فمینیسم چیست و چه می گوید ؟ – تحلیلی کوتاه بر فمینیسم

 
مری دیلی در «کلیسا و جنس دوم»، (1968) و «زن بوم‏شناسی»، (1978) اعتقاد دارد:
جادوی مردسالاری، مسیحیت است که مذهب خدای مؤنث را با گنجاندن برخی عناصر آن در اسطوره‏های جدیدی که از هر نوع قدرت مؤنث تهی شده مسئله کرده است. برای نمونه، اقانیم ثلاثه، صلیب و تولد عیسی از یک باکره عناصری بودند که از خدای مؤنث گرفته شدند.
 
مشروح کامل در ادامه
 
منبع: masafportal.com

«مرد» از دیدگاه فمینیسم

مسئله «مرد» یکی از مسائل مهمی است که در مباحث فمینیسم برجسته شده است و در واژه‏هایی مانند: مردسالاری، پدرسالاری، مردمحوری، نظام سلطه مردانه و… ظهور پیدا می‏کند.
در مسئله «مرد» دیدگاه‏های متفاوتی در میان فمینیست‏ها وجود دارد؛ بعضی از فمینیست‏ها، مردان را دشمن سازش‏ناپذیر زنان می‏دانند و در پیش گرفتن راهی جداگانه و خودمختارانه را برای برآوردن نیازهای زنان تجویز می‏کنند. از این نقطه‏نظر، مردان در زندگی زنان به کلی زائدند و هیچ گونه سازشی بین زنان و مردان وجود نخواهد داشت.
در این نگاه رادیکال فمینیست‏ها به مرد، نظام مردسالاری و پدرسالاری چیزی دانسته می‏شود «بی‏زمان». از نگاه آنها مردان همواره در پی این بوده و هستند و خواهند بود که بر زنان تسلط داشته باشند. آنان از هر وسیله‏ای چه منصفانه و چه ناشایست برای رسیدن به این مقصود استفاده خواهند کرد.
این اعتقاد، اعمال قدرت مردانه را به دنیاهای «عمومی» سیاست و «کار» محدود نمی‏کند، بلکه آن را تا قلمرو خصوصی و حیطه شناختی روابط جنسی هم ادامه می‏دهد.
در یک بیان ملایم‏تر از فمینیست‏ها، «مردسالاری» به عنوان علامت اختصاری برای شرایطی که زنان، نابرابری را چه در عرصه عمومی و چه در عرصه خصوصی، تجربه می‏کنند، به کار برده می‏شود. در این بیان ضعیف‏تر، منظور از پدرسالاری، ساختاری است اجتماعی و زاییده معانی مربوط به مذکر و مؤنث بودن و خلاصه زاییده جنس است.
در اینجا به عنوان نمونه به برخی از دیدگاه‏های فمینیست‏ها در مورد مرد و مردسالاری اشاره می‏شود:
هایدی هادتمن، مردسالاری را مجموعه‏ای از مناسبات اجتماعی با زمینه‏ای مادی تعریف می‏کند که بر پایه نظامی متشکل از روابط سلسله مراتبی مردانه وهم‏بستگی مردانه عمل می‏کند و معتقد است که مردسالاری، جهان‏شمول و غیرقابل تغییر نیست و شدت و حدّت آن در طول زمان تغییر می‏کند.
دورتی دینرستین، در مقام روانکاو، مدعی است مردسالاری، با حذف زنان از تاریخ، از شکل‏بندی جنسیتی مردان و زنان و معیار دوگانه‏ای که این شکل‏بندی را موجب می‏شود، ریشه می‏گیرد.
الیزابت مینچ معتقد است کاری که ما فمینیست‏ها انجام می‏دهیم، با کپرنیک که مرکزیت زمین را از میان برد و با داروین که محور بودن نوع ما را از بین برد، قابل قیاس است. ما محوریت مرد را از بین می‏بریم و این دگرگونی، بنیادی است. بر اساس این نگرش، زن و مرد دو موجود متناقض و نابرابرند که با یکدیگر تضاد منافع دارند. بنابراین، چنین تبلیغ می‏کنند که مردان مقصر اصلی زیردست بودن زنان هستند.

