در ششمین بسته پیشنهادی رجانیوز برای خرید از نمایشگاه کتاب، سراغ کتابهای طنز رفتیم، البته نه طنزهایی که قالب داستان یا رمان دارند. کتابهای زیر در قالبهایی مثل نثر طنز، حکایتهای طنز، طنز مطبوعاتی و یا شعر طنز نوشته شدهاند. اگر دوست دارید جیره یک سال خنده و شادی را از نمایشگاه بردارید، خرید این کتابها راه خوبی است.
رفوزهها
ابوالفضل زرویی نصرآباد
نیستان
رفوزه ها، کارنامه ی شعری ابوالفضل زرویی نصرآباد(ملانصرالدین) در طول بیست و یکی- دو سال اخیر است. زرویی اصولاً طنزپرداز کم کاری است و به کیفیّت بیشتر از کمیّت بها می دهد. از همین رو است که خوانندگان آثارش می دانند که آنچه از او منتشر می شود، قبل از نشر، بارها از صافی ذوق سخت گیر او گذشته است و شاید از همین روست که به سختی می شود از اشعارش گلچین کرد.
این مجموعه تقریباً دربردارنده ی همه ی طنز سروده های زرویی است؛ از «با معرفت ها» و «اصل مطلب» گرفته تا اخوانیات و اشعاری که پیش از این هیچ گاه، جایی چاپ و نشر نشده اند.
اگر به غرفه نیستان سر زدید، سراغ بقیه کارهای زرویی را هم بگیرید؛ ضرر نمیکنید!
قلندران پیژامه پوش
سیدعلی میرفتاح
افق
“در این اتاق جز گل هندوانه و گل نخنما شده قالی و زغال گل کرده سماور، حرفهایی گل میکند که نظیرشان را در هیچ سمینار و پارلمانی (به معنای لغوی) نمیشنوید.”
قلندران پیژامه پوش (مویدی، کپورچالی، امیرشاهی و روشن ضمیر) اولین بار در ستون طنز شهرهای نامرئی و کرگدننامه روزنامه شرق، هسته مرکزی خود را شکل دادند و چیزی نگذشت که هواخواهان بسیاری پیدا کردند. در پشت جلد کتاب چنین آمده است:
«موسسان این حزب نه در پی نشر اکاذیب و افترا هستند و نه تشویش اذهان عمومی بلکه منتهای آمالشان این است که با ابزار وارداتی مخصوص (که کم از رمل و اسطرلاب نیست) پلی بزنند میان گذشته و آینده و از تاریخ و فرهنگ و اقتصاد و اخلاقیات و فلسفه و نجوم و حکمت و قسعلی هذا بگویند.»
مثنوی دانشجویی
عباس احمدی
سپیده بارون
کتاب “مثنوی دانشجویی” مجموعه شعر طنزی است که در قالب مثنوی بلند به سبک مثنوی مولانا سروده شده. در این کتاب مسائل و مشکلات فرهنگی، صنفی و اجتماعی دانشجویان به زبان طنز بیان شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
باز هم در عشق و حکایت آن جوان عذب کی به خواستگاری کنیزک… ببخشید دختری دانشجو رفت و ندادندش و الخ
باز هم با عشق با نام خدا
با سلام ای دوستان آشنا
….در میان باغ آن دانشکده
یک جوان، اوراق و خارج از رده
را بدیدم کهنه جامه در برش
بینوا قیفی نهاده بر سرش…
چه کردند ناموران
کاوه میرعباسی
افق
چه کردند ناموران، ۲۰ روایت طنز از سرگذشت انسانهایى است که به برکت نبوغ یا خباثت خود به شهرت رسیدهاند و از آنجاکه نصف بیشتر مطالب این کتاب خالىبندى است، مطالعه آن حتى به کسانى که حوصله ندارند زندگی نامه بخوانند، توصیه مىشود.
