لحن نوشتار: لازم است واژگان، عبارتها و اصطلاحها با موضوع و کاربرد نوشتار متناسب باشد. مثلاً به کاربردن واژگان ادبی یا عامیانه در یک متن مربوط به زیستشناسی، یا بهرهگیری از اصطلاحهای علمی در شرح گفتگویی دوستانه مناسب نیست، مگر اینکه هدف نویسنده تأکید بر گفتار ویژۀ گوینده باشد.
واژههای زاید: اغلب بدون توجه به تفاوت زبان انگلیسی که در آن ضمیر متصل یا شناسۀ فعل وجود ندارد، بدون هیچ ضرورتی از ضمیر استفاده میشود، مانند من رفتم، او زد. آوردن من و او در فارسی وقتی لازم است که قصدمان تأکید باشد، یعنی این من بودم که رفتم، یا این او بود که زد، نه کس دیگر.
یکی دیگر از واژههای غالباً زاید که است، بهویژه بعد از چه، آنچه، آنکه، هرچه، هرکس. مانند «هرکس که او را میدید تعجب میکرد.»، «وقتی که آمدی خواهی دید که همه چیز مرتب است.»، «آنچه که میگویی درست نیست.»، « هرچه (که) خواست دادم.»
همچنین است واو عطف پیش از یا، هم، همچنین، نیز. مثال: «بنشین و یا برو»، «این و یا آن»، «هم لباسها را بردهاند و هم پولها را.»، «مرا تشویق کرد و همچنین جایزهای هم داد.»، «میتوان به تاریخ مغول و نیز به جهانگشای جوینی مراجعه کرد.»
آوردن یک به جای یای نکره، مانند «یک کتاب میخواند.»، «یک مرد آمده بود.» به جای کتابی میخواند و مردی آمده بود.
اعمال سلیقه: در مورد معادلیابی و معادلگذاری برای واژههای بیگانه بهتر است تا حد ممکن بگردیم و معادلی را که پیش از ما انتخاب کردهاند بهکار بریم، ولو اینکه احساس کنیم چندان زیبا یا گویا نیست. چون معادلگذاری دلبخواه ناشی از خودمحوری یا تنبلی در جستجو، موجب تشتت و تشویش زبان و دشواری فهم مطلب میشود. انتخاب و بهکار بردن مکرر یک معادل برای واژه یا اصطلاحی بیگانه موجب تثبیت آن میشود و به غنای زبان فارسی یاری میرساند. همان گونه که از میان بیش از ده معادل برای واژۀ process سرانجام فرایند پذیرش همگانی یافت و در واژگان فارسی جا گرفت.
تکیهکلام: از عیبهای چشمگیر گفتار و نوشتار تکیهکلام است، مانند واقعاً، حقیقتا، در واقع، فیالواقع،
یا عبارتهایی مانند «بهعبارتی»، «علی ای حال»، «غیره و غیره» که بیمورد تکرار شود، نقشی در توضیح مطلب نداشته باشد و تنها موجب آزار گوش شنونده و چشم خواننده شود.
واژههای معیوب: آوردن واژههای میباشد، مینماید و میگردد به جای است، میکند و میشود برای پیشگیری از تکرار آنها نابجاست. اگر بنویسیم «او درستکار است، راستگو و صریح است، از زندگیاش هم راضی است.»، « بهزودی حالت خوب میشود، کارت هم درست میشود.»، « چه کارش دارید؟ بگذارید کارش را بکند، زندگیاش را بکند، کیفش را بکند.» نه تنها هیچ ایرادی ندارد، که روشنتر و قابل فهمتر است.
ثبت تاریخ: تاریخ رویدادها و تولد و وفات اشخاص بنا بر سنت زبان فارسی از راست به چپ نوشته میشود، به صورت: ابنسینا ( ۳۷۰- ۴۲۸)، جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۵)، سدههای ۵-۱۴م. را قرون وسطا یا سدههای میانه مینامند قرن یا سده را در متنهای اسلامی تنها به صورت ﻫ .= هجری ذکر میکنیم و در صورت دادن معادل میلادی به این صورت مینویسیم: سدۀ ۵/۱۱ و اگر معادل دقیق داده باشیم به این صورت مینویسیم: ابنسینا در سال ۳۷۰/۹۸۰ در یکی از روستاهای خوارزم به دنیا آمد.