نفی نظریه اخلاق سنتی

فمینیست‏ها استدلال می‏کنند که نظریه اخلاقی بر مبنای تجربه مرد قرار دارد؛ زیرا اخلاق‏گرایی قلمرویی عمومی تعریف شده است و نه قلمرو خصوصی یا ملموس و خاص.
سوزان شروین، می‏گوید که: «رهیافت فمینیستی به اخلاق، دیدگاهی مشخصا سیاسی را به کار می‏گیرد و پیشنهاداتی را ارائه می‏دهد مبنی بر این که چگونه با مورد توجه قرار دادن الگوهای سلطه‏گری و ستم بر زنان، باید اخلاق را اصلاح کرد؟»
اخلاقيّون فمینیست، آن مقدار که بر قدرت تأکید می‏ورزند، به این که (به لحاظ اخلاقی) چه چیزی خوب است، توجه ندارند. آنها به شیوه‏هایی که موجب تداوم وضع کنونی ستم بر زنان در رهیافت سنتی به اخلاق می‏شود توجه می‏کنند.
بسیاری از فمینیست‏ها راجع به شیوه‏هایی که موجب می‏شود اخلاق سنتی، از زیردست بودن زنان، حمایت کند، بحث می‏کنند و اخلاق غرب، خصوصا سنّت روشنفکری اروپا را آماج انتقادات خود قرار داده‏اند. این انتقادات را می‏توان به پنج گروه اصلی تقسیم کرد:

الف) بی‏توجهی به منافع و علایق زنان

این بی‏توجهی در توصیف فلاسفه بزرگ، مثل ارسطو، از فضایل زنان به چشم می‏خورد. فضایلی مانند اطاعت، سکوت، وفاداری و…

ب) غفلت از مقولات مربوط به زن

فمینیست‏ها می‏گویند فلاسفه اخلاق از مباحث خاص زنان غفلت کرده‏اند؛ آنها خانه و خانه‏داری را بیرون از عرصه اقتصاد و عدالت تصور کرده، آن را حوزه‏ای خصوصی به حساب می‏آورند که از قلمرو و تنظیمات قانونی خارج است.

ج) انکار فایده و تأثیر عمل اخلاقی زنان

فمینیست‏ها اغلب می‏گویند نفوذ اخلاقی زنان نه تنها از طریق بیرون راندن آنها از مباحث اخلاقی یا نادیده انگاشتن کمک و تأثیر آنها، بلکه از طریق این ادعای فلسفی که زنان عقل اخلاقی ندارند، نادیده گرفته می‏شود. به اعتقاد آنها ارسطو اولین کسی بود که چنین ادعایی کرد.

د) تحقیر ارزش‏های زنان

به اعتقاد فمینیست‏ها، اخلاق سنّتی تمایل دارد ویژگی‏هایی مثل استقلال، تعقل، اراده، احتیاط، رعایت سلسله مراتب، سلطه‏گری، فرهنگ تعالی تولید، زهد، جنگ و مرگ را که به طور سنتی مردانه شمرده می‏شوند را بیشتر از ارزش واقعی آنها ارزیابی کند؛ و از سوی دیگر ویژگی‏هایی مثل وابستگی به دیگران، اشتراک، ارتباط، سهیم شدن، عاطفه، بدن، اعتماد، عدم سلسله مراتب، طبیعت، نفوذ، شادی، صلح و زندگی را که به طور سنتی، زنانه شمرده می‏شوند، کمتر از ارزش واقعی آنها ارزیابی کند.

ه) بی‏ارزش کردن تجربه اخلاقی زنان

اخلاق سنتی با به کارگیری نوعی تفکر مردانه که از ویژگی‏های آن، وجود قواعد کلی، انتزاعی بودن و بی‏طرفی است، به شیوه‏های تفکر زنانه که عاطفی، مبتنی بر روابط آنها، جزئی و یک‏سونگر است، توجه نمی‏کند.
فمینیست‏ها به عنوان درمانی برای جنس‏گرایی اخلاق فمینیستی، رهیافت فمینیستی به اخلاق را پیشنهاد می‏کنند که اجمالاً به شرح ذیل است:

1. این رهیافت، ابتدا با تصدیق این مطلب آغاز می‏شود که زنان و مردان، تجارب و موقعیت‏های متفاوتی در زندگی دارند.
2. رهنمودهایی برای عمل ارائه می‏دهد که به جای تقویت سلطه‏پذیری نظام‏مند فعلی زنان، آن را از بین می‏برد.
3. رهنمودها و رهیافت‏های علمی ارائه می‏دهد تا هم در مسائل حوزه عمومی و هم در مسائل حوزه خصوصی بکار رود.
5. تجربه اخلاقی همه زنان را نقّادانه جدی می‏گیرد.

