خبرگزاری مهاجر – احادیث روایات
بسم الله الرحمن الرحیم – رجا نیوز – نام مبارک امام مجتبی(ع) یعنی «حسن» هدیه جبرئیل به رسول خدا (ص) بود که تا پیش از این چنین نامگذاری سابقه نداشت و از آن جهت امام حسن را کریم اهل بیت می خوانند که ایشان کریم الوجه بود و از جهت منظر، اخلاق و بزرگواری به رسول اکرم شبیه تر از او نبود.
بقیه در ادامه
برپایی سنت عقیقه در اسلام با ولادت امام حسن(ع)
امام حسن (ع ) فرزند امیرمؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا است. امام حسن در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم بلا فاصله پس از ولادتش، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت. سپس برای او گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشید و هم وزن موی سرش، نقره به مستمندان داد. پیامبر دستور داد تا سرش را عطر آگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هم وزن موی سر نوزاد سنت شد.
این نوزاد را «حسن» نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت. کنیه او را « ابومحمد» نهاد و این تنها کنیه اوست. لقب های او سبط، سید، زکی، مجتبی است که از همه معروفتر "مجتبی " است. پیامبر اکرم به حسن و برادرش حسین(ع) علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند و به پاس همین سخن علی(ع) به سایر فرزندان خود می فرمود: "شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند".
نام مبارک امام مجتبی (ع) یعنی «حسن» هدیه جبرئیل به رسول خدا بود و این نام در دنیا نبوده بلکه از نامهای اهل بهشت است. در حدیث آمده است که پیامبرگرامی فرموده است: "حسن، حسن نامیده شد، زیرا «احسان» خدای متعال سبب پایداری آسمان ها و زمین است." این حدیث شریف حسن بودن را اشاره به مقام «احسان» می داند. و برخی از روایات دیگر نیز ویژگیهائی برای امام مجتبی بیان کرده اند که دقیقاً بر همان مقام «احسان» که جزو بالاترین درجات برای سالک الی اللّه است، تطبیق می کند.
از آن جهت امام حسن را کریم اهل بیت می خوانند که ایشان کریم الوجه بود و از جهت منظر، پیکر، اخلاق و بزرگواری به رسول اکرم شبیه تر از او نبود.
امام حسن در دوران پس از وفات پیامبر و حضرت زهرا(س)
امام حسن هفت سال و اندی از زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر که با رحلت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت.
هنگامیکه حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی (ع) در مسجد کوفه پیش آمد و مولی بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: "پسرم ! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی". و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: "پسرم! رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم. همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت، آنها را به برادرت حسین بدهی".
خطبه سوزان امام حسن در شهادت امیرالمؤمنین
سال چهلم هجری در حالی که خاندان وحی و امّت اسلامی در سوگ امیرمؤمنان علی نشسته اند، کوفه، مرکز استقرار خلافت علوی، بار دیگر انتخاب و آزمایشی بزرگ را تجربه می کند. پس از به شهادت رسیدن امیرالمؤمنین حسنین(ع)جنازه پدر را دفن کردند و صبحگاه روز 21 ماه رمضان، ابن عباس به میان مردم آمده و می گوید: "ای مردم! امیرمؤمنان به سرای دیگر سفر کرد و فرزندش را از برای شما به یادگار گذاشت. اگر دوست دارید، فرزندش به سوی شما آید!" مردم گریستند و خواستار حضور امام مجتبی در میان خود شدند.
حضرت، به مسجد کوفه آمد و پس از سپاس الهی و درود بر پیامبر (ص) چنین فرمود: "ای مردم در این شب قرآن نازل شد، و در این شب عیسی بن مریم را به آسمان بردند، و در این شب یوشع بن نون کشته شد، و در این شب پدرم امیر المؤمنین(ع) از این جهان رحلت کرد، به خدا سوگند هیچ یک از اوصیا بر پدرم در رفتن به بهشت پیشی نجسته، و نه هر کس که پس از اوست، و این گونه بود که رسول خدا او را در هر ماموریت جنگی که می فرستاد جبرئیل در سمت راست او و میکائیل در سمت چپ او می جنگیدند و هیچ درهم و دیناری پس از خود به جای نگذارد جز هفتصد درهم که از جیره بیت المال او زیاد و اضافه آمده بود و آن را جمع کرده بود تا خادمی برای خانواده خود خریداری کند."
این سخن را فرمود سپس گریه گلویش را گرفت و گریست، مردم نیز با آن حضرت گریه کردند، آنگاه فرمود: "منم فرزند بشیر(مژده دهنده به بهشت، یعنی رسول خدا(ص) که از نامهای آسمانی او بشیر است) منم فرزند نذیر(ترساننده از جهنم)منم فرزند آن کس که به اذن پروردگار مردم را به سوی او می خواند، منم پسر چراغ تابناک(هدایت)، من از خاندانی هستم که خدای تعالی پلیدی را از ایشان دور کرده و به خوبی پاکیزه شان فرموده، من از آن خاندانی هستم که خداوند دوستی ایشان را در کتاب خویش(قرآن) فرض و واجب دانسته و فرموده است: «بگو از شما پاداشی جز دوستی اهل بیت خود نمی خواهم و هرکس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم.» پس نیکی در این آیه، دوستی ما خاندان است.
