نودیها: سید مسعود شجاعی طباطبایی از آن دست هنرمندانی است که نیاز چندانی به معرفی ندارد. وی قریب سه دهه و نیم است که به صورت حرفهای کار کاریکاتور انجام میدهد و در این عرصه موفقیتهای زیادی کسب کرده است.
گفتوگوی رمز عبور را با این هنرمند انقلابی درباره جناح فرهنگی مؤمن و مسائل پیرامون آن از نظر میگذرانید:
در ابتدا مختصری از خودتان و نحوه ورودتان به حوزه کاریکاتور بفرمایید تا علاقهمندان به این حوزه که در جناح فرهنگی مؤمن قرار دارند، تصویری از نحوه آغاز به کار داشته باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم. شروع جنگ تحمیلی زمینهای شد که وارد حوزه کاریکاتور شوم و کارم را در کاریکاتور با موضوع جنگ شروع کردم. آغاز این کار از سالهای ۶۰، ۶۱ بود که دیوارنگارههایی را اطراف فرودگاه تهران کار کردم.
چند سالتان بود؟
۱۸ ساله بودم.
خودجوش بود؟
بله، منتها با همراهی، همدلی و همفکری دوستان خوبم در پایگاه مرصاد آغاز شد. در یک سال، یک سال و خردهای دو نقاشی دیواری بزرگ کار کردم. موضوعش جنگ و حامیان صدام بود که بخشیاش به اسرائیل و رژیم صهیونیستی و قسمتیاش به امریکا، شوروی و امثال اینها برمیگشت. بیشتر موضوعش مربوط به جنگ و هدفم این بود که حقایق مربوط به جنگ را به زبان تصویری کاریکاتور که خود به خود چاشنی طنز و ملاحت دارد، دربیاورم. اتفاقاً در این مقطع خیلی زود مورد توجه قرار گرفت.
چرا؟
چون هم مردم از این مسیر میآمدند و وارد شهر تهران میشدند و این کارها را میدیدند و هم هر کسی از خارج از کشور میآمد، به فرودگاه مهرآباد میآمد و لاجرم مجبور میشد از کنار این دیوارنگارهها رد شود، بنابراین بازخورد خوبی در رسانههای خارجی پیدا کرد. تایمز، نیوزویک و جاهایی از این قبیل انعکاس دادند.
چطور متوجه این بازخوردها شدید، مخصوصاً که آن زمان امکانات ارتباطی مثل اینترنت و… هم نبود؟
بلافاصله بعد از شروع این کار حدود سال ۱۳۶۰ آقای فتحالله جوادی که مدیرمسئول اطلاعات هفتگی بود، از من دعوت کرد که بروم و در این مجله کار کنم و به یک جوان تازهکار اعتماد کرد و صفحهای با عنوان دیدگاه به من داد که در آن کاریکاتورهای سیاسی و اجتماعی کار کنم. در آنجا بود که از طریق آرشیو روزنامه اطلاعات که بهطور مرتب روزنامهها و مجلات خارجی میآمد، در جریان بازخورد کارهایم قرار گرفتم. یکی از مهمترین این نشریات، نشریه فیگارو بود که هشت صفحه رنگی را به این موضوع اختصاص داده و تیتر تندی را انتخاب کرده بود، چون کاریکاتوری از میتران، به عنوان یکی از حامیان صدام را کار کرده بودم و آنها تیتر زده بودند: «میکلآنژی که برای هزاران مرده کاریکاتور میکشد.» منظورشان از مردهها، شهدا بودند و میکلآنژ هم که نقاش دیواری بود. متوجه شدم کاریکاتور تا چه حد تأثیرگذار است که آنها هشت صفحه رنگی را به آن اختصاص دادهاند.
فعالیت حرفهایام با کاریکاتور شروع شد. از اتفاقات اصلی که میتوانم اسم ببرم، ورودم به دانشکده هنرهای زیبا در سال ۱۳۶۲ و شکلگیری نخستین گروه کاریکاتور بچههای انقلاب بعد از انقلاب در دانشکده هنرهای زیبا به عنوان «گروه کاکتوس» بود؛ کاکتوس از این جهت که یک گیاه دارویی تلخ، اما شفادهنده است. آقای مجید رزازی که از دوستان خوب ما در رشته ادبیات بود، این عنوان را انتخاب کرد که برگرفته از مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری بود. بنابراین گروهی سه نفره متشکل از من، آقای محمدحسین نیرومند و آقای دکتر اصغر کفشچیانمقدم شروعکننده اتفاقی بودیم که بعد بر تعدادمان افزوده شد. این گروه ابتدا در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران برنامههایش را اجرا و نمایشگاههایش را برپا میکرد. البته در ابتدا کارهایمان را در پنلهای دانشکده نصب میکردیم. بعد جهاد دانشگاهی دعوت کرد. پس از آنکه تعداد زیاد شد، در تالار مولوی هم نمایشگاه گذاشتیم. آقای نیرومند و آقای کفشچیان مشهدی بودند و در دانشگاه فردوسی مشهد هم نمایشگاه گذاشتیم که خیلی استقبال خوبی شد.
