خبرگزاری مهاجر – مقالات و پژوهش
باید توجّه داشت که اعمال عبادی، اقسام مختلف دارد:
بعضی از آن ها، در عین حال که عبادت است و برای اطاعت امر خدا آورده میشود، دارای حظّ نفسانی هم میباشد و آدمی، بالطَّبع نیز، تمایل و گرایش بهآن دارد. مانند ازدواج کردن، غذا خوردن، خوابیدن و امثال این امور که ممکن است هم عنوان عبادت و امثال امر خدا به خود بگیرد و هم وسیله ارضای تمایل نفس و طبیعت گردد.
بقیه مقاله در ادامه
منبع : تبیان
قسم دیگر، کارهایی است که لَذّت نفسی ندارد، ولی از نظر عقل، مورد رَغبت و میل انسان است. مانند تحصیل علم و احسان به مستمندان و دستگیری از افتادگان و راهنمایی گمگشتگان و نظایر آن که گرچه هوای نفس و شهوت حیوانی، طالب آن نیست، ولی از دیدگاه عقل، مطلوب و نزد خردمندان، مقبول است. لذا وقتی در مسیر عبادت هم افتاد و برای جلب رضای خدا انجام شد، جنبه عبادت و مطلوبیّت الهی، با جنبه مطلوبیّت عقلی همراه میشود.
اگر چه این دو قسم عبادت، عبادت خدا هست، امّا چون با حَظّ نفسانی و عقلانی همراه است، رسیدن به درجات بالای اخلاص در آن ها مشکل شده و انسان به طور قطع نمیتواند مطمئن شود که در انجام این امور تنها دعوت کننده و محرّکش خداوند بوده و اصلاً عامل دیگری در آن دخالت نداشتهاست.
بلکه اگر آدمی، در بسیاری از این اعمال که بهعنوان عبادت انجام میدهد، دقّت و کنجکاویکند، میبیند سهم عقل و نفس در این عبادت ها، بیش از سهم خدا بوده و به این ترتیب برای سرکوبی نفس، سلاح مۆثّرِ قاطعی به کار نرفتهاست.
شیطان در این موارد، با حیلهگریهای فراوان، وسوسههای گمراهکنندهاش را در پوشش عبادت و کار خیر و تحصیل علم و انفاق و احسان در دل انسان جا داده و نیّت آدمی را به ریا و نفاق و حبّ مشهور شدن و سایر هدف ها و هواهای نفسانی، آلوده میسازد و اعمال عبادی را از ارزش و بهای واقعی میاندازد.
امّا قسم دیگری از عبادات در شرع مقدّس وجود داردکه از حظ های نفسانی و فواید عقلانی در آن ها خبری نیست. بلکه یک سلسله اعمالی است که نه نفس به انجام آن مایل است و نه عقل به انجامآن رغبتی دارد. مانند بیرون آمدن از لباس معمول و رسمی و پوشیدن دو قطعه پارچه بیدوخت در حال احرام، برهنه نمودن پا و سر، ترک بسیاری از عادت هایی که با آن ها الفت و انس برقرار کرده، چرخیدن دور یک خانه سنگی، بوسیدن یک سنگ سیاهِ منصوب در رکن کعبه، هفت بار رفتن و برگشتن میان دوکوه صفا و مروه، توقّف نمودن بهقید الزام در اوقات معیّن، میان بیابانهای سوزان پر از خاک و سنگِ منا و عرفات و مشعر پرتاب نمودن سنگریزههای معدود به ستونهای مخصوص در بیابان منا. بدیهی است این کارها، نه مطلوب نفس است و نه محبوب عقل؛ نه نفس انسان از این ها لذّتی میبرد و نه عقل انسان برای آن ها فایده و فلسفهای میفهمد. بلکه فقط امر خدا و فرمان خالق یکتا و آفریدگار عقل و نفس استکه انسان مسلمان را وادار به انجام اینسلسله اعمال میسازد، بدون اینکه توقّع و انتظار رسیدن به یک لذّت نفسی یا بهره عقلی از ادای این وظایف در نظرش باشد. زیرا در منطق یک مسلمانِ تربیت یافته در مکتب توحیدِ قرآن، تنها عامل تأمین سعادت وکمال نهایی انسان، اسلام است؛ إنَّ الدّین عِندَ الله، اَلإسلام. و اسلام هم یعنی تسلیم خدا گشتن و مطیع صِرف خدا بودن و عقل و اراده و اختیار خود را در جنب علم و اراده و اختیار حضرت خالق فانی ساختن و چرخیدن به هر سمتیکه او میخواهد و متشکّل شدن به هر شکلیکه او دوست دارد.