فمینیسم و باورهای مذهبی درباره مذهب، دو نظریه مهم فمینیستی وجود دارد:

1. نقد رفورمیستی لیبرالی از رسم و رسوم موجود.
2. خلق اتوپیایی یک رویه جدید.
«کتاب مقدس زنان» (1898 ـ 1895) نوشته الیزابت کدی استانتن اولین فعالیت فمینیستی در جهت ایجاد تغییرات در مذهب بود. به اعتقاد استانتن، زبانو تفسیر قطعاتی از کتاب مقدس که به زنان مربوط می‏شود یکی از سرچشمه‏های اصلی موقعیت پست‏تر زنان بوده است.
مری دیلی در «کلیسا و جنس دوم»، (1968) و «زن بوم‏شناسی»، (1978) اعتقاد دارد:
جادوی مردسالاری، مسیحیت است که مذهب خدای مؤنث را با گنجاندن برخی عناصر آن در اسطوره‏های جدیدی که از هر نوع قدرت مؤنث تهی شده مسئله کرده است. برای نمونه، اقانیم ثلاثه، صلیب و تولد عیسی از یک باکره عناصری بودند که از خدای مؤنث گرفته شدند.
مری دیلی مدعی است که پیام محوری مسیحیت، «سادومازوخیسم»، (خودآزاری و دیگرآزاری) است که به شکنجه مشروعیت بخشیده است.
هدف یکی دیگر از حوزه‏های مطالعاتی فمینیستی، کشف سنت و تاریخ بدیعی است که بتواند از مشخص بودن زنان دفاع کند. این حوزه منابع خود را از انسان‏شناسی و پژوهش تاریخ جوامع زن‏سالار و مذاهب باستانی خدا ـ مادر به دست می‏آورد.
محققان فمینیست، به ویژه علاقه‏مند به دانستن این مسئله بوده‏اند که چطور مذاهب ابتدایی کنار گذاشته شده یا به نفع مذاهب مردسالار سرنگون شدند.
در حال حاضر، دین‏شناسان فمینیست، مانند رزماری رویتر می‏گویند در باورهای مذهبی جامعه مدرن، الگوهای تغییر مشابهی در روابط انسان‏ها و در روابطشان با طبیعت وجود دارد. بنابر ادعای این محققان، مذاهب باید در جهت احیای نوعی توازن اجتماعی و طبیعی برای بقاء آینده متحول شوند.
ازاین‏رو، بت‏پرستی جذابیت آشکاری برای فمینیسم ذات‏گرا و فمینیست‏های طرفدار محیط زیست (اکوفمینیسم) دارد؛ به این اعتبار که برخی مضامین آن می‏تواند درباره وحدت دوباره با یک مادر زمین یا منشأ خدای مؤنثرا بازنمایی کند و بازگشتی باشد به ارزش‏های مادرسالارانه مانند احترام به جهان طبیعی و ارزشهای زنانه مثل صلح‏طلبی و پرورش و تغذیه.
استارهاوک، نویسنده و فعال آمریکایی، چهره‏ای برجسته در تلفیق چندخدایی، فمینیسم و مسائل زیست محیطی محسوب می‏شود. وی، در کتاب‏هایی مانند «رقص مارپیچی: احیای مذهب باستانی خدای بزرگ مؤنث، 1979» و همچنین در گردهمایی گروه‏های بت‏پرستی با نام «اردوهای ساحران»، مذهبی با محوریت خدای مؤنث را موعظه می‏کند که تقدس را هم به انسان و هم به جهان طبیعی بازمی‏گرداند.
آندره میشل، نیز معتقد است که ادیان بزرگ پدرسالار، دقیقا پس از آنکه تغییرات سیاسی، اقتصادی، فنی و ایدئولوژیکی زندگی جوامع را بر هم‏زده و انحصار قدرت خدایان مؤنث دوره نوسنگی کهن را نابود کردند استقرار یافتند.
یکی از فعالیت‏های عمده فمینیست‏ها زیر سؤال بردن ارزش‏ها و باورهای دینی است که اساسا نگاه دین به زن را مورد انتقاد قرار می‏دهد. آنان معتقدند که اسلام زن را محدود کرده و با احکامی که در خصوص زن و مرد صادر نموده است به نوعی ظلم در حق زن روا داشته است.