بعد تعداد اعضای گروه کاکتوس زیاد شد و آقای حبیبالله صادقی از هنرمندان حوزه از ما در سال ۱۳۶۵، ۱۳۶۶ دعوت کرد و به حوزه هنری رفتیم و گروه در آنجا به فعالیت خود ادامه داده و توانستیم کتاب چاپ کنیم.
بنابراین نخستین گروه سازمانیافته کاریکاتور بعد از انقلاب به این شکل تشکیل و نخستین کتاب هم چاپ شد. در سال ۱۳۷۰ هم نخستین نشریه تخصصی کاریکاتور هم توسط همین بچهها تأسیس و آقای نیرومند سردبیر آن شد و بنده هم به عنوان رئیس شورای طراحان و نویسندگان بودم و کار را دنبال کردیم و در سال ۱۳۷۱ اولین شماره آن منتشر شد.
چه نشریه؟
«کیهان کاریکاتور». این نشریه تخصصی برای هنرمندان و علاقمندانی بود که داشتند کاریکاتور را یاد میگرفتند. در سال ۱۳۷۲ آقای علی وزیریان از من و آقای نیرومند دعوت کرد پیش آقای محمد صحفی برویم که رئیس وقت موزه هنرهای معاصر بود و پیشنهاد برپایی یک نمایشگاه کاریکاتور را بدهیم. آقای صحفی خیلی مصر بود نمایشگاه به شکل ملی برگزار شود، ولی با یک سال تجربهای که در زمینه انتشار نشریه تخصصی کیهان کاریکاتور داشتیم، با قدرت اعلام کردیم میتوانیم این نمایشگاه را در سطح بینالمللی برگزار کنیم و ایشان هم به ما اعتماد کرد و دوره اول را به شکل بینالمللی برگزار کردیم و استقبال هم بد نبود و ۳۹ کشور شرکت کردند که آن موقع با نبود امکاناتی مثل اینترنت، کار مهمی بود.
چطوری این کار را کردید؟ شناخت کاریکاتوریستهای بینالمللی یا دعوت از آنها چطور انجام شد؟
از طریق بروشور، فراخوان و پست. اطلاعات را هم از طریق فستیوالهایی که میشناختیم، گرفتیم. با نامهنگاریهای مرتب و ارسال نشریه و کتاب، اعتمادشان را جلب کردیم و نام و آدرس هنرمندان را دادند و ما هم بروشورها را برایشان فرستادیم. چند نفر از کاریکاتوریستهای خارجی را هم دعوت کردیم و به ایران آمدند و نخستین رسانه کاریکاتور شکل گرفت. در حال حاضر هم یکی از مهمترین رسانههای کاریکاتور در دنیا به شمار میرود. سالی ۵۰ جشنواره و مسابقه بینالمللی داریم که جزو سه نمایشگاه برتر هستند. هم از نظر سابقه و هم از جهت تعداد هنرمندانی که از کشورهای مختلف شرکت میکنند. در نمایشگاه دهم ۷۹ کشور شرکت کردند.
خانه کاریکاتور کی تأسیس شد؟
در سال ۱۳۷۵ خانه کاریکاتور را تأسیس کردیم و بنده به عنوان مدیر مشغول به کار شدم. در سال ۲۰۰۰ اولین سایت تخصصی کاریکاتور در ایران را تحت عنوان «ایران کارتون» شکل دادیم، چون علاقهمند بودیم هنرمندانمان را در سطح دنیا معرفی کنیم. چند سال بعد فارسیاش اضافه شد. بعد از اینکه سایت تأسیس شد و توانستیم در فضای مجازی هم قدم بگذاریم، شرایطی مهیا شد که بتوانیم مسابقات بینالمللی به صورت اینترنتی و در فضای مجازی را هم تدارک ببینیم و عنوان نخستین مسابقه فضای مجازی بینالمللی، «فلسطین خانه ندارد» بود. بازخورد آن هم خیلی خوب بود و در همان زمان یکسری کارهای ارزشی انقلابی را شروع کردیم. البته ناگفته نماند با کیهان کاریکاتور هم نخستین نمایشگاه بینالمللی را قبل از نمایشگاه دوسالانه با موضوع سلمان رشدی که حکم حضرت امام بود، برگزار کرده بودیم، منتهی تعداد شرکتکنندگان کمتر و موضوع سیاسی بود و شرایط خاص خودش را داشت. اینترنت و فضای مجازی به ما کمک کرد با گروههای وسیعتری مرتبط شویم و بتوانیم کارهای بزرگتری را انجام بدهیم. فعالیت ما در حوزه فضای مجازی خیلی زیاد است. فقط در همین ۸-۷ ماه اخیر نمایشگاههای «غزه»، «مرگ بر امریکا» و «داعش» را داشتیم که بازتاب آن خیلی خوب بود.
