وقت ملاقات – محوطه زندان – سالن ملاقات:
میم.ه: یادش بخیرپارسال این موقع شمال داشتیم جت اسکی سواری میکردیم… شهرام تو وقتی آزاد بودی چیکار میکردی؟
شهرام. ج: من خوراکم کارای خیریه س! کمک به نیازمندان، فقرا، نمایندگان مجلس ششم.
میم. ه: این چیه داری خط خطی میکنی؟
شهرام. ج: هیچی بابا دارم تمرین جعل امضا میکنم.
میم. ه: این دله دزدی ها رو بزارکنار، تا کی میخوای آفتابه دزدی کنی عمو؟ مثل خودم بزن تو کار قراردادهای نفتی و یه شبه خودتو ببند، ریارل و ول کن دلار رو بچسب، ژنرال شو!
شهرام. ج: آخ که چقددلم برا مهدی. ک تنگ شده! بزارچندتا چک باطله۲۰۰میلیونی براش بکشم تا حالشو ببره!
میم. ه: بیا یکم ازاین پستهها بخور تا جون بگیری، معلومه که مخت کپک زده… پسته هاش مال باغ خودمونه، حرف نداره لامصب، بخورکه شب عید بچهها گرونش میکن گیرت نمیاد.
بلندگوی زندان: زندانیان محترم! لطفا پسماند خوراکیهای خودرا روی زمین نریزید.
شهرام.ج: با من و توئه؟
میم. ه: نمیدونم… (بر میگردد سمت بلندگو و باصدای بلند:) چی میگی مردک! به من میگی دزد؟! بدم پدرتونو دربیارن؟!
شهرام.ج: دزد چیه؟ گفت آشغال نریزید!
م.ه: هرچی! میدم پدرش رو در بیارن!
بلندگوی زندان: زندانی میم. ه! درصورت تکرار فحاشی از هواخوری محروم میشید.
شهرام. ج: خودمونیم، من تو دزدی و خلاف ۳ هیچ از تو عقبم! یه نفر همزمان دزدی و اختلاس و فتنهگری و خیانت و… بکنه؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟! جا داره یه دوره آموزشی برا زندانیها بزاری، حیف این همه نبوغ بره زیرخاک؟!
میم. ه: وقتی دادم چندتا از اراذل و اوباش زندان شیشه ها رو شکوندن دیگه منو از بلندگو تهدید نمیکنن! فلن بیا این کلید رو که از مامور زندان دزدیدم بگیر تا به وقتش از زندان فرار کنم… میرم لب مرز و بعدشم ویلامون تو لندن.
شهرام. ج: آخه کوپول خان! مگه سریال فراراز زندانه؟ یادت رفته من فرار کردم و ۲ روز بعد با یه بادمجون پاچشمم برم گردوندن؟!
میم. ه: حالا داری کجای میری؟
شهرام. ج: دارم میرم فایل صوتی مکالممون رو به دوستان بدم!
بلندگوی زندان: زندانی میم. ه هرچه سریعتر خودتو به مسئول خدمات دستشوئیهای زندان معرفی کن!
منبع : خبرگزاری رجاء