نامه ای برای مخالفان عباسی – ماجرای حسن عباسی و آیت الله جوادی آملی و مخالفت با فلسفه را در ادامه بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
خبرگزاری مهاجر
حسن عباسی از کسانی بوده و هست که همواره به فلسفه غرب نقد جدی دارد . مگر در فلسفه غرب چه چیز نهفته است که اینگونه ایشان را به مخالفت وا می دارید ؟
فلسفه غرب را باید با خروجی هایش بشناسید فکر میکنید مفاهیمی مثل دوئالسیم مثل اومانیسم مثل سکولاریسم خروجی کدام تفکرات است؟ این تفکراتی که نهایت آن افکار شیطانی برای انسان به ارمغان می آورد ، ریشه اش کجاست ؟ مخالفت ما و علما ی ما با آنچه از فلسفه غرب بیرون می آید بسیار بدیهی است و شکی بر آن نیست.
اما اشکالاتی که عباسی بر فلسفه ایرانی اسلامی گرفته است را چه . آیا این فلسفه هم مثل فلسفه های غربی باید مورد مخالفت قرار بگیرد یا نه ؟
اصل مشکل مخالفان عباسی این است که گمان میکنند او با هر چه در فلسفه ایرانی اسلامی وجود دارد ، مخالف است. اصلا این طور نیست . همان طور که میدانید فلسفه ایرانی اسلامی ما عاری از هرگونه اشکال نیست. بالاخره اشکالاتی بر آن وارد است. یک موقعی در مورد قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه صحبت میکنیم بله این ها را از خدا داریم و از معصومین داریم و مو لای درزشان نمی رود .
اما اینکه بو علی یا ملاصدرا ممکن است در جایی اشتباه کرده باشند ، بعید نیست. اگر حرف این بزرگواران تمام و کمال درست بود که دیگر نباید کسی بعد از آنها مثل مطهری اصلا از خودش حرفی میزد.
عباسی به جای فلسفه اشاره دارد به حکمت و همه بزرگان را مثل بو علی و ملاصدرا و حتی آیت الله جوادی آملی را حکیم میداند و تمام تلاشش تفکیک حکمت و فلسفه است. وقتی کسی درک درستی از این تفکیک پیدا نکند دچار مشکل میشود و گمان می برد عباسی آمده تا با هرچه فیلسوفان یا بهتر حکمای اسلامی تولید نظریه و فکر داشتند مخالفت کند.
اگر یکی از سخنرانی های عباسی را گوش کنید و دیگر سخنرانی هایش را گوش نکنید قطعا به این نتیجه غلط میرسید پس همه را با هم باید گوش دهید ، یا حرفی نزنید.
ایشان مثلا در اول یک سخنرانی چنان صحبت میکنند که شما فکر میکنید هر که شعر گفته یاوه بافته ولی وقتی به آخر سخنرانی میرسید متوجه میشوید تفکیک است بین شعر حکیمانه و شعری پر از تخیلات و خیالات شیطانی و غیراخلاقی.
خاصیت کسی که میخواهد آزاد اندیشی کند و نظریه پردازی کند ، همین است که بتواند آزادانه حرفش را بزند و در نهایت برگردد و مصادیق را بیان کند. کسی که درگیر و لنگ کسی و یا تفکراتش مانده ، هیچ گاه نمی تواند آزاد اندیشی کند. نباید در آزاد اندیشی خود را محدود به یک تفکر کرد بلکه باید فراتر رفت. حال وقتی نتیجه ای گرفتی آن را با ملاک ها و اشخاص و غیره می سنجی تا از گمراهی به دور باشد.