اینها در فضای مجازی برگزار شدهاند؟
بله، نمایشگاه یمن را داشتیم. در حال حاضر همکاران دارند نمایشگاه کودک سوری «آیلان» را که از اتفاقات خیلی تلخ حضور پناهندهها در کشورهای اروپایی است که تبدیل به نماد شده است، بارگذاری میکنند روی سایت. بازخورد آن خیلی خوب بود و از ۴۰ کشور دنیا کار فرستادند. بزودی نمایشگاه دوممان با موضوع هولوکاست را برگزار میکنیم. ۱۰ سال پیش این نمایشگاه را داشتیم.
چرا ۱۰ سال پیش و بعد رفت تا الان؟
هر دفعه هم به دلایل مشخصی نمایشگاه برگزار میکنیم. اینکه چرا ۱۰ سال پیش برگزار کردیم و الان دوباره برگزار میشود، برای اینکه ۱۰ سال پیش به پیامبر گرامی اسلام(ص) توهین شد و نشریه یولاندس بوستن دانمارک ۱۲ طرح توهینآمیز درباره پیامبر(ص) چاپ کرد و ادعایشان هم این بود که آزادی حد و مرزی ندارد و میشود راجع به هر موضوعی کاریکاتور کار کرد. آمدیم و اعلام کردیم این یک ادعای دروغ است. اگر آزادی حد و مرزی ندارد، پس چرا برای محققینی که درباره هولوکاست مطالبی را که جنبه تردیدآمیز دارند مطرح میکنند، مجازاتهای بسیار سنگین مالی و همینطور حذف آنها را در نظر میگیرید؟ پاشنه آشیل اسرائیل و صهیونیستها همین قضیه هولوکاست است. این دفعه هم بعد از اتفاقی که در نشریه شارلی اِبدو افتاد و کاریکاتورهایی را درباره پیامبر(ص) کار کردند، فراخوان این مسابقه را اعلام کردیم و نمایشگاه آن هم بزودی برگزار میشود.
استقبال خوبی شد؟
بله، فوقالعاده خوب بود. اطلاعرسانی انجام میشود و عمده فعالیتها همین بود. تا قبل از قضیه هولوکاست، حضور جدی در مجامع بینالمللی داشتم. حتی مثلاً کشور یونان از من خواستند به آنجا بروم برای برگزاری یک مسابقه کاریکاتور و همچنین راهاندازی یک سایت تخصصی به آنها مشورت بدهم. این کار را انجام دادم و اتفاقاتی از این دست هم بوده است که به شکل جدی حضور داشتیم و در این حوزهها کار کردیم. در مسابقات زیادی در سطح جهان به عنوان داور شرکت داشتم. منتهی بعد از اینکه اولین نمایشگاه هولوکاست را برگزار کردیم، با هجمه بسیار سنگینی روبهرو شدیم، از جمله از سوی لابی قوی صهیونیستها در سازمان ملل که باعث شد وقتی آقای کوفی عنان به ایران آمد، اولین صحبتی که کرد، این بود که شرمندهام در کشوری هستم که در آن نمایشگاه هولوکاست برگزار میشود، چون همزمان که ایشان نمایشگاه هولوکاست داشت برگزار میشد. به ایشان گفته بودند بحث یهودیستیزی و مسائلی از این دست است. به ایشان اعلام کردیم شما بیایید و اگر نشانهای از ضدیت با یهود در نمایشگاه دیدید، ما نمایشگاه را جمع میکنیم ولی این دیدار عملی نشد. البته ما لوح فشرده نمایشگاه را برای ایشان فرستادیم. نمیدانم به دست ایشان رسید یا نه، ولی نتیجهاش این شد که وقتی این بحث مطرح شد، بنده را به ۲۲ کشور ممنوعالورود کردند. آنچه که عرض کردم، چکیدهای از اتفاقات اصلی بود.