این کتاب در دو بخش تنظیم شده است که در بخش اول به نام “چه کردند ناموران” داستانهایی چون صد رحمت به ببر، از جنگ پلوپونزی تا سوسمار، یافتم!یافتم!، تعارف توکیویی، دو صد گفته و نیمکردار، معمای دستها، آفتاب آمد دلیل آفتاب، مادر فرانکنشتاین، از سبیل چخماقی حذر کن، باجناق لویی آراگون روایت میشود.
در بخش دوم که “این مردمان خبیث” نام دارد ۱۰ داستان به نامهای تقصیر مارکی دوساد بود، قلبهای تنها، در تعقیب ریش آبی، دلقک بازی بسه جان وین، در خدمت پزشکی، رقص خون آشامان، سکوت درهها، غریبه و مهتاب، فقط دو بار برج ایفل را میفروشید، همه چیز برای فروش آورده شده است.
در این کتاب داستانهایی اغلب آشنا از زندگی دانشمندان، هنرمندان، ادیبان، پادشاهان و ستمگران معروف تاریخ با دستمایه طنز روایت میشود و نویسنده سعی داشته با چاشنی طنز ضمن روایت یک داستان، اطلاعات تاریخی را هم به خواننده منتقل کند. گرچه نویسنده برای کتاب خود گروه سنی مخاطب تعیین نکرده ولی نثر داستانها به گونهای است که بیشتر مخاطب نوجوان و جوان جذب آنها میشود.
جشن پتو
عبدالرحیم سعیدی راد
کتاب نشر
«جشن پتو» مجموعهای از طنز تعدادی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است .جنگ تحمیلی ۸ ساله به کشورمان با همه خشونت ها و زمختی هایش مثل هر موقعیت دیگری داراى اتفاقات طنزی هم بود. به این صورت که گاهی ناخواسته و اتفاقی جریانی پیش می آمد که موجب خنده می شد؛ گاهی هم بر و بچه های شوخ برای بالا بردن روحیه نشاط رزمنده ها دست به خلق اتفاقات طنزآمیزی مى زدند. باهم بخش شیرینی از این خاطرات را مرور می کنیم:
“«قرار گذاشته بودیم هرشب یکی از بچههای چادر رو توی «جشن پتو» بزنیم. یه روز گفتیم: ما چرا خودمون رو میزنیم؟ واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر. به همین خاطر یکی از بچهها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج آقا اومد داخل. اول جاخوردیم. اما خوب دیگه کاریش نمیشد کرد. گفت: حاج آقا بچهها یه سوال دارن. گفت: بفرمایید و ….
یه مدت گذشت، داشتم از کنار یه چادر رد میشدم …”
خاطرات یک گوسفند
حسین علی لیالستانی
امرود
گاهی اوقات بد نیست به آنهایی که تاکنون هیچ حقی را برای ابراز وجودشان قایل نبودهایم و طی سالیان متمادی از دست ما آدمهای فراموشکار حسابی به ستوه آمدهاند حق بدهیم تا برای خودشان هم خاطراتی داشته باشند. در این رمان یک گوسفند خیلی لطیف خاطراتش را بیان می کند، روایت هایی از زندگی را که موجب می شود انسان بیشتر به ارزش های خود پی ببرد. «خاطرات یک گوسفند» نشان می دهد حیواناتی از جمله گوسفند هم می توانند دارای جهان بینی و دیدگاه باشند. نخستین فصل این کتاب اینگونه آغاز شده است:
«چند روزی از یک سالگی من نگذشته بود که با پرنده فرزانهای، بلبل، آشنا شدم، او بر بالای درختی مشرف بر رودخانه قشنگی که مادرم می گفت دیر زمانی نیست که به فاضلاب آدمها بدل شده است زندگی میکرد. بلبل علیرغم بوی زننده رودخانه مرده حاضر نبود آشیانهاش را عوض و به جای خوش آب و هواتری کوچ کند، به نظر میرسید او همانند اجداد خود با درخت بلوط پیر ارتباط خوبی داشت…»
آقازاده عزیز
محمدرضا شهبازی
رسول آفتاب
شهبازی طنزهایی که بین سالهای ۸۷ تا ۹۲ در مطبوعات و رسانههای مختلف و در موضوعات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و… نوشته بود را چلانده و بهترینهای آنها را در این کتاب جمع آوری کرده است. عنوان کتاب هم از یکی از فصلهای کتاب برداشته شده و مشخص است که در این فصل همان آقازاده معروف این چند سال سوژه طنزپردازی بوده است.
