نقد فا : بنفشه آفریقایی
در ستایش خیانت
محمدجوادکتابی
بنفشه آفریقایی با یک ایده عجیب و نامتعارف شروع میشود؛ ایدهای که بوی خیانت میدهد. خیانتی که نه تنها مذمت نمیشود که تئوریزه نیز میشود. آخرین ساخته مونا زندی حقیقی، داستان زنی به نام شکوه است که همسر سابقش را از آسایشگاه به خانه میآورد تا با همسر فعلیاش از آن مراقبت کنند. فیلم یک خط داستان بیشتر ندارد و خبری از داستانهای فرعی نیست. اصولا همان تک خط داستان نیز با هیچ منطقی سازگار نیست. زندی حقیقی گویا انقدر از داستان ابتدایی خوشش آمده که زحمت فکر کردن و منطقی جلو بردن داستان را هم به خودش نداده است.
در طول فیلم متوجه میشویم که شکوه عاشق دوست همسر خود شده و برای همین او را ترک میکند؛ مسالهای که ابتدا از طرف شکوه رد شده اما در ادامه داستان متوجه میشویم که بله داستان همان داستان خیانت است. شوهر سابق شکوه که دوسال است با کسی حرف نزده و در خانه سالمندان به سر میبرد، بسیار راحت حاضر میشود به خانهی همسر سابق خود که از قضا با دوستاش به او خیانت کردهاند برود. اصولا متوجه نمیشویم چه منطقی پشت این انتخاب است؛ و برای چه و به چه انگیزهای همسر سابق شکوه باید قبول کند که به خانه خیانتکاران وارد شود.
البته فیلم بنفشه آفریقایی کم از این بیمنطقیها ندارد. همسر فعلی شکوه که هرازگاهی غیرتی میشود و این غیرتی شدن در نگاه شکوه بچگانه است، با دیدن عکس شکوه در کیف همسر سابقش از خانه میرود و با او قهر میکند؛ البته چند روز بعد و بدون هیچ دلیلی باز به خانه برگشته و شبی که شکوه نیست تا صبح با همسر سابق زنش فیلم میبیند و تخمه میشکند! بازهم مشخص نیست که این کنشگریها از چه منطقی شکل میگیرد.
مشکل فیلم البته خیلی فراتر از این داستانهایی است که بی منطق جلو میروند. دلیل اینکه چرا باید شخصیت زن داستان با اصرا، همسر سابق خود را به خانه همسر فعلیاش بیاورد معلوم نیست! البته در سکانسهای پایانی مشخص میشود که شخصیت زن داستان گویا هنوز عاشق همسر سابق خود نیز هست و او دوست دارد دو مرد دوستداشتنی زندگیاش را در یک خانه با هم داشته باشد. فیلم از لحاظ فرم نیز وضع بهتری از محتوا ندارد. البته نمیشود از بازی خوب و یکدست بازیگران فیلم چشم پوشی کرد. با همهی این اوصاف فیلم از اساس روی هواست! بنای فیلم بر سوالهایی است که جواب داده نمیشوند و اصولا شکلگیری موقعیتها بدور از منطق است. بنفشه آفریقایی یک ایده ناپخته در ستایش خیانت است؛ فیلمی که چفت و بست چندانی ندارد و باید آن را در لیست هدر رفتههای امسال وارد کرد.
بیگانه
محمدحسین رحیمی
فیلم مونا زندی حقیقی، تازهترین نمونه از فیلمهایی است که بیش و پیش از آنکه فیلم باشند، تلاش میکنند «حرفی» بزنند. فیلم، چه موافق و دوستدارش باشید و چه مخالف سرسختش، جان میدهد برای به راه انداختن حرف و نظر و بحث، از حقوق زن و کلیشههای جامعه مرد سالار، تا به چالش کشیدن عشق و نسبیتگرایی در اخلاق و روابط زناشویی. برای مخاطب بینوایی که برای تماشای فیلم به سالن سینما آمده اما، نهایتاً به اندازه بیست دقیقه داستان برای تعریف کردن دارد. بعد از آن، فقط انبوهی از سکانسهای بیسر و ته و کشدار دارد که نه به قبل از خود ربطی دارند، نه برای بعد از خود کارکردی.
اما آیا بنفشه آفریقایی، اگر فیلم سر و شکل داری نیست، لااقل در بیان حرفهایش موفق است؟ باز هم نه. فیلمساز سراغ ایدهای رفته که به طور طبیعی و بدیهی، حساسیتهای نظارتی را بر میانگیزد: زنی که در حضور همسر فعلیاش، عشق به همسر سابقش را بازیابی میکند. اما فیلمساز برای فرار از حساسیتها، آنچنان بیقضاوت و منفعل در میانه داستان ایستاده که تماشاگر هم نمیفهمد باید کدام سمت ماجرا بایستد؟ فیلم قرار است برای «شکو» دل بسوزاند، اما کجای انتظار و حساسیت همسرش رضا، که نمیخواهد – و مگر جز این است که نباید بخواهد؟ – همسرش همزمان به دو مرد علاقه داشته باشد، عجیب و غیرمنطقی است؟ یا عصبانیت و گلایه فرزندان شکو از اینکه مادرشان زمانی خانه و خانواده را رها کرده و با دوست پدرشان ماجرایی عاطفی به راه انداخته، ناموجه است؟ اگر به قول شکو، فرزندانش هیچ وقت حاضر نشدهاند دلیل طلاق مادرشان را بشنوند، مای مخاطب که حاضریم بشنویم؛ چرا برای ما توضیحی ندارد؟
فیلم مونا زندی حقیقی ابتدا اسم دیگری داشت و به رسم ارشاد که نامهای خارجی را برای فیلمها نمیپذیرد، ناچار به تغییر اسم شد. کاش ارشاد به جای رسم «خارجی زدایی» از اسمها، به فکر «خارجی زدایی» از درونمایه فیلمها بود، تا بیننده بینوای داخلی، موقع تماشای داستان زنی که عشق مشترکی به دو مرد دارد، دود از کلهاش بلند نمیشد!
رجانیوز