پس از ۳۴ سال فعالیت در زمینه کاریکاتور، آیا در حال حاضر میشود گفت جبهه جهانی از کاریکاتوریستهای ضد استکباری تشکیل شده است؟ آیا قبل از این بود یا این جریان آمد و اینها را به هم وصل کرد؟
اصلاً چنین چیزی وجود نداشت. الان هم میتوانید ببینید. حتی در کشورهای عربی هم متأسفانه موجی از انفعال وجود دارد. خوشبختانه وضعیت ما بهگونهای شده است که هر اتفاقی در حوزه اقتصاد و مسائلی از این دست رخ میدهد، به سراغ ما کاریکاتوریستها میآیند و از طریق ارتباطات و ایمیل و مسائلی از این قبیل از ما میخواهند واکنش نشان و کاری انجام بدهیم و بهنوعی مرکز همه اتفاقات اینجا شده است. مثلاً درباره داعش وقتی کار انجام شد و به ثمر نشست، خیلی از خبرگزاریها و خبرنگارهای دنیا حتی به اینجا آمدند و فیلم و گزارش تهیه کردند و بسیاری از کاریکاتوریستهای بزرگ دنیا در این اتفاق حضور داشتند و از ۴۳ کشور شرکت کردند. داعش یک جریان کاملاً سیاسی است و ما هم انتظار نداشتیم تعداد زیادی از کشورها در آن مشارکت کنند.
چرا؟
به خاطر جو امنیتی که این گروههای تروریستی ایجاد کردهاند. هم کاریکاتوریستها و هم خبرنگارانی که با ما تماس میگرفتند، صریحاً اعلام میکردند که ما میترسیم و امنیت نداریم و از ما میپرسیدند داعش به شما هجمهای نمیکند شما را آزار نمیدهد؟ چون میدیدند نزدیک ماست و این احتمالات را میدادند. ما میگفتیم نه، مشکلی نداریم. هر اتفاقی که میافتد، انتظار دارند ما پیشقدم شویم.
این ارتباطها حفظ میشود یا اینکه کاریکاتوریستها کار میفرستند و تمام!
خوشبختانه در جشنوارهای هم که برگزار میکنیم، هنرمندان کاریکاتوریستی که ارتباط برقرار کردهاند، دیگر ارتباط را قطع نمیکنند و هر جشنوارهای مقدمه تعامل ما با آن هنرمندان است.
در یکی از راهپیماییهایی که به طرفداری از غزه برگزار شده بود، یکی از همین کاریکاتورهایی که درباره غزه خیلی معروف شده بود، دست جمعیت بود. این نشان میدهد که کاریکاتور خیلی ظرفیت بزرگی برای انتقال پیام در سطح بینالملل دارد، چون غالباً نیازی به ترجمه ندارد.
همینطور است. از این دست اتفاقات خیلی زیاد افتاده است.
نظر شما درباره تقسیمبندیای که رهبر معظم انقلاب انجام دادند و جناح مؤمن فرهنگی را مطرح کردند، چیست؟ اصلاً فرد چه ویژگیهایی باید داشته باشد که در جناح مؤمن فرهنگی قرار بگیرد؟
از همان اول که کار را شروع کردیم، همیشه با فضای بهنوعی منفعل روبهرو بودهایم. فضا بهگونهای بود که هر بار میآمدیم یک کار ارزشی را شروع کنیم، عدهای همیشه مخالفخوانی میکردند. مثلاً وقتی بحث سلمان رشدی را مطرح کردیم، عدهای گفتند این چه کاری است؟
چه سالی؟
سال ۱۳۷۲. به مناسبت صدور حکم ارتداد سلمان رشدی توسط امام میخواستیم کار کنیم. یا مثلاً بحث هولوکاست را که برای نخستین بار مطرح کردیم، عدهای به شکل جدی ما را تحریم کردند.
در داخل کشور؟
بله، شخصیتهای داخلی و گفتند ما مخالف هستیم. در مقطعی که این اتفاق افتاد، عدهای آمدند و به شکل کاملاً جدی مخالفت کردند. ما همیشه با این موج انفعال روبهرو بودهایم. بنابراین ضرورت داشت و دارد که طیف مؤمن بهنوعی به شکل جدی برای دفاع از ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس- که مورد تأکید رهبری هستند- در صحنه حضور داشته باشند و به صورت جدی کار کنند. اگر این اتفاق نیفتد، این خلأ احساس میشود. هنرهای تجسمی، بخصوص کاریکاتور به خاطر بیان تصویریاش بسیار تأثیرگذارند. در سایر حوزهها چنین تأثیرگذاری را نمیبینید. ما در برابر هر اتفاقی که در دنیا روی میدهد، موضع میگیریم. همین اتفاق اخیر که در منا افتاد، بلافاصله با تعدادی از دوستان همدل در سازمانهای مختلف آمدیم و مسابقهای را طراحی کردیم.
بنابراین تلاش ما بر این است که اولاً این جریان را تازه و زنده نگه داریم و موضع افشاگرانه را حفظ و از ارزشها و مفاهیمی از این دست دفاع کنیم و مهمتر از همه اینکه در صحنه باشیم. تجربه نشان داده است هر وقت ما یک قدم عقب گذاشتهایم، آنها یک قدم جلو آمدهاند.
