اواخر هفته گذشته بود که ترانه علی دوستی در پُستی از حسن روحانی حمایت کرد. وی در این توئیت خود آورده است: این درد مشترک هرگز جدا درمان نمی شود؛ #رای_میدهیم؛ #به_عقب_برنمیگردیم.
فعال فرهنگی در نامه ای در پاسخ به این پست نوشت: من علی مرادخانی م. یکی که شما را سالهاست روی پرده نقرهای دیده و چند سالی هست که شاگردی میکند در رسانه. لابد خیلیها تعجب میکنند از نامهنگاری و گفتگو با یک هنرمند، ولی چه باک؟ حالا که در مملکت میشود آزادانه حرف زد، بگذارید نکتهای را هم منِ شاگرد کوچک بگویم. درباره توییت اخیرتان. توییت کوتاه و نغز: این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود…
به یاد میآورم روزی که با ذوق و شوق همراه با سایر هنرمندان به دیدار رئیسجمهور رفته بودید. رئیسجمهوری که قرار بود دولت راستگویان را برپا کند. تدبیر کند و امید را به جان جامعه برگرداند. رئیسجمهوری که آمده بود تا روح تازهای بدمد در فرهنگ و هنر. و شما و بقیه هنرمندان هم همراه او بودید تا این درد مشترک را باهم درمان کنید.
حالا ۴ سال گذشته از آن روز. و من دارم به سینمای مملکتم میاندیشم در این ۴ سال. و تمام فرقهایی که حالا دارد با ۴ سال پیش. راستی حالا که ۲ سال است فیلمی در جشنواره فجر ندارید، خبر از کم و کیف این جشنواره دارید؟ میدانید که امسال برای اولین بار در تمام عالم یکی از مهمترین جوایز جشنواره فجر همزمان به دو نفر تعلق گرفت؟ میدانید که امسال و پارسال و سال قبل از آن قاطبه منتقدان و سینماگران به تقسیم اراضی صورت گرفته در جایزهها معترض بودند.
یادتان هست فیلم امکان مینا با تمام ضعفهایی که همه ما بدان آگاهیم چند تا سیمرغ برد؟ یادتان هست عدم حضور اینهمه فیلم مهم را در جشنواره؟ دیدید کنارهگیری برخی بزرگان سینما را از جشنواره به بهانههای مختلف، بهانههایی که همگی سرپوش بود برای اینکه نمیخواستند فیلمشان را به جشنواره بدهند. صحبت از جشنواره فجر که میشود فکر من میرود سراغ خود شما که بعد از حذف دو فیلم «مادر قلب اتمی» و «استراحت مطلق» از جشنواره سال ۹۳ ناراحت شده بودید و به سیاق انتخاب فیلمها در جشنواره معترض بودید. و دلم میخواهد تصور کنم حال کاهانی و درمیشیان و درویش و… را.
نه بههیچوجه مقصودم این فیلم ها نیست. مقصودم این سازوکار نادرستی که هم سرمایهگذار را میترساند و هم هنرمند را. و ما منتظر بودیم که اتفاقی بیافتد در دولت راستگویان برای این سازوکار. ولی عجیب اینکه عملکرد این دولت در این موضوع حتی از دولت قبلی که خیلی از هنرمندان رسماً به خونش تشنه هستند ضعیفتر بود، حتی اگر نخواهیم صراحتاً راجع به آن حرفی بزنیم.
منتظر بودیم که مسئولان دولت کاری کنند برای خانه سینما. خانه سینمایی که باز است ولی همه میدانند که همچنان نهادی غیرقانونی است. نهادی که هیچکس سراغ قانونی کردنش را نگرفت حتی در این دولت.
صحبت دراز است خانم علیدوستی!
نکته اما این است که دولت قبلی با همین سیاق عملکرد فرهنگی با فحاشی برخی دوستان هنرمند همراه شد ولی اینیکی دولت با عملکردی شبیه به همان قبلی با سکوت همان عزیزان روبرو شد.
