در شماره دهم « کیهان فرهنگی » به بهانه مصاحبه با « تقی مدرسی »، نویسنده ایرانی الاصل مقیم آمریکا، مطلبی درباره « سلمان رشدی » و کتاب « آیات شیطانی » به چاپ رسیده که بسیار قابل تأمل است. مقاله مزبور به گونه ای به چاپ رسیده که در نگاه اول نمی توان از محتوای آن آگاه شد؛ اسم تقی مدرسی جز در پیشگفتار ذکر نشده و تصویرش نیز نه در همان صفحه اول مقاله، بلکه در صفحه بعد و به صورتی که در نگاه اول قابل تشخیص نباشد، آمده است. خبرنگار پرسیده است: « اجازه بدهید درباره سلمان رشدی نیز نظرتان را بدانیم. »
مشروح کامل در ادامه
تقی مدرسی جواب می دهد:
« من نظرم را در مقاله ای داده ام که چند ماه پیش در واشنگتن پست به چاپ رسید. به نظر من، سلمان رشدی نویسنده بی استعدادی نیست، ولی با اعتیاد مزمنی که به آرتیست بازیهای بچه گانه و سرقت ادبی – مثلاً از مارکز – دارد، گاهی ارزش کارهایش را تا سطح ابتذال پایین می آورد. به نظر من شهرت جهانی آیات شیطانی بیشتر مربوط به مسائل سیاسی و مذهبی است تا ارزش ادبی آن. قبل از هیاهوی اخیر، اکثر نقدنویسهای معتبر اینجا آیات شیطانی را آش دهن سوزی به حساب نیاوردند. من هر چه کردم نتوانستم داستان را تا آخر بخوانم. به نظر من آثاری از این قبیل را باید بگذارند تا با « ثقل » ادبی به عمق درخورشان رسوب کنند.»
قصد ما از این نوشتار دفاع از فتوای معجزه آمیز حضرت امام خمینی (ره) درباره سلمان رشدی نیست. اما همین که در داخل کشور نیز کار بعضی نشریات به چند و چون و چون و چرا درباره این حکم کشیده، نشان دهنده واقعیت تأسف انگیز و به شدت نگران کننده ای است که در آخر این نوشتار بدان اشاره خواهیم کرد. درباره گفته های تقی مدرسی نیز مسئله ما آن نیست که چرا این روشنفکر غرب زده مقیم آمریکا سخنانی از این قبیل گفته است، بلکه روی سخن ما متوجه این پرسش است که چرا مقالاتی از این نوع در نشریات ما به چاپ می رسد، آن هم در آستانه سالگرد صدور فتوای حضرت امام درباره سلمان رشدی ملعون.
در گفته های تقی مدرسی، مندرج در کیهان فرهنگی، تلویحاً در صورت مسئله ای که به صدور فتوای مذکور منجر شد ایجاد تشکیک می شود:
ـ هویت این کتاب را به مثابه یکی از مظاهر توطئه گسترده استکبار جهانی علیه اسلام انکار می کند و به آن چون « یک اثر هنری از یک فرد نه چندان بی استعداد » می نگرد.
ـ با انکار ارزش ادبی کتاب آیات شیطانی در اصل اهمیت موضوع تا آنجا که بتواند در خور توجهی اینچنین عظیم باشد ایجاد شک می کند و تلویحاً اذعان می دارد که اصلاً همین هیاهوهاست که به کتاب مزبور شهرت جهانی بخشیده است.
ـ بالاخره با کشاندن مسئله به درون مرزبندی های نظام ارزشی دموکراسی، این چنین حکم می کند که بهتر است آثاری از این قبیل را بگذراند تا با ثقل ادبی به عمق درخورشان رسوب کنند.
