داستان عشق من مهناز – فصل دوم قسمت دوم

اشتراک گذاری :

اون روز دیگه فکرم از اون دختری که دیده بودم بیرون نمی اومد. بعد از ظهر خانواده به خونه برگشتن. کاش اصلا خونه تنها نمی موندم. خیلی اذیت شدم. همش فکرم روی این مساله بود که چرا اون دختره به من خندید؟

خانواده بعد از ظهر از تفریح و پارک برگشتن خونه. سر سفره شام مامان مهناز صحبت میکرد از بیرون رفتن ومسایل دیگه.

گفتم : مامان جان ببخشید میشه صحبت نکنید.

مامان با تعجب و کمی دلخوری گفت : چی شده مگه ؟

گفتم: حوصله این چیزایی که شما میگی رو ندارم.

شام رو نصفه کاره رها کردم و به اتاقم رفتم. بعد از چند دقیقه بابا سعید به اتاقم اومد و گفت: چی شده سعید ناراحت به نظر می رسی؟ اگه مشکلی هست من آماده ام که بشنوم. هر چی که باشه.

گفتم : هر چی که باشه ؟

سری تکون داد و گفت : آره هر چی باشه.

گفتم : من عاشق شدم

پدر کمی مکث کرد و به روبرو نگاه کرد…

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 0 میانگین: 0]

Related Images:

Visits: 64

مرتضی - مدیر اصلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

جزئیات واجدین شرایط اعزام به حج تمتع در سال ۱۳۹۶

ش مارس 25 , 2017
سایت نودیها : سازمان حج و زیارت با صدور اطلاعیه ای واجدین شرایط اعزام به حج تمتع سال جاری را اعلام کرد. متن اطلاعیه سازمان حج و زیارت به شرح زیر است: ضمن تبریک فرارسیدن سال نو و بهار طبیعت، به اطلاع هموطنان عزیز می‌رساند با توجه به فراهم شدن […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...