خیلیها تصور میکنند شرایط جهانی بهگونهای است که باید از یکسری مفاهیم، موازین و مسائل پیروی کنیم یا اگر هم پیروی نمیکنیم، بیتفاوت باشیم و تصور میکنند اگر ورود پیدا کنیم، شکست خواهیم خورد. متأسفانه بسیاری از معادلات سیاسی به دلیل همین تفکر غلط رقم خورده است. بنابراین به شکلی کاملاً جدی حضور مییابیم و این حضور هم تا به حال بسیار تأثیرگذار بوده است.
قبلاً یکی دو تا مثال زدید اما اگر باز هم در این زمینه مصداقی هست، لطفاً بفرمایید.
بله، وقتی بحث شارلی ابدو مطرح میشود، چند نفر هستند که به شکل جدی در این قضیه تأثیرگذار بودند. یکی از آنها آقای رانان لوری که صهیونیست است و با اسم خود ایشان جایزه تعیین کردهاند و این جایزه از طرف سازمان ملل پرداخت میشود و لوح تقدیر را هم دبیرکل امضا میکند، ولی جایزه به اسم ایشان است. ابایی هم ندارد از اینکه عکسش در لباس نظامیان انگلیسی و پشت مسلسل در کاخ کرملین در سال ۱۹۴۸ در سایتش گذاشته شود. آقای دیگری هست به نام آقای ژان پلانتو که همیشه کاریکاتوریست صفحه اول روزنامه لوموند است، ولی همین آدمها که با پشتوانههای خیلی جدی در عرصه کاریکاتور ورود پیدا کردهاند، نسبت به ما موضع دارند و گاهی از ما میترسند. وقتی افشا کردیم در قضیه شارلی ابدو نقش و دست داشت و حتی بر ضد پیامبر گرامی ما کاریکاتور کار کرده، در جاهای مختلفی که حضور یافته، اعلام کرده است از ما بسیار میترسد و ما را یک تهدید جدی برای خودش میداند. این برای ما خوشحالکننده است از این نظر که دشمنان ما فهمیدهاند آنها را شناختهایم و بسیار جدی و قدم به قدم دنبالشان میکنیم و تا جایی که بتوانیم، مانع فعالیتهای نادرستشان میشویم. اینکه بعد از آن طرحهای توهینآمیز ۱۰ سال فاصله افتاد، نشان میدهد فعالیتهای ما تا حد زیادی تأثیرگذار بوده است. بعد از اینکه یک فاصله ۱۰ ساله گذشت، آنها دوباره به خودشان این جسارت را دادند و ما هم بلافاصله جواب دادیم و اینها از این اتفاق بشدت بیمناک شدند و به هراس افتادند. نمیخواهم بگویم کار ما گرفته است، ولی نشان میدهد به قول شهید بهشتی، ای امریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر. مونشه امیر، سخنگوی بخش فارسیزبان رادیو اسرائیل است که در شبکههایی مثل صدای امریکا و من و تو حضور مییابد و ژست دیپلماتیک میگیرد و علیه ایران حرفهایی میزند. ایشان در آخرین بحثی که درباره ما داشت، آنقدر عصبانی شد که از یک عبارت بسیار سخیف استفاده کرد و مثلاً گفت دستاندرکاران علیه هولوکاست آدمخوارند. مشخص است عصبانی شده است و حاکی از آن است که تأثیرگذار هستیم و باید با قدرت حضور یابیم و سعی کنیم قدر این قدرت و امنیت را بدانیم. باید بدانیم کشورمان دارای یکسری قابلیتها و اتفاقات ویژه در دنیاست که خیلی از مردم دنیا حسرتش را میخورند و متأسفانه عدهای از سیاستمداران ما متوجه این مسائل نیستند و خود را درگیر یکسری ملاحظات حتی سخیف میکنند که در شأن این نظام و این مملکت نیستند.
حضرت آقا چندین بار در صحبتهایشان تأکید کردند نباید حمایتی از جناح مقابل جناح فرهنگی مؤمن شود و امکانات بیتالمال و امکانات تبلیغی باید در اختیار جناح مؤمن فرهنگی باشد و روی این مسأله بسیار هم تأکید کردند، ولی به نظر میرسد در طی این سالها جناح مقابل یک هژمونی روانی درست کرده است و مسئولان فکر میکنند اگر این کار را انجام بدهند و حمایتهایشان را از آنها قطع کنند، آنها قدرت عجیب و غریبی دارند و میتوانند در جایگاهی که دارند، خطرآفرین باشند. شما این قضیه را تصدیق میکنید که مسئولان ما به خاطر این قضیه است که یک مقدار کوتاه میآیند؟
نه تنها تصدیق میکنم، بلکه میخواهم عرض کنم ما را هم در تنگنا و فشار میگذارند. یعنی وقتی بحث هولوکاست را مطرح کردیم، هم در مرحله اول و هم در مرحله دوم بشدت زیر فشار قرار گرفتیم. مثلاً در هولوکاست اول آقای زائری آن موقع مسئول روزنامه همشهری بود و ما اطلاعرسانی را از این روزنامه شروع کردیم. بلافاصله ایشان را برکنار کردند و کسی را که جای ایشان گذاشتند، صراحتاً به ما گفت اسم مسابقه را عوض کنید و اگر عوض نکنید، دیگر نه ما و نه شما. ما هم گفتیم عوض نمیکنیم و به شکل جدی ایستادیم و کار کردیم. در این دوره هم به همین شکل از جاهای مختلف دولتی به ما اعلام کردند یک مقدار فتیله را پایین بکشید. حمایت که اصلاً نمیکنند و مانعتراشی هم میکنند. متأسفانه انفعال بشدت در بدنه نظام فرهنگی و وابسته به دولت وجود دارد.