فمینیسم و مادری

تعریف و ارزش مادری از مسایل بحث‏انگیز در فمینیسم معاصر است. فایرستون و سیمون دوبوار برچیدن بساط مادری در شکل کنونی‏اش را عامل مهمی در تغییر جامعه و بازتولید اجتماعی می‏دانند.
در نظر این گروه از فمینیست‏ها، تولیدمثل و مادری کردن باری بر دوش زنان و بخشی از سرکوبی است که باید رفع شود. فایرستون معتقد است، تنها راه آزادیحقیقی زنان، رهانیدن آنان از بار تولیدمثل از رهگذر تکنولوژی‏های علمی جدید است.
اما برخی از فمینیست‏ها، جنبه‏ای بسیار مثبت برای مادری برشمرده‏اند و چنین استدلال می‏کنند که مادری می‏تواند و باید برای زنان یک تجربه لذت‏بخش باشد. از دید این فمینیست‏ها، تکنولوژی پیش از آن که راه‏حلی برای کاستن از فشار تولیدمثل باشد، در واقع اغلب در تجربه زنان از بارداری، زایمان و مادری اختلال ایجاد می‏کند و مردان از آن استفاده می‏کنند تا به هر نحوی کنترل این فراگردها را از دست زنان خارج سازند.
برای نمونه، آدرین ریچ (1976) چنین استدلال می‏کند:
این طب و تکنولوژی از آن رو مورد استفاده مردان قرار گرفته که آنها را از قدرت‏هایی که تولیدمثل و مادری به زنان می‏دهد می‏هراساند. مردها می‏خواهند این قدرتها را تحت کنترل درآورند.
ریچ، بین نهاد اجتماعی مادری که شالوده کنترل مذکر و سرکوب زنان در موقعیت‏های سیاسی و اجتماعی مختلف بوده است، و تجربه مادری، که برای زنان چه بسا لذت آفرین و هم قدرت‏بخش باشد فرق می‏گذارد. بخشی از نهاد مادری که ریچ آن را نقد می‏کند، ایدئولوژی خانواده هسته‏ای است، که مردان آن را برای تضمین مالکیت خود بر زنان و فرزندانشان وضع کرده‏اند.
مشکل عمده‏ای که برای زنان وجود دارد این است که نهاد و تجربه مادری باهم سازگار نیستند، به این معنی که زنان اغلب خود را با بارداری، زایمان و مادری بیگانه احساس می‏کنند. بنابراین، زنان باید خواهان این باشند که جسمشان و مادری‏شان به آنها بازگردانده شود.
هر چند مسئله مادری یکی از موارد مناقشه‏آمیز در بین فمینیست‏ها است، ولی هر دوی این نظریه‏ها در مورد مادری، به نوعی، مادری را منشأ اصلی سرکوب زنان می‏دانند؛ زیرا همه فمینیست‏ها معتقدند که اگر وضعیت و سرشت پیوندهای زنان با نقش‏های تولیدمثلی مورد تجویز جامعه تغییر می‏کرد، آنگاه آن آزادی می‏توانست انقلابی‏تر از هر انقلاب اجتماعی باشد.
فمینیست‏ها تصور می‏کنند که نپذیرفتن وظیفه مادری و اشتغال رسمی مادران، راهگشای مشکلات و معضلات عمده آنان می‏باشد؛ با اشتغال صاحب درآمد می‏شوند و استقلال می‏یابند. از نگاه آنان، زنان خانه‏دار، موجودی تلقی می‏شود که به دور از جریان پویای زندگی اجتماعی، در فضای محدود خانه محصور و محدود می‏شود.