شهبازی که در این سالها با عنوان مستعار «م.ر.سیخونکچی» خیلی از طنزهایش را در رسانهها چاپ میکرد، به مطالب این کتاب بیش از ۳۰۰ پاورقی طنز هم زده است که گاهی وقتها از خود مطالب طنز کتاب بانمکتر از آب درآمده است! «عدالت عزیز»، «جامعه عزیز»، «آقازاده عزیز»، «مغز پستهایهای عزیز» و «اوه… عزیزم!» نام فصلهای این کتاب است.
در بخشی از این کتاب که در قالب نامهای به شرکتهای خودروسازها نوشته شده، آمده است:
این شما بودید که به ما فرصت پراید سواری را ارزانی داشتید؛ آن هم پرایدی که بوق داشت، درهایش از دو طرف باز میشدند، لاستیکهایش امکان باد شدن مجدد داشتند، چند مدل تنوع قالپاق داشت، شیشههایش بالا و پایین میرفتند، ضبطش نوار میخورد، سپرش مشکی بود و کلی مزایای دیگر!
این شما بودید که خودروهایی با قابلیت آتش گرفتن در اختیار ما گذاشتید. واقعا کدام یک از ملتها این امکان را داشتهاند که سوار فندک شوند؟ چه کسی را سراغ دارید که بتواند خود و خانوادهاش را سوار فندکش کند و برود سیزده بدر؟
این شما بودید که ما را به نمایندگیهای مجازتان راه دادید. به ما فرصت ثبتنام اینترنتی دادید. از شش صبح در سرما و گرما ما را به صف کردید و پذیرای حضور سبزمان شدید! بیشتر از تعمیرگاههای متفرقه از ما پول گرفتید و آن قدر دوستمان داشتید و مشتاق زیارت دوباره ما بودید که چند بار برای یک عیب ثابت ما را به حضور پذیرفتید!
یادداشت های یک استعداد درک نشده
علی زراندوز
گل آقا
در مقدمه کتاب، مرحوم منوچهر احترامی درباره نویسنده می گوید: “زراندوز طنز نویسی را از سنین نوجوانی در مکتب گل آقا آموخته و با زیر و بم ها و حساسیت های ژورنالیستی به خوبی آشنا شده و با آن خو گرفته”.
سزار، سقراط، صادق هدایت، داش آکل، پدر ژپتو، ژان والژان، ناپلئون، پینوکیو و … همگی در کتاب هستند تا با شما چند دقیقه ای شوخی کنند و همانطور که استاد احترامی می گفت این کتاب یک مجموعه خواندنی است …
امروز نسل سومی قات زده بود که ما یک سری جوات بیش نیستیم که تیریپمان تو مایههای خز است و خلاصه حسابی مایه آبروریزی هستیم. بنابراین مدتی وقت صرف این موضوع کرد که درباره تیپهای جدید از جمله شلوار برمودایی، روشهای چرب و سیخ کردن موها، ست کردن پیراهن زرشکی گلدار با شلوار هفت جیب و …توضیحاتی بدهد و در ادامه گفت که هرچه سریعتر باید تیپهای توپ بزنیم.