در برگردان متنهای اسلامی به فارسی، رویدادهای مربوط به سالهای پیش از ۱۳۴۰ قمری را بر اساس تقویم قمری محاسبه میکنیم، ولی بعد از آن تاریخ را در مورد ایران با تاریخ شمسی و در مورد سایر کشورهای اسلامی با تاریخ میلادی ثبت میکنیم، مگر اینکه بنا بر مورد ذکر تاریخ قمری یا شمسی لازم باشد. در این کتاب جدولی برای تبدیل تاریخ به صورت ضمیمه داده شده است.
آوردن حرف تعریف ال_ هنگام ذکر ماههای قمری در متن فارسی لزومی ندارد و میتوان نوشت ربیع اول، جمادی اول، ربیع ثانی، جمادی ثانی، ذیحجه، ذیقعده.
نام ماههای فرنگی اول بار از زبان فرانسوی وارد فارسی شده و رواج یافته است. ازاینرو آنها را به همان صورت ژانویه، فوریه مینویسیم، نه به صورت جنیوری، فبریوری.
برخی موضوعهای املایی: در دهههای اخیر در ایران نهضت جدانویسی پیدا شد و فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم آن را پی گرفت و رسمخطی تنظیم کرد که از تناقض و استثنا خالی نیست. چاره هم ندارد. چون مشکل مربوط به ناسازگازی خط عربی با زبان فارسی است. بهویژه، افراط در این جدانویسی سبب شده است برخی افراد شناسهها را هم جدا کنند و بنویسند «کتابام را برداشت.» «صورتاش را برگرداند.»
باید همیشه این را به خاطر داشته باشیم که همۀ ایرانیان فارسیزبان نیستند و میلیونها ایرانی زبان مادریشان ترکی، کردی، بلوچی، لری، گیلکی، مازندری، تالشی، عربی، ارمنی یا آسوری است. اینان اغلب زبان فارسی را در مدرسه و از کتاب درسی فرا میگیرند. از این رو رسمخط باید طوری باشد که هرچه آسانتر و درستتر خوانده شود. به نظر میرسد آنچه در رسمخط فارسی ممکن بوده قانونمند شود، همانهاست که سالها پیش از سوی وزارت آموزش و پرورش عرضه شد، مانند جدا نوشتن می، را، ضمیر، عدد، صفت، موصوف، به پیش از مفعول.
اگر حرف پیش از شناسه ساکن باشد، شناسه تغییر نمیکند ( مانند کتابم، دستتان، سرش…). اگر حرف پیش از شناسه ا یا و باشد، پیش از شناسه ی میآید (مانند پایش، جایم، مویشان، گیسویتان…). اگر حرف پیش از شناسه ی یا کسره باشد، در شناسههای مفرد ا پیش از شناسه اضافه میشود (مانند خانهام، سینهات، بینیاش).
واژههایی که حرف آخرشان ا یا و باشد، پیش از یای نسبت یا نکره، یای دیگری به آنها اضافه میشود (مانند خدایی، مینایی، جایی، ابرویی، گفتگویی، پرویی…).
در دهۀ ۱۳۵۰ جریانی برای جایگزینی همزه با ی در واژههای فارسی پدید آمد که تا حدی سودمند بود، ولی خطاهایی را هم در پی داشت ( مانند نوشتن رییس به جای رئیس و جزیی به جای جزئی). بهتر است برای حفظ یکدستی و آسانی خواندن و نوشتن رسمخط زیر را به کار بریم:
همزۀ پایانی واژههای عربی ( مانند املاء، انشاء، بهاء، ابتداء) در نوشتههای فارسی حذف میشود (املای کلمه، انشای خوب، بها دادن، از ابتدا تا انتها). واژهای را که به همزۀ فتحهدار ختم میشود این گونه مینویسیم: خلأ، منشأ، تأیید، تأکید. همزۀ ضمهدار را این گونه مینویسیم: مؤسس، مؤلف، مؤکد… و اگر پس از همزۀ ضمهدار الف آمده باشد به این صورت مینویسیم: سوآل، موآنست، مواخذه…در واژههای سوء، شیء و بطیء همزه در آخر کلمه قرار میگیرد و در صورتی که بعد از همزه ی بیاید، مینویسیم خلئی، شیئی…
میانوند ب را به این صورت مینویسیم: روبرو، تنبتن، پابپا، سربسر، دربدر… .