فمینیسم و مسائل جنسی

یکی از حوزه‏هایی که فمینیسم بحث‏های مفصلی درباره آن دارد و همواره مورد تأکید فمینیست‏ها بوده، حوزه مسائل جنسی می‏باشد که دیدگاه‏های عمده‏ای در این زمینه وجود دارد مانند:
تئوری ازدواج آزاد (مادر مجرد)، تئوری برابری زنان آزاد با زنان شوهردار، تئوری آزادی لذات و استفاده‏های جنسی، تئوری جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل، تئوری تبعیت مرد از اراده جنسی زنان، و هم‏جنس‏گرایی و… . در ادامه به برخی از این تئوری‏ها اشاره می‏شود. 

تئوری ازدواج آزاد (مادر مجرد)

این نظریه که از آن به «مادر مجرد» هم یاد می‏شود، از دیدگاه‏های اصولی فمینیسم است. طبق این دیدگاه، زنان از حق اولاد برخوردار هستند؛ اما تابع مقررات ازدواج و قوانین مدنی موجود در کشورهای جهان نخواهند بود. هر زنی حق دارد، با مردی که با او بیگانه محسوب می‏شود آمیزش کند و یا از طریق تلقیح،باردار شده، برای خود فرزندی تولید نماید. فمینیست‏ها از دولت‏ها می‏خواهند برای چنین زنی حق قانونی قائل شود.
آندره میشل تقاضاهای فمینیستی را در سوئد و آلمان چنین بیان می‏کند:
مطالبات فمینیستی در این دو کشور، بیشتر مربوط به تغییرات یا حذف ازدواج و حق زن در داشتن فرزند بدون ازدواج می‏شود.

برابری حقوق زنان آزاد با زنان شوهردار

از دیگر دیدگاه‏های فمینیست‏ها، تئوری برابری حق زن آزاد با حق زن شوهردار است. آنان برای حمایت از این زنان درخواست کرده‏اند که کودکانی که از زنا و روابط جنسی آزاد به وجود می‏آیند، با کودکانی که از طریق شرعی و قانونی و روابط محدود و مقید در خانواده متولد می‏گردند، حقوق برابر داشته باشند.

جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل

دیدگاه یاد شده، خواهان تفکیک میان روابط جنسی و تولیدمثل است. این امر در صورت تحقق، حق بهره‏مندی از لذات را برای آنها فراهم می‏آورد. فمینیست‏ها که خواهان چنین چیزی هستند جلوگیری از بارداری و سقط جنین به خواست زن را مطرح می‏کنند. و این خواسته را در تسهیل لذات مستقل، لازم می‏شمارند.
فمینیست‏ها می‏گویند:
در حالی که هنوز روش جلوگیری صددرصد وجود ندارد، جدایی رابطه جنسی از تولیدمثل کاملا نمی‏تواند تحقق یابد، مگر آن که زنان نیز حق سقط جنین را به دست آورند.
نلی روسل، فمینیست فرانسوی که تلاش فراوانی برای جدایی روابط جنسی از تولید مثل انجام داده، اعتصاب شکم‏ها را برای مادرانی که فرزند بسیار داشتند، توصیه می‏کند.

هم‏جنس‏گرایی

فمینیست‏ها معتقدند که یکی از راه‏های کنترل مردان بر زنان به واسطه روابط ناهم‏جنس‏خواهی از طریق تعریف احساسات جنسی «بهنجار» زنانه است.
یکی از فمینیست‏ها در مقاله‏ای با نام «سکسوالیته و تمایلات جنسی» می‏کوشد این مطلب را بیان کند که زن اصولاً از مقاربت با مرد لذت نبرده یا به اوج لذت خود نمی‏رسد. او به نوعی با بیان یافته‏های علمی از این دست، خودارضایی در زنان و هم‏جنس‏بازی را ترویج می‏کند. ان کوت، یکی از فمینیست‏ها می‏گوید: زنان باید احساسات جنسی خود را مجددا تعریف کنند. و آن تصوری از آمیزش جنسی را که مردان معیار دانسته‏اند کنار بگذارند و درصدد کشف راه‏های جدید لذت متقابل جنسی برآیند… .
آنان، هم‏جنس‏گرایی را برای رهایی از تسلط مردان پیشنهاد می‏دهند و می‏گویند «هر زنی که با مردی بخوابد هم‏دست دشمن است» به این ترتیب «انتخاب جنس» عملی سیاسی است.