و امروز شما سخن از این درد مشترک میکنید که قرار است با رأی به روحانی درمان شود لابد؛ دردی که سالهاست با همین شعار رأی به درمانش میدهیم ولی دریغ از تسکین حتی!
به نظر این کوچکترین اما درد معناهای دیگری هم دارد غیر از اینهایی که شما فرمودید.
درد این است که آدمی در قامت ریاست جمهوری توی چشم من زل بزند و بگوید اگر بقیه بیایند خیابانها را دیوار میکشند؛ همینقدر عجیب و تخیلی!
درد این است که آدمی کاندیدای ریاستجمهوری باشد و برادرش را که به اتهامات متعدد و سنگین فساد مالی و… متهم است چون چشم خود همهکاره دولت بگمارد.
درد این است که ۵ روز مانده به انتخابات برای پدر من که ماه هاست یارانه اش قطع شده، پیامک بیاید که چند روز دیگر یارانه ات واریز می شود! ثبت رکوردهای جدیدی از پوپولیسم!
درد این است که یک کاندیدای ریاست جمهوری همین چند وقت قبل وکالتنامهای بدهد برای فروش سهام و املاکش در کشور بلاروس و بعد بیاید در مناظره برایمان از ساده زیستی دولت بگوید.
درد این است که همان کسانی که سرِ فساد ۳۰۰۰ میلیاردی حنجره میدرید به خاطر عدالت، آن روزی که فساد ۸۰۰۰ میلیاردی رو شد عزلتنشین شدند و کسی صدایی ازشان نشنید. و کاش سکوت میکردند و آن مفسدین بیشرافت را «ذخیره نظام» نمیخواندند. درد این است که فساد را در دولت قبلی فریاد بکشی و در دولت خودت نبینی.
درد این است که ۵۰۰.۰۰۰ جوانِ دم بخت پشت درهای بانک ماندهاند به جستجوی ضامن و فیش کارمندی و کسر حقوق تا وام ازدواج بگیرند ولی کسی سؤال از حالشان نکند. درد یعنی این ۵۰۰.۰۰۰ جوان یکطرف و آن دختر وزیر مظلومی که ۲۰۰ میلیون تومان ناقابل واردات کرده یکطرف؛ سند مظلومیت این دولت!
درد این است که فحش بدهی به سهام عدالت دولت قبلی و دم انتخابات که شد خودت پیامک بدهی به خلقالله که بیایید! میخواهیم ما هم بهتان سهام عدالت بدهیم!
درد این است که رئیس بانک مرکزی همین دولت دستاورد برجام در حوزه بانکی را «هیچ» بخواند، وزیر اقتصاد همین دولت بهصراحت از افزایش چند صد هزار میلیارد تومانی بدهی دولت سخن بگوید و ما خودمان را به نشنیدن بزنیم.
درد این است که ۳ تا، فقط ۳ تا هواپیما وارد کشورمان بشود و ما جشن فتحالفتوح بگیریم برای این اتفاق موفور السرور و یادمان برود که برای همین ۳ تا هواپیما که مدام پز میدهیم با آنها، بتن ریختهایم در قلب راکتور اراک.
درد، خانهنشینی و بیکاری دانشمندان هستهای است خانم علیدوستی!
درد این است که نه چرخ اقتصاد میچرخد و نه سانتریفیوژها.
درد این است که همان کسی که حمایت شما را جلب کرده، روزگاری مدعی سرهنگ نبودن و حقوقدان بودن بود، ۱۱ نفر از کابینهاش معاونان ارشد وزارت اطلاعات هستند. درد این دروغهاست. درد این فریبها است.
درد این است که مشاور فرهنگی یک رئیسجمهور معاون سابق ویژه وزارت اطلاعات بوده.