مثلا اگر کسی در ملاصدرا ماند یعنی نتوانست از ملاصدرا بالاتر برود و افق دید بالاتری در موضوعی پیدا کند ، هیچگاه نظریه و فکر جدیدی تولید نمیکند. باید آزادانه اندیشید و در نهایت نتیجه را به دست اهلش و اساتیدش و بزرگان و از همه مهم تر قرآن و اهل بیت سپرد و سنجید و به نظریه و فکری رسید. تازه وقتی به این مرحل می رسد در کرسیهای آزاد اندیشی که آقا بیش از صد بار فرمودند و عمل نشد ، آن را زلال تر کرد.
اگر صدای امام خامنه ای در می آید که چرا کرسیهای آزاد اندیشی و نظریه پردازی برگزار نمی شود علتش این است که آقایان می ترسند کمی فراتر بروند کمی آزادانه بیندیشند و راهکاری و نظریه و فکری تولید کنند.
اصلا کرسی های آزاداندیشی یک کارش این است که نظریه ها را چکش کاری کند.
دوستان ، بیایید فکرهای بسته را کناربگذاریم و باز تر بیندیشیم . دوستان بیایید حقیقتا بیندیشیم . بیایید آزادانه بیندیشیم . نمیگوییم مثل دکارت که من می اندیشم پس هستم ، نه ، در چارچوب درست و الهی اش ، اما آزاد تا نظریه بیرون بیاید ، فکر بیرون بیاید ، سبک زندگی بیرون بیاید.
اگر بو علی سینا و ملاصدرا هم امروز زنده بودند ، فکرها و نظریات جدیدی تولید می کردند نه اینکه صرفا اکتفا کنند به تدریس تفکرات گذشتگان.
بیایید حقیقتا ولایی باشیم ، حرف امام جامعه مهم است . به حضرت عباس (ع) ، امام جامعه درست میگوید.
عباسی اشکال ندارد ؟ چرا صد تا اشکال دارد به وقل حضرت آقا چه کسی بدون اشکال هست؟. اما همین که تولید نظریه و فکر میکند خیلی ارزشمند است. بهتر از اینهایی است که نشسته اند در مراکز خود حرفهای قدیمی و کهنه را صرفا تدریس میکنند و حتی حاضر نیستند ، کمی ، فقط کمی ، به نظریه و فکر جدیدی فکرکنند.
عباسی اگر در مورد برخی از نظرات بزرگان دو بار حرف مخالفی زده است صد بار هم آنان را تمجید کرده.
فقط یک مثال میزنم . آقا فرمودند دکترینهای شهید مطهری را استخراج کنید انصافا جز حسن عباسی چه کسی یک خط تولید کرد بیاورد ما در سایتها بگذاریم و بوق و کرنا کنیم.
اگر نمیتوانید و مرد عمل نیستید و اگر توانایی ندارید و میترسید کرسی ها و صندلیهایی که به ناحق در اختیار گرفتید را از دست بدهید. حداقل به کرسیهای دیگر کار نداشته باشید.
اگر نمی توانید فراتر بروید از تفکرات گذشتگان و در آنها مانده اید ، لااقل ساکت باشید تا دیگران کار کنند. کرسی بگذارید با تفکرات حسن عباسی مخالفت کنید . چرا از امام و آیت الله جوادی و دیگران مایه میگذارید.
دوستان بیایید تنبلی را کنار بگذاریم و کمی فکر کنیم کمی تعقل کنیم ، استغار کنیم از گذشته و برای آینده بهتر جامعه گامی برداریم.
اگر هم نمیتوانیم بگذاریم دیگران حرفشان رابزنند.
هیچکس ، تکرار میکنم ، هیچکس نمیتواند بگوید به حرف امام جامعه گوش دادم بعد جلوی آزاد اندیشی را با هوچی گری بگیرد و یا پاسخ بدهد. بلکه بیاید یک کرسی راه بیاندازد و در مخالفت حرفی که قبول ندارد حرفهای خودش را بزند و از این تضارب آراء همه بهره مند میشویم.
اگر نمیتوانید ، هیس ، ساکت و آرام در گوشه ای کار خود را کنید.
مرتضی حیدری – یک بیسواد که از بیرون نظاره گر کار شماست.