جناح فرهنگی مؤمن اساساً به چه نوع حمایتی نیاز دارد که کارش شکوفا و خودش تکثیر شود؟
مجبورم با مصداق مسائل را روشن کنم. ما هر جشنوارهای را برگزار کردیم که آخرین آن بحث داعش بود، به سراغ جاهای مختلفی رفتیم و شاید با مشارکت ۵-۴ جا توانستهایم کار را به نتیجه برسانیم و این کار با سماجت و پیگیری هم صورت گرفته است و غالباً هم بخشهای خصوصی از ما حمایت کردهاند و نه بخشهای دولتی. بخش دولتی متأسفانه کار مثبتی نمیکند. الان موزه هنرهای معاصر اهواز به بخش خصوصی واگذار شده است و حتی اعلام کردهاند دو سالانههای کاریکاتور و… را میخواهند به بخش خصوصی بدهند. آیا مباحث ارزشی برای اینها محلی از اعراب دارد؟ آیا بخش خصوصی مد نظر آنها اساساً به دنبال چنین رویکردی هست؟ غالباً اینگونه نیستند و متأسفانه ما در فضای فرهنگی کشورمان میبینیم این نوع نگاه دارد باب میشود و اتفاقی شبیه به حراج کریستی را در اینجا رقم میزنند و دلالهایی که در کشورهای عربی قیمت آثار هنری را بالا و پایین میکردند، حالا در کشور خودمان دارند این کار را انجام میدهند و جریان هنری را با ارزشگذاریهای نادرست در دست خودشان میگیرند.
یعنی با قیمتی که روی آثار میگذارند، جهتدهی میکنند؟ جایی نیست که همه آثار از همه سلایق در آن باشد؟
بله، قطعاً همینطور است. میبینیم کسانی که نسبت و قرابتی با نظام نداشته، مسئول شده و حتی به عنوان پژوهشگر کار ارائه دادهاند نشانی از بچههای انقلاب در آن نبوده است. کتاب تاریخ هنر که متأسفانه الان منبع و مرجع تمام کلاسهای دانشگاه است و با حمایت مستقیم دولت آقای خاتمی چاپ و منتشر شد، در این کتاب یا اسم هنرمندان مطرح انقلاب نیست یا اگر هست، در حد یکی دو خط است. این را هم اگر نمیآورد، بهتر بود و عملاً بهنوعی بچههای انقلاب نادیده گرفته شدهاند. همه به این نتیجه رسیدهاند شکوفاترین و بهترین اتفاقات هنری در ۱۰ سال اول در حوزه هنری رخ داد و حتی خیلی از پژوهشگران عرصه هنر از آن طرف دنیا میآیند و روی اینها بررسی انجام میدهند، ولی در اینجا فضایی وجود دارد که اولاً این بچهها نباید دیده شوند و بعد میبینیم در اتفاقاتی که در حراجیها افتاد، همین اتفاقاتی که اخیراً افتادند آثاری از این بچهها دیده نمیشود و عملاً نه تنها دیده نمیشوند، بلکه معتقدم اینها در لیست سیاه قرار دارند، چون این بچهها مباحث مربوط به انقلاب و مسائلی از این دست را مطرح کردهاند. در کارهایی که اینها دنبال میکنند نوع خاصی از انفعال دیده میشود، مثلاً هنر برای هنر و میبینیم کارهایی که قیمتهای میلیاردی میخورند، مربوط به طیف خاصی است.
مجبورم مثال بزنم. مثلاً آقای پرویز تناولی که تندیسی با عنوان «هیچ» ساخته است، خودش اذعان دارد که مفهوم هیچ در آن نیست. خود تندیس نوشته هیچ است، ولی قیمت میلیاردی دارد و تبلیغ بسیار وسیعی در بارهاش میشود و جایگاه پیدا میکند. یک هنرمند جوان و علاقهمند که میخواهد سری در سرها دربیاورد و بهنوعی به وضعیت خودش در عرصه هنر استحکام ببخشد، متأسفانه از این جریانها الگو میگیرد و سعی میکند در خط فکری که آنها دنبال میکنند قدم بردارد که شاید او هم بتواند در این فضا حضور یابد.