نیچه سیبیلهایش را تراشید و ریش چانهای گذاشت، سزار تاج زیتونی که سرش میگذاشت چرب کرد و شلوار جین دمپا گشاد پوشید، صادق هدایت هم رفت کلاس بدنسازی و یک تیشرت چسبان آستین کوتاه تنش کرد. خلاصه تریپمان به قول نسل سومی حسابی فرنگیز شده بود که یک روز کلاغ بنفش در حالی که سر زانوهای شلوارش پاره و لباسش رشته رشته و موهایش کاملاً سیخ شده بود وارد بخش شد. نسل سومی پرید جلویش و گفت: بابا، ایول کلاغی…چه تیریپ خفی زدی… بروبچز بیایید ببینید این کلاغی چه تیریپی زده… بعد با دست زد پشت کلاغ بنفش و پرسید: راستش را بگو بلا چطوری این تیپ را زدی؟
کلاغ بنفش هم نسل سومی را برد اتاق کناری و یک سیم لخت برق را که از دیوار آویزان بود گذاشت کف دستش و گفت: این طوری!
قهوه قندپهلو
امید مهدینژاد
سوره مهر
قهوه قندپهلو، همچنان که از نامش پیداست، زهرخندهایی است به ماجراهای گذشته و حال مردمان ایران زمین که این احوال در جریانها و حادثههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بررسی شده است. گردآورنده این کتاب ۶۲۴ صفحهای تلاش میکند از هر نسل و جمعی، نمایندهای در این اثر حاضر باشد و مرادش از جمعآوری «گزیده شعر طنز امروز» ایران، گرد آوردن مجموعهای از سرودههایی است که از مشروطه به این سو گفته و شنیده شدهاند و بلکه در کتابها و بیاضهای گوناگون به چاپ رسیدهاند. مهدینژاد با یک بررسی یک ساله، اشعار و سرودههای متعددی از ۹۱ شاعر طنزسرای معاصر ایران کنار هم قرار داده است. او تمام این افراد را با دستهبندی ساده بر مبنای «حروف الفبا» کنار هم چیده است تا مخاطب از خواندن سرودههایی از قریب به یکصد شاعر از مشاهیر امروز نظیر زندهیادان سیدحسن حسینی، عمران صلاحی و منوچهر احترامی گرفته تا نسیم شمال و رهی معیری و علی اکبر دهخدا، لذت ببرد و همه و همه را یکجا ببیند. گردآورنده این مجموعه تلاش میکند آنها که طنزگویی و طنزپردازی اشتهار بیشتری دارند، سهم افزونتری هم در «قهوه قندپهلو» داشته باشند و در کنار این کار، تقلای فراوانی برای معرفی شاعرانی دارد که به طنز شناخته نشدهاند و همواره از آنها کارهای جدی مورد خوانش مخاطب قرار گرفته است.
طنز درباره پهلوی
محمدعلی علومی
سوره مهر
ابعاد حرکت آزادی خواهانه و دینمدارانه مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) چنان گسترده است که به رغم تلاشهای مختلفی که با هدف واکاوی وقایع و بازشناسی آنها صورت گرفته، همچنان حقایق فراوانی از چشم علاقه مندان آگاه و ناظران بیطرف یا پنهان مانده و یا تحت الشعاع برخی نوشتهها و مطالب غرض آلود مخالفان قرار گرفته است. به همین دلیل گفتن و نوشتن پیرامون ابعاد و زوایای مختلف انقلاب اسلامی از سوی مبارزان، شاهدان، نویسندگان و محققان متعهد ضرورتی غیرقابل انکار به شمار میرود.
کتاب «طنز دربارهی پهلوی» از منظر ادبیات طنز، اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دوران پهلوی را با بهرهگیری از داستانهای شاخص و نقد آنها به تصویر درآورده است. در این اثر از تعدادی نویسنده و شاعر برجسته طنز که مظاهر مختلف زندگی در رژیم پهلوی از زوایه طنز مورد نقد و بررسی قرار دادهاند آثاری انتخاب شده است.