تشخیص این مطلب که آنچه از دهان نویسنده مزبور بیرون آمده سخن استکبار جهانی است نیاز به هوشیاری بسیاری ندارد، گذشته از آنکه شهرت تقی مدرسی در ضدیت با انقلاب اسلامی بر هر که پوشیده باشد مسلّماً از دست اندرکاران نشریه کیهان فرهنگی پوشیده نیست. روز دوشنبه، ششم شهریور ماه همین امسال ، درباره تقی مدرسی و رمان تازه اش « آداب زیارات » گزارشی از رادیو آمریکا پخش شده که جملاتی از آن را نقل می کنیم:
« زائری که در کتاب « آداب زیارت » ( کتاب آخر تقی مدرسی که از سوی مؤسسه انتشاراتی داگلبرید در نیویورک منتشر شده است ) ذکرش رفته، در سال های جنگ ایران و عراق در یکی از حومه های تهران زندگی می کند. این بخش از شهر، محلّ زندگی توده هایی است که در این جنگ نیزهمچون هر جنگ دیگری بسیاری از مقررات را نادیده می گیرند، بسیاری از سختی ها را می پذیرند و آنچه را در فروشگاه ها یافت نمی شود در گوشه و کنار خیابان ها می فروشند. در این حومه طبقه متوسط حاکم است؛ طبقه ای که زنان در آن قدرت غالبند و شوهرانشان را کنترل می کنند… در این رمان یکی از زنان به نام « هلیبیا» نابیناست و چهره زیبایش تقریبا مسطح شده است. پاسداران انقلاب به جرم نداشتن پوشش اسلامی، به رویش اسید پاشیده اند [!] مردمان این محل قهرمانان جنگ نیستند و مشاهده هر حمله هوایی از جانب عراقی ها روانه دهات اطراف می شوند. خویشان برخی از آنها مقیم ایالات متحده هستند و اینان در رؤیای مهاجرت به ینگه دنیا روز را به شب می رسانند. قهرمان رمان « هادی بشارت » نام دارد. زندگی داخلی بشارت نیز خود مصیبتی دیگر است. شغلش را که تدریس در دانشگاه بوده از دست داده و همسر شاکی اش نیز به سبب منع زنان از بازیگری در تئاتر خانه نشین شده است. پسرش در آمریکا کارواش دارد و… مهرداد رازی یکی از شاگردان وفادار بشارت است که او را همراهی می کند. وی از جمله جوانان نا آرام محل است که به یُمن تعالیم استاد به فرهنگ های باستان علاقه مند می شود و این اشتیاق آنچنان بالا می گیرد که به عشق دیدن خرابه های بابِل [!] داوطلب رفتن به جبهه می شود. به زودی شهید [!] دیگری به خیل شهدا افزوده می شود و حجله دیگری بر پا می گردد. مادر داغدیده و تیز هوش مهرداد به صورت یک کاراکتر کمیک ظاهر می شود. هنگامی که بشارت از مرگ به عنوان بخشی از زندگی یاد می کند، مادر مهرداد می گوید منظورتان چیست؟ اگر چنین است، من نه طالب مرگم و نه طالب زندگی. می خواهم دار و ندارم را به دلار صد تومان تبدیل کنم و بروم لوس آنجلس [!] و… »
آیا به راستی مسئله بدین سادگی است که شیطان از سوراخ سهل انگاری و تسامح ما به درون مجله ای خزیده است که تحت نظارت نمایندگی ولی فقیه است و یا موضوع را باید از این عمیق تر و وخیم تر دانست؟
شور و وحدتی که حکم تاریخی حضرت امام درباره کتاب آیات شیطانی و نویسنده آن در میان مسلمانان جهان برانگیخته آن همه گسترده و عظیم است که اثرات و برکات آن را جز در مقیاس تاریخی نمی توان دید. استکبار جهانی برای مقابله با اثرات جهانی این حکم چه راهی در پیش دارد؟ بهترین راه برای دشمن آن است که با ایجاد شک در اصل مسئله، حکم را از روشنی و اتقان لازم خارج کند و از آنجا که اصولاً بشر امروز در سپهر جهانی تبلیغات غربی می زیَد و لاجرم با عقل دموکراسی زده می اندیشد، بهترین راه همین است که در بطن سخن تقی مدرسی نهفته است: تغییر صورت مسئله و لیبرالیزه کردن آن.
