چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند
حسن من یک باشداوبیند به چند
کله اش از مو آزاد است و طاس
آبرویم رفته بیش اهل ناس
مشک پرکشک آورد جایه شکم
صبح تا شب میخوردگوید چه کم
چون که خشم آرد شودسرخ گلی
نعره آرد برسرم چون بلبلی
ضربه بر من میزند باشصت فن
خواب از چشمم بدزدد درد تن
مادرى دارد سه سر دم اژدها
هرکجا خواهم روم گوید کجا
آن زبانش نیش دارد همچو مار
دورپاهایم بپیچد سیم خار
خواهرش را من چه گویم حرف چیست
حقه بازی آورد از ده چوبیست
گشته ام از دست این هرسه علیل
وای بر آن تیره بخته بی کسه شوهر ذلیل
تمنا