و به دنبال این سخنرانی، عبد الله بن عباس برخاست و مردم را به بیعت با آن حضرت دعوت کرد و گفت: "ای مردم-این پسر پیغمبر شما و وصی امام شماست با او بیعت کنید!" مردم نیز دعوت او را پذیرفته گفتند: "براستی که چقدر نزد ما محبوب است، و چه اندازه حق او بر ما واجب است." و به دنبال این گفتار با آن حضرت بیعت کردند. و چون کار بیعت تمام شد امام حسن فرمانداران و استاندارانی برای شهرها تعیین فرموده به شهرها فرستاد، و از آن جمله عبد الله بن عباس را روانه بصره کرد.
شیخ مفید در کتاب ارشاد روایت کرده که این جریان در روز جمعه 21 رمضان سال چهلم هجری بود و ابن شهر آشوب در مناقب گفته که در روز بیعت با امام حسن مجتبی 37 سال از عمر آن حضرت گذشته بود.
آغاز بیعت شکنی مردم با امام حسن
پس از شهادت امام علی مردم کوفه و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی(ع) بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود. حسن بن علی شرایط رهبری را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا بود و دوستی او یکی از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبرداری کنند. امام (ع) کارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت.
اما زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده زیادی ازافراد با نفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او می کنند یا ناگهان او را بکشند.
خوارج نیز به خاطر وحدت نظری که در دشمنی با حکومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همکاری کردند. در برابر این عده منافق شیعیان علی و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل ثابت کردند. امام حسن وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید، با نامههایی او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام تنها به این امر استدلال می کرد که: من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ!
گاه معاویه در نامه های خود با اقرار به شایستگی امام حسن می نوشت: "پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوار تری" و در آخرین جوابی که به فرستادگان امام حسن داد این بود که "برگردند، میان ما و شما بجز شمشیر نیست". و بدین ترتیب دشمنی و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد.
راهکارهای حکومتی امام مجتبی
امام حسن پس از شهادت امیرمؤمنان و عهده دارشدن خلافت، بدین امر اهتمام ورزید و در این راستا به اجرای راهکارهایی اقدام نمود که بدین شرح است:
الف) تثبیت نظام مدیریّتی؛ امام مجتبی (ع) پس از اوّلین سخنرانی خود، بعد از شهادت امیرمؤمنان، به اداره مملکت پرداخته و کارگزاران سابق را در یمن، حجاز، آذربایجان، خراسان، کرمان و فارس در کار خویش ابقا نمود و عبداللّه بن عباس را به بصره فرستاد.
ب) جلوگیری از نفوذ دشمن؛ پس از آنکه معاویه از بیعت مردم با امام حسن مجتبی(ع) آگاه شد، توطئه های مختلفی را با هدف ایجاد نابسامانی و از هم گسیختن امور، تدارک دید که فرستادن جاسوس به سوی کوفه و بصره، از آن جمله است. البته به دستور حضرت، جاسوس معاویه در کوفه گردن زده شد و امام نامه ای به بصره برای ابن عباس نگاشت و از وی خواست جاسوس معاویه را دستگیر و او را نیز اعدام کند.
ج) اتمام حجّت با معاویه؛ معاویه با بهانه های بی اساس، از تسلیم در مقابل حکومت امیرمؤمنان علی(ع) سرباز زد. عملکرد معاویه، حتی طبق مبانی اهل سنت ـ که اتفاقِ اهل حلّ و عقد را برای امامت کافی می دانند ـ نیز محکوم است. امام مجتبی (ع) با یادآوری این اصل، برای اتمام حجّت به معاویه نامه می نویسد و او را از مخالفت با حکومت مرکزی بر حذر می دارد.
در بخشی از این نامه چنین آمده است: «همانا علی (ع) ـ چون از جهان چشم فروبست، که رحمت خدای بر او باد، روزی که به شهادت رسید و روزی که خداوند بر او با انتخاب اسلام منّت نهاد و روزی که در قیامت بر انگیخته شود ـ پس از او مسلمانان مرا به خلافت و امامت برگزیدند. از خداوند خواستارم که عطایای دنیوی او، چیزی از آنچه مایه کرامت ما، در آخرت است، کم نکند.
آنچه مرا به ارسال این نامه واداشت، این است که بر تو اتمام حجّت کنم و نزد خداوند معذور باشم؛ اگر بپذیری، بهره ای بزرگ می یابی و کاری به صلاح مسلمانان می نمایی. پس باطل را رها کن و در آنچه دیگران از بیعت من وارد شدند، تو نیز داخل شو؛ زیرا خود نیک می دانی که من، نزد خدا و نزد آنان که به سوی حق باز می گردند و پیمان ها و احکام او را حفظ می کنند، از تو شایسته تر به خلافت هستم.»