شأن قدسی فتوای حضرت امام، اذن چون و چرا کردن به هیچ کس نمی دهد و ما نیز نه در مقام دفاع، کـه در مقام تـذکـر، نـکاتی چنـد را کـه در ایـن شرایط لازم تشخیص داده ایـم بـه عـرض مـی رسانیم:
۱- آنچه که زمینه ای آماده برای نشر مطالبی از این قبیل فراهم می کند لیبرالیسم حاکم بر فضای فرهنگی و هنری کشور است. باید میان آزادی های انسانی و لیبرالیسم تفاوتی آن سان که شایسته است قائل شد. در مواجهه با حکم حضرت امام، هویت حقیقی آزادی های لیبرالیستی در دموکراسی غربی آشکار شد: « آزادی دین در غرب، نقابی است برای پوشاندن چهره ی انکار دین. »
۲- برای جلوگیری از غلبه لیبرالیسم باید با این تفکر مبارزه کرد که: « ما باید آنگونه حرکت کنیم که پسندِ دنیای امروز و مجامع بین المللی است. » ضرورت ایجاد رابطه با دولت های دیگر و مجامع بین المللی اگر ما را بدانجا سوق دهد که بخواهیم معیار حرکت خود را پسند جهانی قرار دهیم، مسلّم بدانیم که آنچنان با شتاب به درون چرخ دنده سلطه سیاسی استکبار غرب بلعیده خواهیم شد که حتی استخوان هایمان نیز خرد خواهد گشت.
اگر تقی مدرسی می توانست راهی به حقیقت پیدا کند هرگز این گونه نمی زیست و مصاحبه ای که از او در « دنیای سخن»، شماره ۲۳، به چاپ رسیده می تواند برای اهل تحقیق پنجره ای به تفکر منحطّ این نویسنده غرب زده باز کند. ما باید به وظیفه خود عمل کنیم، چه مورد پسند استکبار و افرادی چون تقی مدرسی واقع بشود یا نشود. وقتی مبادی تفکر ما از غرب جداست نباید منتظر باشیم که نتایج عملی تفکرمان مورد تأیید آنها واقع شود و رسیدن به نقطه ای که اکنون نشریاتی چون کیهان فرهنگی بدان رسیده اند نقض اغراض اولیه ماست؛ یعنی اگر می خواستیم که نهایتاً خود را با پسندِ غرب و غرب زدگان بسنجیم، دیگر چه داعیه ای برای انقلاب کردن وجود داشت؟
۳- آیا ما نسبت به سرنوشت خویش بی تفاوت شده ایم و دیگر چشم از افق اسلام برگرفته ایم؟ حکم کردن در این باب از یک سو موکول به وجود معرفت کافی درباره این جامعه است و از سوی دیگر موکول به وجود معرفت کافی نسبت به انسان و حقیقت وجود او.
رهبری آن جمعیت غالب ازجامعه ما که نخست در انقلاب و بعد هم در جنگ تحمیلی منشأ اثر و مدافع از جان گذشته اسلام و آرمان های والای حضرت امام بوده اند در کف روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و رسانه های گروهی نیست و تفاوت اساسی جامعه ما با جامعه غرب نیز در همین جاست. در اینجا نشر مطالبی چون مقاله مذکور در نشریه کیهان فرهنگی اگر با عکس العمل شدید از جانب عموم مردم مواجه نمی گردد بدان دلیل است که اکثریت غالب جز باتلویزیون و نشریات یومیه، آن هم به صورتی محدود، رابطه ای ندارند و باید دانست که اصلاً مسئله آنها مسئله ای نیست که در نشریات فرهنگی و هنری بدان پاسخ داده شود. مخاطب این نشریات تخصصی، همانگونه که خود آنها نیز بر آن واقفند، کسانی هستند که بیش تر از اکثریت غالب مردم مرتبط با سپهر آموزشی و تبلیغاتی استکبار جهانی و متأثر از آن بوده اند و لذا هرگز نباید پنداشت که چاپ چنین مقالاتی در نشریاتی چون کیهان فرهنگی، آدینه و دنیای سخن به معنای روی بر تافتن مردم از اصول اولیه و جاودان انقلاب اسلامی است. راه پیمایی مردم در بیست و دوم بهمن ماه سال ۶۸ خود حکایتگر همین معناست.
و بالاخره:
وای بر ما اگر اجازه دهیم که روشنفکران وارث انقلاب شوند.