پس مهمترین حمایتی که میتوان از جناح مؤمن فرهنگی کرد، یک حمایت رسانهای و شکستن هژمونی جناح مقابل است.
نه تنها رسانهها باید حضور جدی پیدا کنند، بلکه باید بین ارگانها و سازمانهای متعددی که داریم، هماهنگی ایجاد شود. در حال حاضر سازمانهایی داریم که عناوین بزرگی را یدک میکشند، ولی در عمل میبینیم این نهادها غیر از برهه اول انقلاب دچار نوعی خمودگی شدهاند. الان به نظرم میرسد باید فضای مناسبی ایجاد شود. فرض کنید سازمان فرهنگی و شهرداری تهران با این هدف تأسیس شد که شهرداری داشت اتفاقات هنری را رقم میزد و بدرستی این مفهوم در آن موقع توسط رهبر معظم انقلاب مورد نظر قرار گرفت و این سازمان با این هدف که در جهت نظام و ارزشهای انقلاب قدم بردارد، تأسیس شد. میبینیم همسویی و قرابتی که باید بین این سازمانها وجود داشته باشد، وجود ندارد و هر کدام به نوعی کارشان را انجام میدهند. به نظر من الان مقطعی است که باید همدلی و همگرایی به وجود بیاید و سازمانها، ارگانها و فضاهایی از این دست در مقابله با این هجمه سنگینی که واقعاً حیرتانگیز است، اقدامی کنند.
به نظر من الان در اوج اتفاقی به نام جنگ نرم قرار داریم و فقط ۱۴۰ شبکه ماهوارهای دارند شبانهروز برنامه روی سر و کله مردم میریزند و دائماً اطلاعات غلط یا اطلاعاتی که کاملاً مشخص است دارد با یک خط تولید میشود، میبارند. در مقابله با این هجمهها جبهه فرهنگی انقلاب و نظام چه تدابیری اندیشیده است؟ مدیران فرهنگی ما چه فعالیت مشخصی را انجام دادهاند و چه فکری برای آینده فرهنگی و هنری این نظام دارند؟
اینها سؤالاتی هستند که غالباً بیپاسخ میمانند و متأسفانه میبینیم بعضی مواقع نه تنها حمایتی از جناح فرهنگی مؤمن صورت نمیگیرد، بلکه حتی میبینیم جناحی که عناد خود را ثابت کرده است، متأسفانه با تفکر خاصی ورود مییابد و همیشه هم طلبکار است و باز هم سازمانها و ارگانهایی از این دست اینها را سعی میکنند به شکلی راضی نگه دارند و حمایتشان کنند.
البته حرف مسئولان دولتی این است که میخواهیم عادلانه حمایت کنیم! در صورتی که شاید بشود گفت نه تنها این اتفاق نمیافتد، بلکه فرض غلطی وجود دارد و آن هم این است که این جناح از خارج حمایت نمیشود، در حالی که اینطور نیست و دارد حمایت میشود و دیگر از داخل نباید حمایتی بگیرد و اگر در داخل همه حمایتها متوجه جناح فرهنگی مؤمن شود، تازه شاید عدالتی رعایت شود.
بله، واقعیت امر هم همین است. از آن طرف آنها دارند با همه امکانات و تدارکاتی که میتواند وجود داشته باشد، کار میکنند.
مصداقهایی از حمایتهای خارجی دارید؟
بله، در حوزه انیمیشن مهمترین و فعالترین بخشی که به تولید محتوا و اثر میپرداخت، استودیوی صبا رادیو و تلویزیون بود. صدها و شاید هزاران نفر هنرمند توانمند خوب در این سازمان کار میکردند و خروجیهای نسبتاً خوبی هم داشت، ولی بدون هیچ علت مشخصی تعطیل شد. بعد از این قضیه میبینیم حوزه هنری که داشت در بخش انیمیشن به شکل کاملاً جدی عمل میکرد، عملاً کار خاصی نکرد و جاهایی از این دست که صبا مهمترینش بود. چه اتفاقی میافتد؟ بهترین انیماتورها، مغزها و طراحها و توانمندترین بچههای ما جذب شبکههای خارجی میشوند. همین الان شبکههای خارجی دائماً دارند انیمیشن پخش میکنند، با محتوایی که مورد نظر خودشان است که کار همین بچههای داخل است. نمیدانم اسم این را چه میخواهند بگذارند؟ نداشتن بودجه؟ هر چه بخواهند بگذارند، به نظر من استدلال منطقی و درستی نیست و متأسفانه این اتفاق افتاده است.
