خانواده – انتخاب همسر
نکته ۱: انتخاب خویش، قبل از انتخاب همسر
در ادامه
مشکل اولیه و اصلی خیلی از دختر خانمها و آقا پسرها این است که قبل از این که همسرشان را انتخاب کنند ، خودشان را انتخاب نکردهاند.
میگوید: این دیگر از همان حرفهاست. « انتخاب خویش » یعنی چه؟
میگویم: تا حالا فکر کردهای که در زندگی به دنبال چه میگردی؟
میگوید: خب معلوم است، به دنبال یک زن خوب؛ برای یک زندگی خوب.
مُچش را همین جا میگیرم و میگویم: زندگی خوب یعنی چه؟
کمی به فکر فرو میرود و میگوید: زندگی خوب؟ بالأخره دو لقمه نان باشد که بخوری و سقفی که زیرش بخوابی و…
حرفش را قطع میکنم و میگویم: حتماً بعد از چند سال هم یک صندلی تاشو بگیری و عصرها کنار خانه بنشینی و منتظر حضرت أجل؟
نمیگذارم چیزی بگوید و ادامه میدهم: جدّی جدّی تا به حال فکر نکردی که در زندگی به دنبال چه میگردی؟ اصلاً به چه دل خوشی زندگی میکنی؟ به چه عشقی نفس میکشی؟
میگوید: اینها چه ربطی به مسأله ازدواج دارد؟ حالا من به دنبال هر چه که بگردم؟
میگویم: پس خوب گوش بده.
اولاً انتخاب خویش؛ یعنی انتخاب هدف زندگی؛ یعنی انتخاب مسیر زندگی؛ یعنی انتخاب آن چه، بهانه نفس کشیدن ماست. چه پسر و چه دختر، باید کسی را برای زندگی انتخاب کنند که در زندگی، به دنبال همان چیزی بگردد که خودش به دنبال آن میگردد؛ در زندگی چیزهایی برایش مهم باشد که برای خودش مهم است.
میآید برای مشاوره ازدواج و میگوید: کسی آمده خواستگاری من؛ شغلش فلان و خانوادهاش این چنین و تیپ و ترکیبش آن چنان و عقایدش این و آن.
منتظر است که من هم نظر خودم را بگویم. من هم میگویم: خودت دنبال چه میگردی؟ اگر معنویت، جزو زندگی او هست، تو هم این گونهای؟ اگر کار فرهنگی، از دغدغههای اصلی زندگی اوست، تو هم این چنینی؟ اگر پول، حرف اول و آخر را در زندگی او میزند، حرف اول و آخر را در زندگی تو چه چیزی میزند؟ اگر جلب نظر مردم در زندگی، رکن زندگی اوست، رُکن زندگی تو هم هست؟
قبل از این که ببینی شریک زندگیات چه کسی است، باید ببینی در زندگی دنبال چه چیزی هستی و به کجا میخواهی برسی. خیلی از جوانان هستند که مشخص نکردهاند که در زندگی به دنبال چه میگردند. انسان، باید به راستی با خودش کنار بیاید که من، بالأخره میخواهم چه بشوم؛ نه این که میخواهم معلم شوم یا مهندس و … نه. بگذارید یک مثال بزنم: برخی از خانمها هستند که «مُد»، رُکن زندگی آنهاست و پسرهایی هم هستند که مسألهمُد، در حاشیه زندگی آنها هم جایگاهی ندارد؛ چه برسد به این که رکن زندگیشان باشد. بعضی از همین آقا پسرها، در انتخابشان این نکته را در نظر نمیگیرند و کسی را انتخاب میکنند که مُد، در زندگیش اصل و پایه و اساس است. یک مدت که با همسرش زندگی میکند، میبیند که نمیتواند تاب بیاورد. این کجا و من کجا؟ من میخواهم از نظر اقتصادی، دست برادرم را بگیرم که کمی از نظر مادی در تنگناست، این میگوید فردا عروسی دختر عمهام است و این لباس را هم در عروسی دختر عمویم پوشیدهام و مردم دیدهاند، یک لباس دیگر برایم بخر!!! مگر این مرد چه قدر میتواند تحمل کند؟
یا مثلاً دختری در هنگام تصمیمگیری با این که میداند خواستگارش اهل نماز و روزه و این حرفها نیست، با قاعدههای « باری به هر جهت » و «هر چه شد، شد» و «امروزم بگذرد تا فردا…»، یک « بله »ی مبتنی بر پایههای پُفکی میگوید. امروزش که میگذرد و فردای زندگی که میرسد، وقتی کمی احساساتش از حالت داغی به ولرمی و سردی میگراید، تازه میفهمد که نه، این که همسرش همیشه به فکر عیش و نوش و کیف و صفای آن چنانی باشد، نمیشود. کم و بیش میفهمد که انگار اشتباه کرده.
منبع : کتاب پانزده نکته برای انتخاب همسر – استاد محسن عباسی ولدی