با عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانگداز رئیس مذهب شیعیان، امام جعفر صادق(ع) به خدمت با سعادت حضرت ولیعصر امام زمان(ع) و نائب برحقش امامالمسلمین حضرت آیتالله خامنه ای (حفظه الله) و شما شیفتگان مکتب اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین، اشعاری را بدین مناسبت تقدیم می کند.
(۱)
دارد میان هیئت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ ِ هَتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بین ِچهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ریختند
یک عده بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
جمع ِحسودها وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده اند
بین هجوم بی خبر و یادِ مادر است
دیوارهای شعله ور و یادِ مادر است
تنها میان درد سر و یادِ مادر است
افتاده است پشت در و یادِ مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار و در نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار و در نخورد
این پیر ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
او را کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
این غُصه را به نام مدینه سند زدند
بر آه آهِ خستگی اش دستِ رد زدند
در کوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
میگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دویده خمیده شده، بی رمق شده
این پیر ِمردِ غمزده خیس ِ عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمه ها دهنش پا نخورده است
(جواد پرچمی)
(۲)
حتی در آن لحظه که جسمش نیمه جان است
آقا به فکر ساعت و وقت اذان است
او سنگِ ما را نیمه شب بر سینه میزد
آقای ما از بس که خوب و مهربان است
این پیرمرد از این شهر خیری ندیده
اما همیشه او به فکر دیگران است
یک آب خوش از حلق او پایین نرفته
در خانه اش هم او اسیر دشمنان است
اصلاً به فکر آتش ِ مویِ خودش نیست
ناراحتی او برای اهل خانه ست
ای کاش دنبالش یکی دیگر بیاید
زیرا که این نامرد خیلی بد دهان است
حتی برایش راه رفتن هم مُضِرَست
پاهای او دارای دردِ استخوان است
حالا تو او را پشت مرکب میکشانی
آخر ببین که خون ز پاهایش روان است
آنقدر دستش را کشیدی تا زمین خورد
میخواهد او برخیزد اما ناتوان است
ناراحتی ِ او که از دردِ خودش نیست
اشکش برای زجرهای کاروان است
با این نفس ها که به سختی در می آیند
ذکر ِ لبش ای وای ، ای وای عمه جان است
در روز هم باید به دنبالش بگردیم
آنقدر که این قبر بی نام و نشان است
(۳)
دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم
پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟
باور کنیم شأن تورا رَد نکرده است؟
این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
روی سر ِتو از در و دیوار ریختند
هرچند بین کوچه تنت را کشید و بُرد
دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد
باران تیر و نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینه ات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
(علی اکبر لطیفیان)
(۴)
از سوز زهر آب شد از پای تا سرم
با اشک همقدم شده ساعات آخرم
پایم به سوی قبله ، لبم غرق خون شده
دیگر رمق نمانده به اعضای پیکرم
آه ای بقیع باز کن آغوش خویش را
من آخرین امانت شهر پیمبرم
بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم
یک عالَمه مصیبت و اندوه میبرم
از غصه آه میکشم و ناله میزنم
یا رب ببین زمانه چه آورده بر سرم
دشمن شبی که پای برهنه مرا دواند
داغ رقیه بود عیان در برابرم
رحمی نکرد بر من و بر سنّ و سال من
انداخت ریسمان به روی دست لاغرم
ارث علی به من ز همه بیشتر رسید
سوزانده شد دو بار ، حریم مطهرم
کاشانهام اگرچه به آتش کشیده شد
امّا نسوخت چادر و گیسوی همسرم
وقتی که دود خانهی ما را گرفته بود
دیدم فرار میکند از شعله دخترم
آنجا به یاد کرب و بلا روضه خواندم از
طفل یتیم و عمّهی محزون و مضطرم
طفلی که ضجّه میزد و از ترس میدوید
میگفت پس کجاست عموی دلاورم
عمّه ! عمو کجاست ببیند که بعد از او
غارت شدهست زیور و خلخال و معجرم
(علی صالحی)
منبع : جام نیوز
Related Images:
بازدیدها: 105