عالیترین فلسفه اوامر و نواهی در شرع مقدّس از نظر روشندلانِ واقعبین، همانا به دست آوردن روح تسلیم و خضوع در مقابل حضرت هدیه دهنده ی کمال و بخشنده جمال استکه بابُالاَبوابِ جمیع کمالات و سعادات بیپایان است. ولی متاسفانه انسان بینوا، بیخبر از رمزکار، همهاش داد از فلسفه احکام میزند و روشنفکری و حسّ کنجکاوی خود را به رخ میکشدکه: فلان دستور، چه فایده بهداشتی برای بدنم دارد؟ و آن حکم، از نظر اقتصادی و اجتماعی، دارای چه آثاری میتواند باشد؟ و آن عمل، کجای زندگی ما را رونق میدهد؟ و از اینقبیل سؤال هاکه حکایت از غرق شدن افکار اکثریّت در امور مادّی مینماید و حکایت از این میکند که مردم روز، اکثراً دین را نوکر خدمتگزار دنیا دانسته و از آن، بهطور انحصار، انتظار منافع مادّی دارند. و در غیر اینصورت، دستورات عالیه آسمانی را ارتجاعی و غیر قابل اجرا در جمعآدمیان میشمارند! البتّه، این طرز تفکّر جاهلانه، مختص به عصر معیّنی نیست. بلکه در تمام اعصار گذشته بوده و در مقابل انبیای خدا و سفیرانآسمانی، اظهار شده وآثار شومی هم بهدنبال داشتهاست.
قرآن در سه آیه آغازین از آیات هفتگانه ۱۶۴ تا ۱۷۰ سوره اعراف از صفحه ۱۷۲، به دنبال آیه پایانی صفحه قبل، از قومی از یهود به نام اصحاب سَبت، سخن به میانآورده که «در یک شهر ساحلی، مشرف بر دریای احمر سکونت داشتند» و شغلشان ماهیگیری بود. اینگروه از بنیاسرائیل بر اساس سنّت امتحان الهی، از طرف خدا مکلّف شدند روز شنبه را در میان ایّام هفته، اختصاص به عبادت دهند و از صید ماهی خودداری کنند و روزهای دیگر، درکار خودآزاد باشند.
ازآن جا که باید صحنه امتحان، با دشواری همراه باشد و انسان از طریق مبارزه با شهوات نفس امّارهاش، درجه تسلیم و اخلاص خود را بارز سازد و بهکمال قرب خدا نائل گردد، این بود که بر حسَب تقدیر خدا «روزهای شنبه که روز مخصوص عبادت آن قوم بود، سیل جوشان ماهی بر صفحه آب ظاهر میشد در حالتی که سرهای خود را بالا گرفته» و با اندامهای زیبا و پرگوشت خود همچون گوسفندهای چاق و فربه در لابهلای امواج میغلطیدند و تا مقابل درب خانههای مردم میآمدند؛ شکمهای سفید و برّاقشان دلربایی میکرد و چشمهای حریص و پراشتیاق ماهیگیران ساحل را به خود متوجّه میساخت، طوریکه خودداری کردن از صید آن همه ماهیان جذّاب و دلربا و دستبرداشتن از آن همه ثروت سرشار برای امتثال فرمان خدا، در نظرشان بسیار سنگین وگران میآمد. و عجیب آن که «از فردای آن روز تا شنبه آینده، ماهی کمیاب میشد». گوییکه نسل ماهی منقرضگشته یا در قعر دریا فرو رفتهاند.آری؛ ایناست معنای ابتلا و امتحان الهیکه میفرماید: «کَذلِکَ نَبلوهُم بِماکانوا یَفسُقون؛ ما آنانرا بهجهت طغیان و عصیانشان به چنینامتحان دشواری میآزمودیم».
عاقبت، جلوهگریهای فریبنده ماهیان دریا و هیجان حرص ثروتاندوزی در دلها،کار خود را کرد و سدّ ایمان را در هم شکست و مردم دنیادوست را به وادی گناه افکند و از راه مُزَوِّرانه مخصوصی که شیطان به فکرشان انداخت، «دست به ماهیگیری در روز شنبه که از طرف خدا تحریم شدهبود، زدند و فرمان خدا را زیر پا نهادند. تا آنجا که مخالفت امر خدا در میانشان، بهصورت یککار عادی درآمد و طغیان، از حدگذشت. در آن موقع بودکه فرمان نزول بلا از جانب خدا صادرگشت و آنجمعیّت طاغی، بهصورت بوزینگانی منفور و پلید درآمدند» و بساط زندگیشان از صفحه گیتی برچیده شد و به هلاک دائم افتادند.