عدهای هستند که ظاهراً جزو جناح مؤمن رسانهای به حساب میآیند، اما در بزنگاهها و مقاطع حساس یکمرتبه میپیچند و به قول معروف ریزش میکنند. دلیل این امر را چه میدانید؟
واقعیت این است که باید نسبت به رسانهها توجه خاصی صورت بگیرد که متأسفانه آنطور که باید و شاید این اتفاق صورت نمیگیرد و در نتیجه حس عزلت گزیدن و کناره گرفتن به وجود میآید. یعنی تا وقتی که طرف همه جوره حاضر است هنرش را در خدمت انقلاب قرار دهد، کاری نمیکنیم و از طرف یادی نمیکنیم. بیتوجهی به استادان بنام و تراز اول انقلاب زیاد است.
مثلاً تصور کنید هنرمند بسیار ارزشمندی مثل کاظم چلیپا داریم که حتی آن طرفیها و کسانی که مبانی نظری در حوزه هنرهای تجسمی را تعریف میکنند، همه اذعان دارند ایشان استاد مسلم رنگ است. یا آقای مصطفی گودرزی یکی از هنرمندان بسیار ارزشمند و بزرگ که هم از نظر مدارج علمی در جایگاه بسیار بالایی است و دو تا دکترا دارد. یا کفشچیانمقدم که دو تا دکترا دارد. اگر بخواهم اسم ببرم، یک فهرست طولانی است. اینها هنوز کتاب ندارند. یعنی استادان برجسته ما هنوز نتوانستهاند یک کتاب درست و درمان در حوزه کاریشان چاپ کنند و هنوز جایی که از آنها حمایت کند تا چنین کتابی را منتشر سازند، اقدامی نکرده است. در حوزه کاریکاتور هم از کاریکاتوریستهای قدَر و مطرحمان هنوز یک کتاب هم چاپ نشده و در همین حد هم حمایت از آنها صورت نگرفته است.
بعد در همین بزنگاههایی که اشاره میکنید، ناگهان فلان گالری میگوید شما بیا و با این مضمونی که من میگویم کار کن و من تضمین میکنم شما درآمد بسیار عالی و خوبی داشته باشی. این بهترین شکل قضیه است و نمیخواهم وارد بحثهای دیگر شوم. هنرمندی را که انقلاب و نظام و جایی که عهدهدار یکسری اتفاقات است باید مواظب باشد و حتی درباره این بچهها نگران باشد، این بچهها را به امان خدا رها کرده است و آن جریان میآید و از هنرمندان ما آدمهایی را میسازد که تبدیل به اتفاقاتی میشوند که آن طرف دارد میافتد. الان هنرمند درجه یک ما که باید بیاید در مباحث ارزشی مثل انقلاب و دفاع مقدس کار کند. غالباً هم هنرمندان انقلابی ما در دوره اوج کاری خود هستند، از لحاظ علمی، فنی و تکنیکی بهترین حالت را دارند، ولی میبینیم که این حمایت صورت نمیگیرد و این هنرمند استاد مجبور میشود برای یک گالری کاری را انجام بدهد و اتفاقاً از آن طرف به او توجه میشود و نهایتاً پیش میرود و هنرمندی که باید نظام و انقلاب برایش وقت بگذارد و آنقدر اهمیت قائل شود که حتی بیشتر از آن گالریدار و جریان فکری پشت او به او توجه کند و تلاش کنند که این بچهها از وقتهای گرانبهایی که از عمرشان باقی مانده است، در جهت اهداف انقلاب و نظام استفاده درست کنند، متأسفانه این اتفاق صورت نمیگیرد و در جاهایی بچهها ممکن است دچار دلسردی و انفعال شوند. جریانهای ارزشی دائماً دارند کار میکنند، ولی آنطور که باید و شاید دیده نمیشود.
آینده این جناحبندی را چطور میبینید؟
من راجع به حوزه کاری خودم میگویم خوشبختانه خیلی با نشاط و جدی است. سرمایهها و بضاعت ما در حوزه کاریکاتور بسیار بالاست. هنرمندان غالباً جوان و شهرستانی هستند. بچههایی که مخلصانه، با عشق و علاقه خاصی دارند کار میکنند و با تمام وجود هم کار میکنند. خوشبختانه یکسری اتفاقات زمینهساز شد که میتوانم دائماً با این بچهها از طریق برگزاری workshop و رفتن به سفرهایی از این دست از نزدیک با آنها در تماس باشم و میبینم این بچهها چقدر علاقهمند و توانمندند. به نظر من نگرانی از نسلی که انشاءالله در آینده ظهور مییابد نباید داشته باشیم، منتهی باید به شکلی جدی از طریق رسانهها به مسئولان فرهنگی متذکر شد از این بضاعت و توانمندی باید مراقبت کرد و سرمایهگذاری شود و باید این بچهها دیده شوند.
با تشکر از وقتی که گذاشتید.
منبع : رجانیوز