چوپان معاصر
رضا احسانپور
سروش
احسانپور سال قبل با «خندههای امپراطور» به نمایشگاه آمده بود و اتفاقا کتابش هم در نمایشگاه و هم در طول سال خوش درخشید تا جایی که امسال چاپ پنجم همان کتاب روانه بازار شد. این شاعر و طنزپرداز امسال کتاب طنز «چوپان معاصر» را به نمایشگاه آورده است. این کتاب پر است از مناجاتهای طنزی که با زبان امروزی نوشته شدهاند. البته طنز بودن و امروزی بودن این نوشتهها باعث نشده تا از جمبه مناجات بودن آنها کاسته شود یا ظرافت و دقتی که در گفتگو با خداوند باید در آنها باشد لطمه ببیند. خلاصه آنکه «چوپان معاصر» لطفی دارد نگفتنی ولی خواندنی!
وقایع نگاری بن لادن یا تاریخ عالم آرای طالبان
محمدعلی علومی
هزاره ققنوس
روایتی است که از زبان مورخی به نام «ابرام کابلی» روایت می شود و رویدادهای آن با الهام از اتفاقات سال های اخیر افغانستان با بیانی طنزگونه سعی در تقبیح سال های حکومت طالبان و به خصوص بن لادن دارد. این کتاب که به ملت افغان تقدیم شده است در ۲۳ فصل با پرداختن به حوادث پیرامون ظهور و حضور بن لادن در عرصه جهانی داستانی طنز را ارائه می دهد.
ملانصرالدین در تهران
کاظم لاهیجی
نشر سما
در این کتاب شما با منحصربه فردترین حکایت های شیرین ملا سروکله میزنید به طوری که دلتان از خنده پردرد می شود. در یک حکایت از ملا آمده است:
ملا دو زن داشت و سعی می کرد هر دو را راضی نگه دارد. روزی یکی از زنها از ملا پرسید «کدامیک از ما را بیشتر دوست داری؟». ملا گفت «هردوی شما را یک اندازه دوست دارم». اما زنها رضایت نداده و زن جوانتر پرسید «اگر روزی در حین قایق سواری، ما زنها در دریا بیفتیم، شما کدامیک را اول نجات می دهید!؟». ملا که مانده بود چه بگوید رو به زن پیرتر کرد و گفت «فکر می کنم شما کمی شنا بلد باشید!!!».
مو، لای درز فلسفه
اردلان عطاپور
علم
کتاب «مو، لای درز فلسفه» یکی از معدود کتاب های ایرانی جذاب در مورد فلسفه است. عطاپور روزنامه نگار تقریبا سیاسی است که از قوه طنز خوبی برخوردار است و از همین طنز در نگارش این کتاب کمک گرفته است. او با کنایه زدن به جملات فیلسوفان بزرگی همچون نیچه ، دکارت و ۱۹ فیلسوف دیگر عقاید آنها را به خواننده می آموزد و حتی به صورت کاملا محسوس به مشکلات جامعه امروزی نیز می پردازد.
کتاب عطاپور، کتابی ساده و لطیف، به سبکی زیبا و عامیانه و طنزآمیز است که در واقع تاریخ فلسفه را در متنی بسیار کوتاه و به شکل داستان روایت کرده است …
“روزی ارشمیدس به حمام رفت. به جای این که کیسه بکشد شروع به بازی و غوطه ور خوردن در آب کرد. مدام در آب بالا و پایین می رفت. یک بار که در آب فرو می رفت، ناگهان فریاد زد: «یافتم، یافتم…». فریاد او در حمام البته به پژواک موسیقایی خاصی هم تبدیل شده بود و باز فریاد می زد «یافتم یافتم». اول فکر می کردند شاید ارشمیدس سنگ پایی یا چیز دیگری در حمام پیدا کرده است. آنهایی که نزدیکتر بودند بی اختیار ذهنشان به ثروت و جواهری رفت که شاید از روی خوش شانسی و اتفاق پیدا کرده است و آنها فریاد در فریاد ارشمیدس در انداختند که مال ماست، مال ماست…. ارشمیدس چنان غرق در کشف تازه اش شده بود که بی اعتنا به همه چیز و همه کس و حتی لباس هایش، از سر شوق لخت مادرزاد از حمام بیرون رفت. صاحب حمام هم فریاد کوتاهی برکشید که پول حمام چی شد؟ اون هم که شاید ارشمیدس چیز با ارزشی پیدا کرده و من صاحب حمام به او جواهر نزدیکترم فریاد بر آورد که مال من است مال من است! حمامی هم در پی ارشمیدس دوید!… ارشمیدس از کنار بازار شهر گذشت، حدود بیست نفر هم از پی او می دویدند و همچنان فریاد می زد یافتم یافتم. شمع فروشان، نعل بندان و کاسب کاران و مس گران از کسانی که دنبال ارشمیدس می دویدند می پرسیدند « مگر چی شده» و آنها جواب می داند « یافتش یافتش» و باز همین طور دنبال او می دویدند. پیر زنی می گفت چه بی حیاست این مرد! لاتی در اون نزدیکی بود گفت: این چی چی پیدا کرده که باید حتما لخت باشه!….
