روزهای نارنجی
پرتقالهای نرسیده!
محمدجواد کتابی
فیلم روزهای نارنجی بر خلاف اسمش نه موزیکال است و نه فانتزی؛ اتفاقا خیلی هم جدیست. میتوان گفت یکی از معدود فیلمهای جشنواره امسال تا روز چهارم که از ابتدا داستانش را مشخص میکند همین روزهای نارنجیست. فیلم داستان زنی به نام آبان را روایت میکند که واسطه کارگران فصلی در شمال کشور است. گره اصلی فیلم در همان ابتدای فیلم مطرح میشود. آبان به هر زوری که شده قرارداد برداشت پرتقالهای یک زمین بزرگ را ازآن خودش میکند؛ منتها با یک شرط و آن اینکه اگر تا پایان ۱۰ روز، کار برداشت محصول تمام نشود او باید متحمل جریمهای سنگین شود.
خب داستان تا اینجای کار یک خط مشخص دارد و یک گره قابل قبول برای خلق موقعیتهای بعدی. اما مشکل از زمانی شروع میشود که پای خرده پیرنگها به فیلم باز میشوند؛ داستانهای فرعی فیلم نه تنها کمکی به پیشبرد داستان نمیکنند که اتفاقا اغلبشان پایان مشخصی نیز ندارند. همسر آبان که مردی منفعل است و بی دست و پا، آخر داستان ناجی آبان میشود و با یکدیگر از پس مشکلات انبوه بر میآیند؛ آنهم تنها در شب باقی مانده تا موعد پرداخت جریمه! این که این تغییر برای کارکتر بی دست و پای مرد داستان کجا و چگونه و بر پایهی چه منطقی شکل میگیرد مشخص نیست و این یعنی شکست ایدهای که پایان درستی برای آن در نظر گرفته نشده است. فیلم،فیلم معمولی و سادهایست. فیلمی که شاید کش آمدن و طولانی شدن برخی سکانسهایش حوصله مخاطب را سر ببرد.
البته فیلم از لحاظ کارگردانی نیز حرف خاصی برای گفتن ندارد. شاید بیش از همه دوربین فیلم توی ذوق میزند. برای فیلمبرداری روزهای نارنجی از سبک دوربین روی دست استفاده شده است و دوربین از شروع فیلم تا پایان آن، آرام و قرار نمیگیرد. باید از کارگردان اثر پرسید که اصرار برای این نوع فیلمبرداری آنهم از ابتدا تا انتها چیست. احتمالا اگر کارگردان به جای درآوردن اداهای روشنفکرانه داستانش را با چفت و بستی محکمتر و دوربینی منطقیتر ساخته بود فیلم اثری قابل قبول تر میشد.
بحران پرتقال چیدن
محمدرضاتاجداری
روزهای نارنجی جزء معدود فیلم های چهار روز اول جشنواره است که یک بحران ایجاد میکند و مخاطب میداند که در پایان فیلم به کجا برسد. اما مشکلش این است که بحران ایجاد شده را خیلی ها درک نمی کنند که چرا چنین موضوعی شده بحران!
هدیه تهرانی نقش اول فیلم است. او در شمال کارگر های زن را از شهرهای مختلف جمع کرده و به کمک آن ها پرتقال های یک باغ را می چیند. بحران فیلم زمانی ایجاد می شود که او به خریدار پرتقال ها قول می دهد که میوه های یک باغ بزرگ را ظرف مدت ده روز بچیند و به او تحویل دهد. برای ضمانت هم سند خانه و انبارش را به خریدار می دهد.
حسن این داستان این است که مخاطب همان ابتدا چالش فیلم را می فهمد و می داند که تا انتها باید منتظر بماند و ببیند که آیا هدیه تهرانی و کارگرانش در ده روز می توانند بار را تحویل دهند یا خیر؟ اما ایراد اینجاست که خیلی از مخاطبات با این بحران ارتباط برقرار نمی کنند و این موضوع را اصلا بحران نمی دانند!
مشکل دیگر این است که فیلم کش دار بوده و مخاطب را خسته می کند. مشکلاتی که سر راه هدیه تهرانی و کارگرانش قرار می گیرد تا نتوانند ده روزه کار را تحویل دهند، در بیشتر مواقع اعصاب خرد کن می شود. البته نظر کارگردان در نحوه بازی گرفتن از هدیه تهرانی و حضور علی مصفا هم به کسالت بار بودن روزهای نارنجی کمک کرده.بعید به نظر می رسد که این اثر نیز در اکران عمومی موفق باشد.
رجانیوز