شعر طنز خواهر و برادر – یاد آن روزی که بودم اولی

اشتراک گذاری :


    یاد آن روزی که بودم اولی
    ناز و طناز و عزیز و فلفلی

    شاه خانه بودم و با داد و دود
    هر چه را میخواستم آماده بود

    وای از آن روزی که آمد دومی
    نق نقو و بد ادا و قم قمی

    من وزیر گشتم و افتادم زجا
    دومی به جای من گردید شاه

    تا به خود آیم و خودداری کنم
    سومی آمد و او شد خواهرم

    دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
    من و داداشم کشیدیم سوز و اه

    جای سبزی و گل در زندگی
    سر رسید از گرد راه چهارمی

    دیگر آن خانه برایم تنگ شد
    سبزی گل در نگاهم سنگ شد

    داشتم میکردم عادت ناگهان
    پنجمی هم پا گشود بر این جهان

    گر چه بهر سوختن ۵ تن کافی نبود
    ششمی هیزم شد و ما مثل دود

    ناصر و منصور و شهناز و شهین احمد و فرهاد …
    هفتم مهین خانمان گردید در هم بر همی

    سه قلو شد هشتمی و نهمی و دهمی
    ای امان و ای امان و ای امان ای امان از دست بابا و مامان

    مادرم شد بار دیگر حامله
    این که آید تیم فوتبال کامله

    ناصر و منصور و شهناز و شهین
    احمد و فرهاد و مهناز و مهین

    علی مردان خان گل و معصومه جان
    آخری هم میشود دروازه بان !!!

کلیپ موب ۲

برای امتیاز دادن به این مطلب اینجا کلیک کن
[کل آراء: 3 میانگین: 2.3]

Related Images:

Visits: 699

محمد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Next Post

داستان تخم مرغ و رانندگی

چ ژوئن 10 , 2015
زنی مشغول درست کردن نیمرو برای صبحانه بود.ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز…. وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش باید بیشتر کره بریزی … وای […]

شاید این مطالب را دوست داشته باشی

نودیها

مجله سرگرمی نودیها

ما سعی کردیم با دیگر مجله های موجود در اینترنت کمی متفاوت باشیم اینجا اگر جستجو کنید مطالب متنوع بسیاری خواهید یافت. بیش از 16000 مطلب ...