موش و گربه
شیخ بهایی
جامی
افسانه تمثیلی موش و گربه شیخ بهایی، نویسنده قرن یازدهم هجری، داستان دشمنی موش و گربه است که به زبانی ساده بازنویسی شده. هر یک از آنها سعی میکند با ذکاوت بیشتری که هنگام قصهگویی به خرج میدهد دیگری را با حیلهگری اغفال کند.
موش و گربه شیخ بهایی، در واقع جدال فلسفی و عقیدتی دو اندیشه ی در چالش است: صوفیگری و شیعهگری. علاوه بر اینکه به عنوان اثری داستانی آموزشی در نظر گرفته شده و عناصر داستانی محدود در آن با توجه به آرا و عقاید این دو و نحوهی سلوک با یک دیگر مورد بررسی قرار گرفته است. با توجه به نوع دفاع موش و گربه از صوفیه و متشرعه، به نحوهی تعامل شیخ با این دو گروه و تمایل به هریک از آنها نیز پرداخته میشود.
در این حکایت طولانی، موش و گربه که نمایندهگان صوفیه و متشرعهاند، یا جدلهای لفظی و نقل حکایات و احادیث و روایات،به نقد یکدیگر نشسته، هریک دیگری را محکوم میکنند. جدال این دو بر سر آرا و عقاید این دو گروه است که از دشمنی گربه و قصد وی در شکار موش آغاز گشته است.این جدال گرچه گاهی به نفع موش پیش میرود اما پیروز نهایی میدان گربه است، همچنانکه در سخن نیز،وی بر موش برتری دارد و حکایات بیشتر و منطقیتری را بر زبان میآورد.
دیپلماتنامه
یوسفعلی میرشکاک
نیستان
«خواجه هربرت کرومانیون در شپشنامه فرماید: کمال خِرَد پرزیدنت آن باشد که خشم گیرد و هر پرزیدنت را که هوای نفس بر وی و خرد وی چیره نباشد، مرد نتوان خواند و امیر و وزیر و دیگر بزرگان باید همه آن کنند که از دیوانگان در وجود آید که دانایان گفتهاند: بردباری نکوهیده است و به وقت کامگاری نکوهیدهتر. علم نکوهیده است و با ریاست نکوهیدهتر. طاعت نکوهیده است و به هنگام شهریاری نکوهیدهتر و امیران را شایستهترین صفات آن است که نهند و ندهند و خورند و نخورانند و پوشند و نپوشانند و مدام در کار ستاندن باشند و تواند بود که مرگ را بر آنان دسترس نیفتد و تا ابد در نعمت بمانند و وام ستانند و تلف کنند…»
با خواندن همین بند از کتاب، میتوان دریافت طنز «دیپلماتنامه» چه سبک و سیاقی دارد. «دیپلماتنامه» مجموعه طنزهایی است که میرشکاک با نام مستعار «خواجه هربرتعلی درامالملک آجری» در ماهنامه نیستان نوشته است. این طنزها در قالب نقیضهای بر سیاستنامه و قابوسنامه نوشته شدهاند و در آن ها نویسنده از نظرگاهی حکمی به نقد وضع موجود فرهنگ و سیاست در دهه هفتاد پرداخته است.