نتایج و پی‏آمدها

مهم‏ترین ویژگی مشترک فمینیست‏ها دفاع از زن و حقوق او می‏باشد. «فمینیسم» هرگز جنبش فکری با ایده واحد نیست؛ ولی تمام فمینیست‏ها هم‏عقیده‏اند که بایستی فرودستی زنان را فهمید و آنان را آزاد کرد؛ البته فمینیسم، رسالتش را در دفاع از حقوق زن محدود و منحصر ننموده است؛ بلکه در صدد ارائه تفسیرجدیدی از جهان و انسان است تا بر مبنای آن، از نفوذ مردان به دور بماند؛ چون آنها معتقدند، بافت جوامع و نهادهای اجتماعی بر اساس حفظ منافع جنس مذکر شکل گرفته است. ولی در مورد دلایل این فرودستی یا چگونگی رسیدن به این آزادی توافق ندارند. پس معضل اصلی زنان ستم‏دیدگی زنان و ظلمی است که در طول تاریخ بر آنها روا شده است. گرچه فمینیست‏های رادیکال، زن را طبقه اجتماعی متضاد با طبقه اجتماعی مرد می‏دانند و می‏گویند: «زنان منافع مشترک دارند؛ زیرا همه آنها مورد استعمار و ستم مردان قرار می‏گیرند؛ و بنابراین زنان، طبقه‏ای را تشکیل می‏دهند که با طبقه دیگر ـ طبقه مردان ـ در تضاد است».
موتیک ویتیگ از پیشتازان این نگرش در سال 1979 در مقاله‏ای تحت عنوان «انسان زن به دنیا نمی‏آید» می‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات و کاریکاتورها و ساخته‏های فرهنگی نیست، زنان یک طبقه‏اند؛ زن نیز مانند مرد مقوله‏ای سیاسی و اقتصادی است؛ نه مقوله‏ای ابدی… بنابراین، هدف مبارزه ما، سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».
فمینیست‏های مارکسیست و سوسیالیست، با توجه به نظام فکری خود، رابطه زنان را با نظام اقتصادی به اندازه رابطه مردان با زنان، مسئله خود می‏دانند. اساسا اینان معتقدند: ستم مردسالاری بر ستم سرمایه‏داری همیشه مقدم بوده و هست. فمینیست‏های لیبرال نیز هماهنگ با سایر فمینیست‏ها، خواهان برداشته شدن تبعیض طبقاتی میان زن و مرد هستند. به طور تاریخی، فمینیست‏های لیبرال به دفاع درباره حقوق برابر برای زنان؛ یعنی برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندی همانند مردان می‏پردازند. فمینیست‏های طرفدار حقوق برابر، علیه قوانین و رویه‏هایی که حقوقی را برای مردان، و نه زنان؛ قائل می‏شوند، مبارزه کرده‏اند. اینان در ادعای برابری زن و مرد کار را به جایی رسانده‏اند که حتی با قوانین و رویه‏هایی که برای حمایت خاص و امتیاز بخشیدن به زنان طرح‏ریزی می‏شود، مبارزه کرده‏اند. به علاوه، آنان ضمن اعتقاد به این که تنها برابری رسمی کافی نیست، از گذراندن قوانینی برای ممنوع کردن تبعیض علیه زنان و… نیز حمایت نموده‏اند. در این میان، فمینیست‏های فرامدرن، همچنان به جدایی طبقه زنان از مردان می‏اندیشند؛ و معتقدند که باید بین جهان زنان و جهان مردان سدّی مستحکم به وجود آورد، که مردان نتوانند به حریم زنانه تجاوز نمایند.

islammovie

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

مشکلات اقتصادی سن ازدواج خود ارضایی دولت چند همسری و جواب

ش آوریل 11 , 2015
بسم الله الرحمن الرحیم – سوال کاربر : حالا من از شما می پرسم شما با جواب خودتون جواب سوال خودتونو میدین این شما میگید بعد از ازدواج ولی ما فقط مکانی رو می خواهیم که بشه خودمونو خالی کنیم حالا یه سوال اگه من از اون دسته ادمایی باشم […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...