درد این است که اگر در دولت قبلی یک خاوری از کشور گریخت و شما فریاد کشیدید، امروز چند نفر از مملکت با خروار خروار بیتالمال گریختند ولی کسی به روی مبارک هم نیاورد.
درد این نگاههای بیعدالت است.
راستی خواهر ارجمند، ما شمارا به دفاع از حقوق زنان میشناسیم. ولی تلخ این بود که وقتی دو زن ایرانی در فرودگاه تفلیس برهنه شدند هیچ خبری از دفاع شما نشد. ما منتظر بودیم خانم علیدوستی. چه شد؟ خبر را نشنیدهاید هنوز؟ درد یعنی چشم بستن به روی این واقعه تلخ.
درد این است که ۵۰۰ خانواده ایرانی داغدار شدهاند در فاجعه منا، و دستگاه محبوب شما یعنی وزارت خارجه به دنبال راه مذاکره بود با دژخیمان سعودی. درد یعنی سعودیهای خبیث نماینده ایران بزرگ و سربلند را به خاکشان راه نمیدادند. درد یعنی سکوت خفتبار دولت جمهوری اسلامی. درد یعنی ساکت بمانیم تا رهبر مملکت تشر بزند به سعودیها و بعد همهجا لبخند بزنیم و بگوییم دیپلماسی پیروز این میدان شد!
نگاهی بیندازید به همین سند ۲۰۳۰ خانم علیدوستی! درد این است که وزیر خارجه عزیز شما که تا پیشازاین ۱ بار هم نام ۲۰۳۰ را به روی زبان نیاورده بود، ناگاه در مقام منتقد ۲۰۳۰ ظاهر شد.
درد یعنی این فریبها و نیرنگهای پوپولیستی.
لابد توی خاطرتان دارید به ۸ سال دولت قبلی فکر میکنید تا جواب این حرفها باشد. درست مثل جناب رئیسجمهور که هرچه گفتند ارجاع بود به دولت قبل و خودش را کرد فرشتهای که مملکت را از دست دیوگرفته. این بازی تکراری و لوس و نخنما.
درد یعنی اهواز هوا نداشته باشد و ما توی تهران بنشینیم به جلسه گرفتن برای حل مشکلات آنجا.
درد یعنی در ایام انتخابات به شهرهایی برویم که ۴ سال هیچ خبری ازشان نمیگرفتیم. درد یعنی دروغ و انتحار و بیاخلاقی برای کسب رأی. درد یعنی همه را احمدینژاد کنیم که نکند مردم به آنها رغبت کنند. درد یعنی اینهمه وقاحت در یک کاندیدای ریاست جمهوری که در برابر مردم بایستد و بگوید هرکس جز من بیاید توی خیابانها دیوار میکشد!
سخن زیاد است خواهر ارجمند.
هدف این چند خط هم تغییر نظر شما نبود ولی توی این روزها حسرتبهدل ماندهایم که با فردی همفکر شما از این حرفها سخن بگوییم و پاسخی جز نام احمدینژاد بشنویم. نمیدانم ارجاع به دولت قبل تا کی میخواهد سرپوش باشد به سستیهای مکرر ما و تا کی میخواهد این بازی نخنما و لوس ادامه یابد.
کاش میشد کسی راجع به توفیقات این دولت حرف بزند و برای اثبات این دولت، فحاشی به دولت قبلی و سایر رقبا و صغیر و کبیر نکند.
کاش میشد شما هم هشتگهای این روزها را میدید و کاش پاسخی میدادید به اینهمه حرف. کاش #من_اینها_را_میشناسم و #دولت_حرف و… را میدیدید و پاسخی میدادید. من مطمئنم. خبری نخواهد شد. ولی دلم میخواست شبهاتم را با یکی از مدافعان این دولت بگویم. هرچند مثل سایر رفقا، پاسخی به این حرفها نشنوم.
خبرنامه دانشجویان