محبت اشتباهی!

اشتراک گذاری :

آیا در این جهان چیزی اصیل تر و بنیادی تر از محبت وجود دارد؟ محبتی که به تعبیر مولانا می تواند ماهیت یک خار را تغییر دهد، یعنی جایی که یک خار آن قدر شعور دارد که محبت را درک می کند، می فهمد و آن مهر چون اکسیری که می تواند مس را به زر بدل کند آن خار را به گل تبدیل کند. محبتی که می تواند دیوها را به انسان بدل کند. دیو عادت های تاریک را در انسان خاموش کند و از دروازه  ذهن و قلبش بیرون براند تا جا برای فرشتگان اندیشه ها، عادت ها و پندارهای نیک باز شود . به تعبیر حافظ: خلوت دل نیست جای صحبت اضداد / دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
اما محبت به همان میزان که راهگشاست می تواند دچار سوء فهم های شگفت شود. اگر واژه محبت را ظرفی بدانیم که مظروفی به نام مهر و مهربانی در آن ریخته شده برخی می توانند این ظرف را در دست بگیرند، مظروف آن را خالی کنند و مظروف دیگری چون حس مالکیت بر دیگری، کنترل کردن، غش کردن روی دیگری، نفی فردیت خود و دیگری را در آن بریزندو بر خود و دیگران بقبولانند آنچه در این ظرف ریخته شده چیزی جز محبت نیست. این موضوع زمانی بغرنج تر می شود که دو طرف رابطه که در آن قرار است الفت و مهرو محبتی بین آن ها برقرار شود رابطه میان والدین با فرزندان یا همسران با همدیگر باشد.
به یکدیگر مهر بورزید، اما از مهر بند مسازید
جبران خلیل جبران، در کتاب “پیامبر و دیوانه”،عبارات عمیق و زیبایی درباره مهر ورزیدن بیان می کند که تأمل بر روی آن می تواند مرز بین محبت اصیل و تصنعی را مشخص می کند.جبران می گوید:”به یکدیگر مهر بورزید، اما ازمهر بند مسازید. بگذارید مهر دریای مواجی باشد درمیان دو ساحل روح های شما.”و ادامه می دهد: “فرزندان شما فرزندان شما نیستند. آن ها پسران و دختران خواهشی هستند که زندگی به خویشتن دارد. آن ها به واسطه شما می آیند اما نه از شما، و با آن که با شما هستند از آنِ شما نیستند. شما می توانید مهر خود را به آن ها بدهید اما نه اندیشه های خود را، زیرا که آن ها اندیشه های خود را دارند.”
ما گاهی نام هایی اصیل بر ضعف هایمان می گذاریم و تصورمان این است که آن نام اصیل می تواند ماهیت آن ضعف را تغییر دهد. مثلا نام وابستگی هایمان را محبت می گذاریم تا بودن آن وابستگی را توجیه کرده باشیم. مادری که بیش از حد وابسته به فرزند خود است در واقع غنای روح خود و فرزندش را به نام محبت می تراشد و لاغر می کند. چنین مادری احتمالا فرزندی وابسته و غیر مسئول پرورش می دهد و از عشق خود برای او جز بند چیزی نمی سازد. چنین مادری در دوران کودکی به شکل وسواس گونه ای مراقب فرزندش است. فرزند او اجازه ندارد تنها جایی برود،چیزی را شخصا تجربه کند، به استقبال خطری برود، خریدی انجام دهد، نتیجتا وقتی هم بزرگ می شود در آینده برای ازدواج او هزاران بهانه مختلف ردیف می شود، تا فرزند در کنار مادر بماند. او اگر ازدواج هم کند مدام با مادر به صورت وسواسی در ارتباط است. این شکل ازوابستگی بندی است محکم به پای فرزند. بندی که ریشه های استقلال تصمیم گیری و مسئولیت پذیری را در درون فرزند خشک می کند.

محبت یکی از بهترین و مهم ترین نعمت های خداوند برای بشر است. اما نام وابستگی بیش از حد و حس مالکیت را نمی توان محبت گذاشت.گاهی برخی از ازدواج ها به مرز پاشیدگی می رسند یا حتی از هم می پاشند چون مرد یا زن به نام محبت هیچ فردیتی برای طرف مقابل خود قائل نیست

به نام محبت، به کام تفتیش
گاهی تعلقات بیش از اندازه ما نسبت به دیگران جز ناکامی و پایانی ناخوشایند برای خود و دیگری چیزی به ارمغان نخواهد آورد. محبت یکی از بهترین و مهم ترین نعمت های خداوند برای بشر است. اما نام وابستگی بیش از حد و حس مالکیت را نمی توان محبت گذاشت.گاهی برخی از ازدواج ها به مرز پاشیدگی می رسند یا حتی از هم می پاشند چون مرد یا زن به نام محبت هیچ فردیتی برای طرف مقابل خود قائل نیست. مرد یا زن به نام محبت تفتیش میکند. به نام محبت فضای سوء ظن می آفریند، چون نمی خواهد بپذیرد که این زن یا این مرد دارایی او نیست، او به جز همسری در متن انواع رابطه هاست. از رابطه پدرو فرزندی تا مادر و فرزندی، برادر و خواهری، همکاری، همسایگی و انواع رابطه های دیگر.  تعبیر جبران خلیل جبران در این باره شنیدنی است:” از نان خود به یکدیگر بدهید، اما از یک گرده نان مخورید. در کنار یکدیگر بایستید، اما نه تنگاتنگ، زیرا که ستون های معبد دور از هم ایستاده اند.”  یعنی که محبت کنید اما فردیت همدیگر را نادیده نگیرید.
ما مالک فرزندان خود نیستیم
اما چه کنیم به نام مهر، حس مالک دیگری بودن را در ذهن و قلب مان نپرورانیم و آزادی عمل را از یکدیگر سلب نکنیم؟ خداوند سخن زیبا و معناداری در قرآن حکیم بیان می دارد و آن این است که آنچه دارید از جان و فرزند و مال از آن خداست. آدمی در واقع صاحب چیزی نیست چون طبق منطق قرآن،  هر آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خداست، پس فرزند از آن ما نیست.ما مالک فرزندان مان نیستیم بلکه آن ها امانت هایی در دستان ما هستند. البته محبت لازمه پرورش نوزاد و فرزند است، اما نه در حدی که ما خود را مالک مطلق او بدانیم. پس اگر قرار است فرزندی را به جمع خانوادگی خود اضافه کنیم به این باور برسیم که من قرار است برای او پدری فداکار باشم یا من قرار است برای او مادری مهربان و دلسوز باشم. والدی باشم که با تمام عشق ام به او مهر بورزم اما خود را مالک مطلق او ندانم، بلکه کسی بالای سر من است که او بر تمام موجودات احاطه دارد.

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

Visits: 25

محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

چگونه توقعات جنسی خود را با همسرمان مطرح کنیم؟

چ مه 27 , 2015
یک روان‌پزشک جنسی در پاسخ به این سؤال که چگونه انتقادات جنسی خود را برای شریک زندگی مطرح کنیم گفت: «استفاده از واژه انتقادات جنسی، در روابط عاطفی و زناشویی چندان مناسب نیست زیرا فاکتورهای مهمی در شکل دادن به یک رابطه جنسی موفقیت‌آمیز دخیل هستند.» دکتر غلامحسین قائدی در […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...