ملی گرایی اصلا و اساسا یک امر ارتجاعی است. حساب دودوتا چهارتاست؛ هزاران سال پیش پیوندهای خونی و قبیلگی توجیهی برای جمع شدن بشر در کنار هم بوده است. هزاران سال می گذرد. ساختارهای زندگی بشری متفاوت می شود. پس از درهم آمیختگی هزارباره نسلها و اجتماعات مختلف دوباره ایدئولوژی بی هویتی شکل می گیرد که برپایه همان توجیهات هزاران سال پیش است؛ توجیهات خونی، قبیلگی و نژادی. اما کدام خون و کدام قبیله؟ کدام نژاد و کدام طائفه؟
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ محمدرضا کردلو در یادداشتی نوشت:
آیا با این همه حمله و جنگ و ورود اقوام به شدت غیرایرانی به ایران، بازهم کسی می تواند با اعتماد به نفس کامل از ایرانی خالص بودن خود بگوید؟ از اسکندر مقدونی تا چنگیز مغول همه بالشگری چندصد هزار نفره به ایران آمدند و ماندگار شدند. پیوندهای فراوان شکل گرفت و ایران به مقطع کنونی رسید. در جغرافیایی فعلی از لر و کرد و بلوچ و فارس و عرب، ترکمن و ترک همه زیر سقف آسمان جایی به نام «ایران» جمع شده اند.
حالا این ایران چقدر ایرانی است؟ آیا باید با همان مختصات و توجیهات خونی و قبیلگی به این سوال پاسخ دهیم و یا اینکه چهارچوب هایمان را عوض کنیم. نقل است که یکی از فرماندهان ارتش در همان ابتدای انقلاب به یکی از بزرگان انقلاب گفته بود:«شما چرا اینقدر اسلام اسلام می کنید، کمی هم از واژه ایران برای نهضت انقلابی استفاده کنید»، ایشان در پاسخ گفته بود: من حاضرم دستهایم را روی خاک ایران بگذارم تا دشمن از روی خاک ایران رد نشود، علاقه من به ایران اینقدر است، چون وطن من است؛ اما همین کار را هم اسلام گفته است که انجام دهم»
ملی گرایی در همین صدسال اخیر بستری برای ورود استعمار به ایران بوده است؛ روزهایی که پهلوی دوم با تبلیغ کوروش و داریوش به دنبال اصلاحاتی ناسیونالیستی بود و استعمار نفت ایران را به غارت می برد، همین ایدئولوژی ملی گرایی برای ضد خود یعنی استعمار مزایایی غیرقابل توصیف فراهم می کرد، حال آنکه براساس نگاههای ملی گرایانه باید استقلال نتیجه جمع شدن های ملی باشد!
ایران به واسطه پیشنیه چندهزارساله وسعت تاریخی به عظمت تخت جمشید و هگمتانه بیشتر از سایر ملل با چالش «ملی گرایی تا کجا و چگونه» مواجه بوده است. تاریخی که مایه مباهات است و البته به خودی خود اصالت ندارد. اساتید تاریخ که بیشتر از دیگران بر پیشینه تاریخی و جغرافیایی ایران اشراف دارند همه تصدیق کننده این گزاره اند که در تمام جنگهایی که با علم ملی گرایی و ناسیونالیزم آغاز شده اند همیشه قسمتی از خاک ایران زمین جدا شده است و یا سلاطین دیگر بر کل آن سلطه یافته اند و شاید در تاریخ کم نظیر باشد که در دفاع هشت ساله بعد از انقلاب که به نوع خود طولانی و فرسایشی بوده است، سربازان و رزمندگان و نیروهای مردمی با علم اسلام یک وجب از خاک ایران را نگذاشته اند که جدا شود.
اما ملی گرایی با ایران چه کرد؛ هرچه میگذرد آسیبهای این نحله فکری که اتفاقا یک «بی فکری عمیق» است، بیشتر نمایان می شود. ملی گرایی و روشنفکری متصل به آن خود دچار بی هویتی آشکار است آنجا که بی محابا برای بازگشت به تاریخ و پیشینه ایرانی و پارسی و تجدید حیات تفکر ایرانیِ خالص سینه چاک می کند و در عین حال به راحتی (=راحتی مشمئز کننده) کریسمس را به جای نوروز می نشاند. و ظاهری کاملا ضد ناسیونالیستی و منطبق با آموزه های غربی و نه ایرانی برای خود می سازد.
مقدمه طولانی شد. پیشرفت ایران امروز پیشرفت همه تاریخ و پیشینه فرهنگی ماست. پیشرفتی که باعث می شود، ایران در دنیا شناخته شود؛ تا دیگر مسی در پاسخ به سوال کامران نجف زاده نگوید:«نمی دانم ایران کجاست» . ایرانی کسی است که به فکر این پیشرفت است. فارغ از قصه آبگوشت بزباش و قرمه سبزی قبول کند که ایران می تواند پیشرفت کند. برای فرآیند این پیشرفت کژی ها را بگوید. بدون اینکه به نقاط خیالی دل ببندد، از درون جوششی ایجاد کند. راهی باز کند که هروقت اراده کردیم شیرهای نفت را ببندیم. مسیری بگشاید که به حاکمیت و حکومت به جوانها اعتماد کند. ایرانی یک فرآیند برنامه ریزی شده است، که زمین نمی دهد تا زمان بگیرد. ایرانی از همه جهات انتقاد می کند تا مگر نقصی مرتفع کند. برای نمادها احترام قائل است و از آن برای نمایاندن خود بهره می برد. به بهانه های واهی نماد انرژی هسته ای را از روی اسکناس پاک نمی کند. دائرمدار بر اصول جهانی توسعه نمی چرخد و برای علم بومی احترام قائل است. ایرانی استقلال را مفهومی کهنه نمی داند همچنان که استعمار را. خلاصه اینکه ایرانی کسی است که به این حدیث باور یقینی و عملی دارد که :دانش اگر در ثریا باشد، مردانی از پارس به آن دست خواهند یافت.(پیامبر اکرم ص)
چندوقتی است که خبرهای متفاوتی از ادامه یا توقف برنامه خوب و ایرانی «ثریا» که دیدبانی برای پیشرفت کشور است، به گوش می رسد. فکر که می کنیم می بینیم اگر قرار باشد ایرانی هایی مثل اهالی «ثریا» برای پیشرفت ایران حرف نزنند، چه کسی حرف خواهد زد؟
و کدام برنامه از سوی کدام تهیه کننده تلویزیونی برای آنکه اصول جهانی توسعه را به چالش بکشد، روی آنتن خواهد رفت؟
واگر ابن برنامه نباشد خلا نقد منصفانه را چه کسی در تلویزیون سربه زیر ایران پرخواهد کرد؟
منبع : خبرنامه دانشجویان ایران