اختصارات: در نوشتهها پارهای نشانههای اختصار وجود دارد (مانند ص= صلالله، صلعم= صلواتالله علیه، ع= علیهالسلام، الخ= الی آخر… در آثار پیشینیان). در روزگار ما به علت گسترش رسانهها و اطلاعرسانی سریع، بهرهگیری از اختصارات ضرورت بیشتری دارد. اما هنوز مجموعۀ یکدستی از اختصارات فارسی وجود ندارد. با این همه برخی از رایجترین آنها شاید اختصارات زیر باشد:
ب = باختر ش.خ = شمال خاوری
ب.ظ = بعد از ظهر ص = ۱.صحیح ۲.صفحه ۳.صلالله
پ.ظ = پیش از ظهر ع = علیهالسلام
پ.م = پیش از میلاد غ = ۱.غلط ۲.غایب
ت= تولد ف = فوت
ج = ۱. جنوب ۲.جواب ۳.جلد ق = قمری
ج.ب = جنوب باختری ق.م = قبل از میلاد
ج.خ = جنوب خاوری م = میلادی
خ = ۱.خاور۲.خورشیدی ن.ک = نگاه کنید به
ره = رحمتالله علیبه و = ولادت
س = ۱.سوآل ۲. سده ۳.سال ﻫ . = هجری
ش = ۱.شمال ۲.شمسی ۳. شماره ﻫ .ش = هجری شمسی
ش.ب = شمال باختری ﻫ .ق = هجری قمری
املای نامهای بیگانه: پیش از رواج صنعت چاپ، نویسندگان در کشورهای اسلامی برای پیشگیری از غلط خوانده شدن واژهها و نامهای غیرعربی تمهیداتی به کار میبردند که اینک دیگر کارساز نیستند، مانند املای نفط، امپراطور، طهران، اصفهان، سقراط، افلاطون … روزی که کسانی خواستند طهران را به صورت تهران بنویسند، غوغایی برخاست. حتا مرد دانشمندی همچون علامه محمد قزوینی در غلط بودن این کار استدلال ناروایی کرد. اگر اسفهان، توس، تبرستان، سقرات، افلاتون، ارستو بنویسیم، نظم عالم بههم میخورد؟ مگر امروز که نفت، بلیت، امپراتور، تهران، استهبان، اتریش مینویسیم اتفاق بدی رخ داده است؟ در اینجا منظور ما تغییر املای واژههای عربی نیست، جز یک استثنا، یعنی الف مقصوره، که در زبان فارسی وجود ندارد ( مانند اعلا، حتا، صغرا، کبرا، عیسا، یحیا، اسماعیل، اسحاق). البته محافظهکاران با این کار مخالفند، ولی زمان کار خودش را میکند.
در سالهای گذشته کتابها و مقالههای بسیار دربارۀ شیوۀ نوشتن، تحت عنوان غلطهای رایج، غلطهای مصطلح، غلط ننویسیم، درست بنویسیم… منتشر شده است، که از آن میان تنها چند عنوان را نام میبریم : ۱. شیوۀ خط فارسی در انتشارات آموزشی. مرکز انتشارات آموزشی، تهران، ۱۳۵۴، که بر اساس رسمخط مصوب وزارت آموزشوپرورش تنظیم شده است. ۲. دستور خط فارسی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ۱۳۸۱. ۳. فرهنگ املای فارسی. فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ۱۳۸۵، که در آن شیوۀ جدانویسی واژههای مرکب پیشنهاد شده است. ۴. فرهنگ درستنویسی سخن. دکتر یوسف عالی عباسآباد، انتشارات سخن، تهران، ۱۳۸۵، که برخی مطالب مورد بحث در اینجا و بسیاری مطالب و اطلاعات دیگر در آن آمده است. نکتههای ویرایش. علی صلحجو، نشر مرکز، ۱۳۸۶.
فرهنگ