوان یک سید بزرگوار و به عنوان مرجع تقلید”
گفت:”اگر مثلا ایشون از جوون ها بخوان که بچه های بیشتری بیارن شما چه عکس العملی نشون میدین؟”
گفتم:”با تمام احترامی که قایل هستم کار خودم و انجام میدم کاری که خودم تشخیص بدم درسته”
مهناز کمی در هم رفت و به فکر فرو رفت فکر میکنم چند دقیقه این حالتش طول کشید و صحبتی نمی کرد.
بعدش گفت:”ببنید! مشکل من و مسایل مهم من توی زندگی همین مسایلی بود که گفتم بقیه اش هم به همین صورته”
گفتم:”یعنی عشق و علاقه زیبایی های دیگر زندگی برای شما اهمیتی نداره”
گفت:”چرا قطعا داره و حتما به اون ها اهمیت میدم ولی پیرو همون تفکر جنگ اول به از صلح آخره به نظرم باید مسایل و حل کرد و بعد از واکردن سنگ ها هم شما و هم من به اون بلوغ عاطفی رسیدیم که دلارام و عاشق هم باشیم”
گفتم :”نمیدونم منابعی معرفی کنید تا من در این مواردی که می گید کمی بیشتر بخونم و تحقیق کنم”
گفت :”باشه پس تا جلسه بعد که امیدوارم جلسه آخر باشه و به نتیجه برسیم ”
چند تا کتاب به من معرفی کرد که تقریبا هیچکدومش رو تا حالا نشنیده بودم چند تا کتاب از شهید مطهری از امام و چند تا کتاب دیگه که من با خوندنشون افق های تازه ای در نگاهم به مسایل باز شد.
قبل از این که جلسه آخر برگزار بشه هم با یکی از روحانی های با اطلاع محل در این موارد صحبتهایی کردم و به نتایجی رسیدم.
مرتضی حیدری
Related Images:
بازدیدها: 170