سه داستان بسیار زیبا از کرامات امام هادی(ع)

 

اندیشه در دفع دشمن
محمد بن صلت گوید: به حضرت هادى علیه السلام نامه نوشتم که شخصى با من دشمنى مى کند و من به فکر چاره اى افتاده ام که آن را اجرا کنم .
حضرت در جواب نوشتند: احتیاج به آن فکر نیست .
طولى نکشید که آن شخص به بدترین وجهى از دنیا رفت و من از شرّ او خلاص شدم
 
برای خواندن بقیه داستان ها به ادامه بروید
 
منبع : سایت تبیان

مرد نصرانى و نجات او از مرگ

هبه بن منصور موصلى گوید: در دیار ربیعه مردى نصرانى به نام یوسف بن یعقوب زندگى مى کرد که با پدر من آشنایى داشت . روزى به خانه ما آمد و این داستان را نقل کرد:
از طرف متوکّل مرا به سامرّا جلب کردند. چون از زندگى مایوس شدم و از آن طرف بزرگوارى و عظمت على بن محمد الرضا علیهماالسلام را شنیده بودم ، متوسل به آن حضرت شدم و صد دینار به آن حضرت نذر نمودم .
وقتى به پدرم گفتم ، مرا تشویق کرد و گفت : اگر چیزى باعث نجات تو باشد، همین نذر خواهد بود.
وقتى به سامرّا رسیدم با خود گفتم : تا کسى از آمدن من مطلع نشده به نذرم عمل کنم ، ولى اولین دفعه بود که به سامرّا رفته بودم ، نه آشنایى داشتم و نه جایى را مى شناختم . به مرکب خود سوار بودم و مى ترسیدم خانه امام علیه السلام را از کسى سوال کنم ؛ چون نصرانى بودن من ظاهر بود. عنان مرکب را واگذاشتم که به هر طرف که مى خواهد برود و متحیر بودم که چه کنم و مرکب را به کجا ببرم . تا این که به در خانه شخصى رسیدم ، از او پرسیدم : این خانه کیست ؟
گفت : على بن محمد الرضا علیه السلام است .

تعجب کردم و ((الله اکبر)) گفتم و این را یک علامت دانستم . لحظه اى توقف نکرده بودم که خادمى بیرون آمد و گفت: یوسف بن یعقوبى تویى ؟
گفتم : آرى .
گفت : داخل شو و در این دهلیز بنشین .
گفتم : این هم علامت دیگر. نام و نام پدر مرا از کجا مى دانست و حال آن که من در این شهر آشنایى ندارم .
نشستم و فکر مى کردم ، ناگاه خادم بیرون آمد و گفت : صد دینارى که در آستین دارى بده .
صد دینار را دادم و گفتم : این هم علامت دیگر.
طولى نکشید مرا صدا زد، وارد شدم و دیدم امام علیه السلام تنها نشسته ، چون مرا دید، فرمود: خاطرجمع شدى؟
گفتم : بلى .
فرمود: وقت آن نشده که به دین اسلام برگردى ؟
گفتم : دیگر احتیاج به دلیلى نیست و کسى که اهل دلیل باشد همین دلایل براى او کافى است .
حضرت فرمود: هیهات که تو مسلمان نخواهى شد و از اسلام نصیبى ندارى ، لکن پسرت مسلمان مى شود و از شیعیان ما خواهد بود.
سپس فرمود: اى یوسف! گروهى گمان مى کنند که دوستى ما نفعى ندارد، به خدا سوگند! که دوستى ما نافع ترین چیز براى همه است .
آن گاه فرمود: برو که از متوکّل به تو مکروهى نمى رسد.
همان گونه که فرموده بود، من نزد متوکّل رفتم و به خیر و خوبى از دست او نجات پیدا کردم .
هبه الله گوید: من بعد از مدتى پسرش را دیدم که شیعه شده بود و از اکثر شیعیان در اخلاق قوى تر و در اعتقاد و محبت بالاتر بود.
او مى گفت : پدرم به دین نصارا مرد و من بعد از پدرم به اسلام مشرف شدم
 
یونس نقاش و عنایت مولا
در ((امالى ابن شیخ )) آمده است :
منصورى ، از کافور خادم ، روایت کرده که گوید:
امام هادى علیه السلام در سامرّا همسایه اى داشت که او را یونس نقّاش ‍ مى گفتند و بیشتر اوقات حضور آن بزرگوار مى رسید و خدمت مى نمود.
روزى در حالى که بدنش مى لرزید، خدمت حضرت رسید و عرض کرد: اى سید من ! وصیت مى کنم که با اهل بیت من خوب رفتار کنى .
حضرت فرمود: مگر چه شده ؟ و تبسّم فرمود.
یونس عرض کرد: موسى بن بغا نگینى به من داده بود که آن را نقش کنم و آن نگین از خوبى ، قیمت نداشت . وقتى که خواستم آن نگین را نقش کنم ، شکست و دو قسمت شد، روز وعده فردا است و موسى بن بغا یا مرا هزار تازیانه مى زند و یا مى کشد.
حضرت فرمودند: اکنون به منزل خود برو و بدان که فردا جز خوبى نخواهى دید.
روز دیگر، بامدادان خدمت امام علیه السلام رسید و گفت : قاصد موسى براى نگین آمده .
حضرت فرمود: وقتى رفتى ساکت باش و گوش کن به تو چه مى گوید.
مرد نقّاش رفت و بعد از زمانى خندان برگشت و عرض کرد: اى سید من ! وقتى رفتم و نشستم ، خطاب به من گفت : کنیزان من درباره آن نگین با هم دشمنى دارند، مى شود که شما آن دو نگین را دو نصف کنى تا هر دوى آنها راضى شوند و دست از مخاصمه بردارند و نزاع نکنند؟
حضرت حمد خدا را به جا آورد و پرسید: تو در جواب او چه گفتى ؟
گفت: گفتم : مرا مهلت بده تا فکرى بکنم و ببینم چاره اى هست یا نه ؟
حضرت فرمود: خوب جواب دادى ؟(۵).

 

 

 

islammovie

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

پوستر والپیپر حضرت رقیه سلام الله علیها

پ اکتبر 15 , 2015
برای بزرگ دیدن روی عکس کلیک کنید  

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...